کلمه جو
صفحه اصلی

be


معنی : ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن
معانی دیگر : قرار داشتن، هستی داشتن، رخ دادن، اتفاق افتادن، صرف فعل be:، زمان گذشته، ماضی نقلی، ماضی بعید، آینده، وجه مجهول، کاربردهای دیگر:، پیشوند:، (فعل ساز) دور تا دور [to beset]، کاملا، زیاده [to bedeck]، مخفف:، بومه (be) (baume هم می نویسند)، کارشناسی آموزش و پرورش، لیسانس مهندسی، مصدر فعل بودن، باش

انگلیسی به فارسی

بودن، ماندن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن


مصدر فعل بودن، امر فعل بودن، وجود داشتن، زیستن، شدن، ماندن، باش


انگلیسی به انگلیسی

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: symbol of the chemical element beryllium.
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: to cause to be; treat as; make (used to change nouns, adjectives, and intransitive verbs into transitive verbs).

- befriend
[ترجمه ترگمان] دوستانه
[ترجمه گوگل] دوست شدن
- belittle
[ترجمه ترگمان] کوچک کردن،
[ترجمه گوگل] تسلیم شدن

(2) تعریف: completely; excessively (used as an intensifier).

- bedazzle
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] بستن

(3) تعریف: over; on; around.

- beset
[ترجمه ترگمان] beset
[ترجمه گوگل] نفوذ کن
- besprinkle
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] مخلوط کردن

• lightweight metallic chemical element commonly used in alloys
exist; occur, happen; occupy a position or place
you use be in front of a present participle to form the continuous tenses of the verb.
you use be in front of an infinitive to talk about future events.
you use be in front of a past participle to form the passive voice.
you use be in front of an adjective, a noun, or a prepositional phrase in order to give more information about the subject of a sentence. for example, you may want to name a person or place, or to give information about their qualities, features, age and so on.
you use `it' with be in order to describe something, or to mention one of its qualities.
be is also used with `it' or `what' as the subject in order to delay the final part of the sentence. for example, you can change the statement `john bought the car' into `it was john who bought the car' when you want to emphasize the person or thing that performs the action of the verb.
be is used with `there' as the subject to say that something exists or happens.
be is used on its own in co-ordinating structures where the subject of the second clause is different from the subject of the first.
be can also be used on its own in a response to a question.
be is also used in expressions such as `isn't it?' and `aren't you?' which are added to the end of a statement to change it into a question.
see also am, are, is, was, were.
central bank of england

Simple Past: was, Past Participle: been


دیکشنری تخصصی

[شیمی] بریلیم، نام دیگر گلوسینیم - عنصر کمیاب که سخت و سفید است و به طور خالص یافت نمی شود
[برق و الکترونیک] breyllium-بریلیم عنصر فلزی سمی، سخت و خاکستری رنگ با عدد اتمی 4 و وزن اتمی 9 . ترکیب آلیاژی آن مس، بریلیم مس را تولید می کند که فلزی کشسان و محکم است و در ساخت انواع فنرها، واشرها، رابطها و امثال آن کاربرد دارد . قاب اتصالات مدارهای مجتمع و اتصال متحرکت پتانسیومترها نیز با استفاده از آلیاژ یا ورقه ای بریلیم - مس ساخته می شوند.
[نساجی] غلظت سنج بومه
[مهندسی گاز] درجات بومه

مترادف و متضاد

Synonyms: befall, come about, come to pass, occur, take place, transpire


ماندن (فعل)
settle, abide, stay, remain, be, stand, subsist, stall, lie, hang up

بودن (فعل)
be, stand, exist

شدن (فعل)
leave, be, go, grow, happen, become

زیستن (فعل)
be, live, exist, shack

وجود داشتن (فعل)
be, exist

امر فعل بودن (فعل)
be

exist


Synonyms: abide, act, be alive, breathe, continue, do, endure, go on, have being, have place, hold, inhabit, last, live, move, obtain, persist, prevail, remain, rest, stand, stay, subsist, survive


happen


جملات نمونه

he (she, it) has been

بوده است


that hat is ten dollars

آن کلاه ده دلار است


when will the wedding be?

عروسی کی خواهد بود؟


the door is on the left

درب در سمت چپ قرار دارد


you (they, we) were

بودید (بودند، بودیم)


1. be a gentleman and forgive him!
بزرگواری کن و او را ببخش !

2. be a man and don't be afraid of anything!
مرد باش و از هیچ چیز نترس !

3. be a sport and let me borrow your bicycle!
آقایی کن و دوچرخه ات را به من قرض بده.

4. be a thought more careful
کمی بیشتر دقت کن.

5. be back by ten o'clock
پیش از (تا) ساعت ده برگرد.

6. be careful lest success makes you conceited
مواظب باش موفقیت تو را دچار نخوت نکند.

7. be careful of what you say on the phone, it's tapped
مواظب حرف هایی که پشت تلفن می زنی باش چون تلفن تو تحت کنترل است.

8. be careful when you cross the street!
هنگام رفتن به آن سوی خیابان خیلی مواظب باش !

9. be careful with the scissors, you nearly jabbed my eye out!
مواظب قیچی باش،نزدیک بود چشمم را در بیاوری !

10. be careful, the room is wired
مواظب باش در اتاق وسایل استراق سمع کار گذاشته اند.

11. be discreet and do not refer to her being an orphan!
محتاط باش و اشاره ای به یتیم بودن او نکن !

12. be forewarned; i will not tolerate lying!
از حالا بدانید ـ دروغ را تحمل نخواهم کرد!

13. be fruitful and multiply and replenish the earth
(انجیل) پرثمر باش و تکثیر شو و دنیا را پرکن.

14. be gone! you're devoid of faithfulness. . .
برو ای عاری ز وفاداری . . .

15. be here before noon!
قبل از ظهر اینجا باش !

16. be honest with yourself
نسبت به خودت (خودتان) صادق باش (باشید).

17. be kind enough to open the window
لطفا پنجره را باز کنید.

18. be kind to those beneath you
با زیر دستان خود مهربان باش.

19. be modest especially when you thrive
فروتن باش به ویژه هنگام کامیابی.

20. be my guest
مهمان من باشید،من پولش را می دهم،بفرمایید.

21. be patient, your turn will come too
شکیبا باش نوبت تو هم خواهد رسید.

22. be polite but don't kowtow to him either
مودب باش ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.

23. be quiet or else i'll crack you on the head!
ساکت باش والا می کوبم تو سرت !

24. be sure to lock the doors
فراموش نکن که درها را قفل کنی.

25. be there at the stated time
در وقت مقرر در آنجا حضور یابید.

26. be (flat) on one's back
بیمار بودن،بستری بودن،بیچاره بودن،به زانو درآمدن

27. be (of) no laughing matter
موضوع جدی بودن

28. be (or come) to the fore
1- مهم یا برجسته (بودن)،در جلو قرار گرفتن،پیشی گرفتن 2- در دسترس

29. be (or come) under review
تحت بررسی بودن (یا قرار گرفتن)

30. be (or feel) sorry for somebody
دل (کسی) به حال کسی سوختن،دلسوزی کردن برای کسی

31. be (or get) carried away
اختیار از دست دادن،سخت تحت تاثیر قرار گرفتن،ذوق زده شدن

32. be (or get) wise to
(امریکا ـ خودمانی) آگاه شدن یا بودن،کاشف به عمل آوردن،پی بردن

33. be (or live) in a fool's paradise
الکی خوش بودن

34. be (or live) in each other's pockets
همیشه با هم بودن،همدم یکدیگر بودن

35. be a bear for punishment
پر استقامت بودن،سختی را خوب تحمل کردن

36. be a cinch
سهل الوصول بودن،(حتما یا به آسانی) به دست آمدن

37. be a dab hand at
(انگلیس ـ عامیانه) ید طولی داشتن،مهارت داشتن

38. be a fool for one's pains
کار بی اجر و پاداش کردن،مفتی جان کندن،خرحمالی مفتی کردن

39. be a good thing that
جای شکرش باقی بودن،خوب بودن که

40. be a spitting image of someone
بسیار به کسی شباهت داشتن

41. be a spitting image of something
عینا مانند چیز دیگری بودن

42. be a witness of (something)
گواه بر چیزی بودن،دلیل بر چیزی بودن

43. be a wonder
اعجاب انگیز بودن،معجزه بودن،شگفت آور بودن

44. be against something (or someone)
مخالف چیزی (یا کسی) بودن

45. be agreed
متفق القول بودن،هم عقیده بودن،یکدل بودن،توافق داشتن

46. be ahead (of)
جلو بودن (از)،پیشرفته تر بودن (از)

47. be all ears
خوب گوش دادن،کاملا توجه کردن

48. be all the world (to somebody)
(برای کسی) یک دنیا ارزش داشتن

49. be along
1- (عامیانه) آمدن،رسیدن،وارد شدن

50. be as good as one's word
خوش قول بودن،به وعده ی خود وفا کردن

51. be at loggerheads with somebody
با کسی عدم توافق یا برخورد داشتن

52. be at odds with somebody (over something)
(درباره ی چیزی) با کسی اختلاف داشتن

53. be at the bottom of
اصل و منشا بودن

54. be brief
1- مختصرا گفتن 2- (به واسطه ی بی میلی و غیره) جواب های کوتاه دادن

55. be brought to bed (of)
(قدیمی) زادن،به دنیا آوردن

56. be buried alive
زنده به گور شدن،زیر آوار ماندن

57. be careful!
مواظب باش !،دقت کن !،بپا!

58. be compatible with
جور بودن با،خوردن به،سازگار بودن با

59. be composed of
متشکل بودن از

60. be compounded of
مرکب بودن از،متشکل بودن از،هم نهاد بودن

61. be comprised of
مشتمل بودن بر،دارا بودن

62. be concerned with (something)
1- علاقمند بودن به (موضوعی)،ذینفع بودن در 2- مربوط بودن به،رابطه داشتن با

63. be conditioned by
تحت تاثیر (چیزی) بودن

64. be confined
مشغول وضع حمل بودن،در زایمان بودن

65. be conspicuous by one's absence
به وضوح غایب بودن،کاملا چشمگیر بودن عدم حضور کسی

66. be convinced
اطمینان داشتن،معتقد بودن،پذیرفتار بودن،پذیرا بودن،اعتقاد راسخ داشتن

67. be correct
حق داشتن،درست گفتن یا اندیشیدن،بی لغزش بودن

68. be cursed with
دچار بودن،رنج بردن از،مصیبت دار بودن

69. be dead from neck up
(عامیانه) احمق بودن

70. be dead set against something (or be dead against something)
کاملا مخالف چیزی بودن

be here before noon!

قبل از ظهر اینجا باش!


He is old.

او سالخورده است.


Paris is in France.

پاریس در فرانسه است.


I (you, they, we) have been

بوده‌ام (بوده‌اید، بوده‌اند، بوده‌ایم)


I (you, he, she, it, they, we) had been

بودم (بودی، بود، بودند، بودیم)


I (you, he, she, it, they, we) will (or shall) be

خواهم بود (خواهی بود، خواهد بود، خواهند بود، خواهیم بود)


The meeting will be tonight.

جلسه امشب خواهد بود.


I am

هستم


you are

هستی


he (she, it) is

است، هست


we are

هستیم


you are

هستید


they are

هستند


I (he, she, it) was

بودم (بود)


he will be selected

انتخاب خواهد شد


He is leaving tomorrow.

فردا می‌رود، فردا خواهد رفت.


how long will they be here?

چند وقت خواهند ماند؟ تا کی اینجا خواهند بود؟


peace be with you

سلام بر تو (شما)، درود، الهی قرین صلح و آرامش باشی


She is writing a letter.

او دارد نامه می‌نویسد.


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Belgium
موضوع: مکان و موقعیت
مخفف کشور بلژیک

پیشنهاد کاربران

شدن <<< من میخوام پرستار بشم : l want to be a nurse

به پا شدن

بودن

be : بشو ، being : شدن، بودن ، was/were : شدم و شدی و شدید و شدیم و شد و شدند ، will be : خواهد شد یا خواهد بود

خسته نباشید😧🚫

Bill of Exchange
برات ارزی

حضور داشتن

بودن، باشد

I don't mean to be so late
از قصد یا عمدا که اینقدر دیر نمیام

داشتن
it is important to : اهمیت دارد که . . .

معنی/معنا دادن، به معنای چیزی بودن، یعنی
Family is supporting and loving one another : خانواده یعنی حمایت و عشق ورزی به یکدیگر

برابر بودن با
the total variance is therefore 10 : بنابراین واریانس کل برابر با ۱۰ است

عبارت بودن از
Braudel’s sequence of cities is Venice, Antwerp, Genoa and New York
زنجیره شهرهای برودل عبارت است از ونیز، آنتورپ، جنوآ و نیویورک

واقع بودن
the most famous slum is in a floodplain : معروف ترین زاغه در دشتی سیلابی واقع است

عمل کردن
the modern hegemony literature is explicit on defining the times of high hegemony
ادبیات هژمونی مدرن در تعیین زمان هژمونی برتر صریح عمل می کند
Hopkins is prescriptive on the issue :
هاپکینز در این موضوع تجویزی عمل می کند

شکل/تشکیل دادن
because mega - cities of the south are large, their middle classes are sizeable markets :
به دلیل این که ابرشهرهای جنوب بزرگ اند، طبقه متوسط آن ها بازارهای بزرگی را تشکیل می دهند

انجام شدن/گرفتن، صورت گرفتن
renewal of the city network is through innovation : نوسازی شبکه شهری به کمک نوآوری صورت می گیرد

بچه ها be که همه میدونن به معنای بودن و شدنه! اما اونچه که ازش غلفت شده، اینکه میتونه یه پیشوند باشه که اتفاقا بر سر یه فعل هم بیاد.
مثال:be = قبلا
bespeak = قبلا درباره چیزی صحبت کردن

بودن - شدن - ایجادکردن

be
این واژه همریشه با " بی " پارسی به مینه ی بِدون است.
بی در پارسی میانه " اَبی" گفته می شده است.
اَبی : اَ - بی
اَ = پیش وند نَفیَنده / نَفی کُننده
بی = زیست ، زندگی
اَبی = بدون زندگی ، بدون حیات
" بی " هم چنین هم ریشه با : "بودن" که در برخی گویش های ایرانی " بی یا بید " گفته می شود.

1. exist
2. we use be for simple present
Simple present به 3 دسته تغسیم می شود
1. am
2. is
3. are

ماندن بودن شدن زیستن شد
( ( حاضر بودن ) )

زمان گذشته



May be=احتمالاً، شاید
Must be=حتماً، لابد
Can be=می تواند

باش
be quiet: ساکت باش
be careful: مراقب باش

فعل کمکی be به معنای در ( جایی ) بودن
فعل be در این مفهوم یک فعل حالت ( state verb ) در زبان انگلیسی است، فعل حالت عملی را توصیف نمی کند بلکه تنها حالت چیزی را توصیف می کند. در این کاربرد برای بیان اینکه فردی یا چیزی در مکانی قرار دارد استفاده می شود. در زبان فارسی تفاوتی بین دو فعل است و هست وجود دارد. فعل be در این مفهوم بیشتر معنای هست را می دهد. البته ما در فارسی هست و است را به جای همدیگر استفاده می کنیم. مثلا:
he's in the garden ( او در باغ هست/است. )
the plates are in this cupboard ( بشقاب ها در کابینت هستند. )
?where is that letter ( آن نامه کجا است/هست؟ )
توجه داشته باشید که شکل گذشته و شکل سوم این فعل استثنا است و از قانون کلی پیروی نمی کند.

فعل کمکی be به معنای بودن
فعل be در این مفهوم یک فعل حالت ( state verb ) در زبان انگلیسی است، فعل حالت، عملی را توصیف نمی کند بلکه به شرایط چیزها، وجوه ظاهری، حالت، طعم و غیره اشاره دارند. این نوع افعال برخلاف افعال کنشی، حالت استمراری ندارند.
فعل be در انگلیسی معنای بودن و هستن می دهد. این فعل در جملات شکل های مختلفی به خود می گیرد و از جمله معدود فعل هایی است که در انگلیسی صرف می شوند.
i am, you are, he/she/it is، we are, they are
he's tall ( او قد بلند است. )
i'm tired ( من خسته هستم. )
i'm very well, thank you ( خوب هستم، ممنون. )
the film was great ( فیلم عالی بود. )
توجه داشته باشید که شکل گذشته و شکل سوم این فعل استثنا است و از قانون کلی پیروی نمی کند.

فعل be به عنوان فعل کمکی
فعل be یک فعل کمکی ( auxiliary verbs ) در انگلیسی است. افعال کمکی معنی خاصی را منتقل نمی کنند بلکه افعالی هستند که برای سوالی کردن، منفی کردن، ساختن زمان های خاص و حالت مجهول به فعل اصلی اضافه می شوند. مثلا:
- برای ساخت زمان حال استمراری:
he is cooking ( او آشپزی می کند. )
- برای ساخت زمان گذشته استمراری:
he was cooking ( او آشپزی می کرد. )
- برای ساخت زمان حال کامل استمراری:
he has been cooking ( او آشپزی می کرده است. )
- برای ساخت زمان گذشته کامل استمراری:
he had been cooking ( او آشپزی می کرده )
- برای ساختن فعل مجهول زمان حال و گذشته:
a letter is written ( یک نامه نوشته شده است. )
a letter was written ( یک نامه نوشته شده بود. )
- برای ساختن زمان آینده:
a letter will be written ( یک نامه نوشته خواهد شد. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: