معنی : خشت، خفاش، چوب، چوگان، چماق، شبکور، شب پره، عصا، گل اماده برای کوزهگری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چوگاندار، نیمهیاپارهاجر، ضربت، بال بال زدن، چشمک زدن، مژگان راتکان دادن، چوگان زدن
معانی دیگر : (بیس بال و کریکت و غیره) چوگان، به نوبت چوگان زدن، (با چوب یا چماق) زدن، کوفتن، کتک زدن، چوب دستی، باهو، کدنگ، کوتنگ، کدین، کدینه، (پینگ پنگ و اسکواش و غیره) راکت، نوبت چوگان زنی، (انگلیس) چوگاندار (در بازی کریکت)، (معمولا جمع) پنبه ی فشرده، پنبه ی لایی (batt هم می نویسند)، (اسبدوانی) تازیانه، شلاق سوارکاری، (عامیانه) ضربه، برخورد، (خودمانی) جلسه ی مشروبخواری، (انگلیس - عامیانه) گام تند، شتاب، (سفالگری) قالب گچی، (جانور شناسی) خفاش (راسته ی chiroptera)، (عامیانه) چشمک زدن، چشم را باز و بسته کردن، چوکان زدن