کلمه جو
صفحه اصلی

unglue


چسب چیزی را باز کردن (یا در آب حل کردن)، (خودمانی) ناراحت کردن، پریشان کردن، آشفتن، خونسردی خود را از دست دادن، بر آشفتن

انگلیسی به فارسی

چسب چیزی را باز کردن (یا در آب حل کردن)


(عامیانه) ناراحت کردن، پریشان کردن، آشفتن


بی ربط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: to separate by or as if by, dissolving glue or another adhesive.

• dissolve glue, unstick

اصطلاحات

come unglued

(آمریکا - عامیانه) پریشان‌حواس شدن، خونسردی خود را از دست دادن، بر آشفتن



کلمات دیگر: