فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bids, bidding, bade, bid, bidden
• (1) تعریف: to say to.
• مترادف: say to, tell, wish
• مشابه: greet
- He bid her good morning.
[ترجمه ترگمان] صبح به خیر گفت
[ترجمه گوگل] او صبح بخیر پیشنهاد داد
• (2) تعریف: to direct; command.
• مترادف: command, direct, enjoin, instruct, order, require, tell
• مشابه: adjure, ask, charge, demand, dictate, insist, summon
- The captain bids you to carry out these instructions.
[ترجمه ترگمان] ناخدا به شما پیشنهاد می کند که این دستورها را اجرا کنید
[ترجمه گوگل] کاپیتان شما را به انجام این دستورالعمل ها دعوت می کند
- His formidable aunt bade him enter the room.
[ترجمه ترگمان] عمه formidable از او خواست وارد اتاق شود
[ترجمه گوگل] عمه مهیج او را وارد اتاق کرد
• (3) تعریف: to offer (a price).
• مترادف: offer, proffer, propose, submit, suggest, tender
• مشابه: advance, extend, pay
- He bid two hundred dollars for the antique vase.
[ترجمه ترگمان] او دویست دلار برای آن گلدان عتیقه پیشنهاد کرد
[ترجمه گوگل] او دوازده دلار برای گلدان آنتیک عرضه کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to direct; ask.
• مترادف: ask, direct, order, request
• مشابه: command, demand, dictate, prescribe
- Please do as I bid.
[ترجمه ترگمان] لطفا کاری رو که دستور دادم انجام بده
[ترجمه گوگل] لطفا پیشنهاد بدهید
• (2) تعریف: to put out an offer to buy something at a certain price or to do a job for a certain price.
• مشابه: offer, propose
- Only a few people bid on that silver tea set.
[ترجمه ترگمان] تنها تعداد کمی از مردم روی آن چای نقره کار می کنند
[ترجمه گوگل] فقط چند نفر در آن مجموعه چای نقره ای پیشنهاد می کنند
- Do you ever bid at auctions?
[ترجمه ترگمان] هیچ وقت مزایده رو پیشنهاد میدی؟
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال در مزایده پیشنهاد داده اید؟
- Many contractors were anxious to bid on the proposed housing project.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از پیمانکاران برای پیشنهاد طرح مسکن پیشنهادی نگران بودند
[ترجمه گوگل] بسیاری از پیمانکاران علاقه مند به پیشنهاد پروژه مسکن شدند
اسم ( noun )
مشتقات: bidder (n.)
• (1) تعریف: an offer to buy something at a certain price or to do a job for a certain price.
• مترادف: offer, offering, proffer
• مشابه: proposal, proposition, submission
- Their bid was too low for such a valuable work of art.
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد آن ها برای این کار با ارزش بسیار پایین بود
[ترجمه گوگل] پیشنهاد آنها برای کار هنری با ارزش بسیار کم بود
- Another couple has also placed a bid on the house.
[ترجمه ترگمان] زوج دیگر نیز پیشنهادی بر روی این خانه گذاشته بودند
[ترجمه گوگل] زن دیگری نیز یک پیشنهاد برای خانه گذاشته است
- The town council accepted their company's bid to build the new recreation center.
[ترجمه ترگمان] شورای شهر پیشنهاد شرکت آن ها برای ساخت مرکز تفریحی جدید را پذیرفت
[ترجمه گوگل] شورای شهر پیشنهاد شرکت خود را برای ساخت مرکز تفریحی جدید پذیرفته است
• (2) تعریف: (informal) an invitation.
• مترادف: invitation, offer, request
• مشابه: petition, proposal, solicitation
- He received a bid to join the association.
[ترجمه ترگمان] او پیشنهادی برای پیوستن به این اتحادیه دریافت کرد
[ترجمه گوگل] او یک پیشنهاد برای پیوستن به انجمن دریافت کرد
• (3) تعریف: a serious attempt to attain something.
• مترادف: attempt, try
• مشابه: aim, crack, effort, endeavor, offer
- They're both making a bid for the chairmanship.
[ترجمه ترگمان] آن ها هر دو در تلاش برای ریاست این سازمان هستند
[ترجمه گوگل] آنها هر دو پیشنهاد برای رئیس جمهور را پیشنهاد می دهند