1. fat coal
زغال سنگ چرب
2. fat free
بی چربی
3. fat land
زمین حاصلخیز
4. fat wood
چوب انگم دار
5. a fat book
کتاب ضخیم
6. a fat job
کار پردرآمد
7. a fat lady in a long dress glided into the hall vigorously fanning herself
یک زن چاق با پیراهن بلند در حالی که با بادزن به شدت خود را باد می زد خرامان خرامان وارد تالار شد.
8. a fat life
زندگی پرناز و نعمت
9. a fat man was standing behind the medicine counter
مرد چاقی پشت پیشخوان داروها ایستاده بود.
10. a fat man with a big belly
مردی چاق با شکمی گنده
11. a fat man with a bulbous nose
مردی چاق با دماغی مثل کوفته تبریزی
12. a fat refrigerator
یخچال پر
13. a fat role for a movie actor
نقش خوبی برای یک بازیگر سینما
14. a fat woman
زن چاق
15. seven fat years and seven lean years
هفت سال پرمحصول و هفت سال کم محصول
16. the fat had congealed into a layer on top of the bowl of soup
چربی به صورت لایه ای روی سوپ بسته بود.
17. the fat lady plunked in the chair
زن چاق تلپی روی صندلی نشست.
18. the fat lady squeezed through the door
خانم چاق به سختی از در رد شد.
19. the fat on top of the broth
روغن روی آبگوشت
20. the fat part of a bat
بخش ستبر چوگان
21. the fat rooster fluttered its wings and rushed at the ducks
خروس فربه پرپر زد و به مرغابی ها حمله ور شد.
22. the fat woman's ponderous movements
حرکات کند و پرزحمت آن زن چاق
23. a fat chance
(خودمانی) احتمال کم،غیرمیسر بودن
24. a fat lot
(خودمانی) بسیار کم،تقریبا هیچ
25. the fat is in the fire
کار از کار گذشته است،امر ناخوشایند انجام شد (و دیگر نمی توان کاری کرد)،حالا دیگر دیر شده است
26. the fat of the land
برکت زمین،ناز و نعمت،تجملات
27. hossein was fat and his friends tormented him about it
حسین چاق بود و دوستانش به همین خاطر او را اذیت می کردند.
28. masses of fat round the kidneys
توده های چربی دور تا دور کلیه ها
29. old and fat and indolent
پیر و چاق و تنبل
30. she is fat and wants to stay that way
او چاق است و میل دارد همانطور بماند.
31. streaks of fat in the meat
رگه های چربی در گوشت
32. too much fat is not good for you
چربی زیاد برای شما خوب نیست.
33. zaynab is fat and has a plain face
زینب چاق است و صورتش تعریفی ندارد.
34. chew the fat
(خودمانی) گپ زدن،(دوستانه) صحبت کردن،اختلاط کردن
35. a marbling of fat in beef
چربی (پیه) مرمر مانند در گوشت گاو
36. a tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway
خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می شد،وارد سرسرا شد.
37. he is so fat that he can't get through the door
آن چنان چاق است که از در تو نمی رود.
38. the baby has fat cheeks
بچه گونه های گوشتالو دارد.
39. the body's excess fat
چربی اضافی بدن
40. upon seeing the fat lady he grimaced
به محض دیدن خانم چاق قیافه ی خود را درهم کشید.
41. grow (or become) fat
چاق شدن،فربه شدن،وزن اضافه کردن
42. he has become very fat
او خیلی چاق شده است.
43. he singled out a fat sheep
یک گوسفند چاق سوا کردن
44. jaffar's tendency to get fat
استعداد جعفر به چاق شدن
45. mitra used to be fat but she has trimmed down considerably
میترا چاق بود ولی وزن خود را خیلی کم کرده است.
46. she used to be fat but now she has become lean
او سابقا چاق بود ولی حالا لاغر شده است.
47. the butcher trimmed the fat off the meat
قصاب چربی (یا پیه) گوشت را برید.
48. the folds around the fat old woman's mouth
چین های دور دهان پیرزن چاق
49. the shadow of a fat man
سایه ی یک مرد چاق
50. they lived on the fat of the land
آنها از برکت زمین (از ناز و نعمت) بهره مند بودند.
51. this machine removes the fat from milk
این دستگاه چربی شیر را می گیرد.
52. those who overeat become fat
آنهایی که زیادی می خورند چاق می شوند.
53. a dish of hot sizzling fat
یک ظرف پر از روغن داغ و جلز وولزی
54. a person somewhat inclined to fat
آدمی که تا اندازه ای متمایل به چاقی بود
55. he sat on his big fat bum
روی ماتحت گنده و چاق خود تمرگید.
56. his remarks were aimed at fat people
روی سخن او با اشخاص چاق بود.
57. the children kept harassing the fat girl
بچه ها مرتبا سر به سر آن دختر چاق می گذاشتند.
58. zary is plump but not fat
زری تپل است ولی چاق نیست.
59. don't you dare to call him fat again!
مبادا دوباره او را ((چاق)) صدا کنی!
60. other children taunted him about being fat
سایر بچه ها بخاطر چاقی سربه سر او می گذاشتند.
61. other kids needled him about being fat
بچه های دیگر به خاطر چاق بودنش او را دست می انداختند.
62. the existence of excessive amounts of fat in the diet
وجود چربی بیش از حد در خوراک روزانه
63. this meat has a lot of fat
این گوشت خیلی چربی دارد.
64. he prophesied that there would be seven fat years and seven lean years
او پیشگویی کرد که هفت سال فراوانی و هفت سال قحطی خواهد بود.
65. the creases under the chin of the fat old man
چین های زیرچانه ی پیرمرد چاق
66. we are trying to slice a little fat off the budget
ما داریم سعی می کنیم کمی از زوائد بودجه را بزنیم.
67. i sat in the middle, sandwiched between two fat ladies
من در وسط نشستم و میان دو خانم چاق گیر کردم.
68. ramin puffed out his cheeks and pretended he was fat
رامین باد در لپ های خود انداخت و وانمود کرد که چاق است.
69. exercise causes the body to burn some of its excess fat
ورزش موجب می شود که بدن مقداری از چربی های اضافی خود را بسوزاند.
70. a diet rich in oil and meat will make a person fat
رژیم غذایی پر از چربی و گوشت آدم را چاق می کند.