کلمه جو
صفحه اصلی

proportionable


(قدیمی) رجوع شود به: proportional

انگلیسی به فارسی

(قدیمی) رجوع شود به: proportional


مناسب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of proportion.

• proportionate, suitable

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] متناسب

جملات نمونه

1. Such services do not seem to demand any proportionable recompense .
[ترجمه ترگمان]چنین خدماتی به نظر نمی رسد که هیچ پاداش مناسبی را طلب کند
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد که چنین خدماتی مستحق پاداش مناسب باشند

2. Some Chinese travelers ' behaviors are not proportionable with Chinese economy force and the increasing situation in international .
[ترجمه ترگمان]برخی از رفتارهای مسافران چینی به نسبت نیروی اقتصادی چین و شرایط رو به افزایش در سطح بین المللی کافی نیستند
[ترجمه گوگل]برخی از رفتارهای مسافرتی چینی با نیروی اقتصادی چین و وضعیت رو به رشد در بین المللی متناسب نیست

3. Singers on the tramp, as a proportionable part of subaltern, play the lead both in Floating, an independent documentary, and in Go!
[ترجمه ترگمان]خوانندگان روی مرد ولگرد، به عنوان بخش بزرگی از subaltern، هر دو در شناور، یک مستند مستقل و در راه رفتن، نقش را بازی می کنند!
[ترجمه گوگل]خوانندگان در ولگرد، به عنوان بخشی مناسب از subaltern، بازی می کنند هر دو در شنا، مستند مستقل، و در برو!

4. We must have profits proportionable to our expense and hazard.
[ترجمه ترگمان]ما باید نسبت به هزینه و خطرات ما سود داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما باید سود را با هزینه و خطر ما مقایسه کنیم

5. The division of labour, however, so far as it can be introduced, occasions, in every art, a proportionable increase of the productive powers of labour.
[ترجمه ترگمان]با این حال تقسیم کار تا آنجا که می تواند در هر هنر و در هر زمینه و در هر هنر افزایش بزرگی از نیروی تولیدی کار را به وجود آورد
[ترجمه گوگل]تقسیم کار، با این حال، تا آنجا که می توان آن را معرفی کرد، در هر هنر، به طور مناسب افزایش قدرت تولیدی کار است

6. Dionysia, the wicked wife of Cleon, met with an end proportionable to her deserts.
[ترجمه ترگمان]Dionysia، زن شریر cleon با پایانی نسبت به بیابان های خود آشنا شد
[ترجمه گوگل]دیونیزیا، همسر خدای کلاون، با یک هدف مناسب با بیابانهایش ملاقات کرد


کلمات دیگر: