کلمه جو
صفحه اصلی

inexpensive


معنی : ارزان، صرفه جو، کم خرج
معانی دیگر : کم بها، کم هزینه، معقول، ساده

انگلیسی به فارسی

ارزان، کم خرج، معقول، صرفه جو، ساده


ارزان، کم خرج، صرفه جو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inexpensively (adv.), inexpensiveness (n.)
(1) تعریف: low or moderate in cost.
مترادف: low-cost
متضاد: expensive
مشابه: cheap, economical, low-priced, moderate, reasonable, reduced

- an inexpensive pair of shoes
[ترجمه ترگمان] یک جفت کفش ارزان
[ترجمه گوگل] یک جفت کفش ارزان قیمت

(2) تعریف: charging relatively low prices.
متضاد: expensive

- an inexpensive shop
[ترجمه ترگمان] یک مغازه ارزان
[ترجمه گوگل] یک فروشگاه ارزان قیمت

• low-priced, cheap, economical
something that is inexpensive does not cost much.

مترادف و متضاد

ارزان (صفت)
brummagem, cheap, inexpensive, gimcrack, jitney, cut-rate, hand-me-down

صرفه جو (صفت)
parsimonious, frugal, inexpensive, provident, providential, thrifty, sparing, penny-wise

کم خرج (صفت)
inexpensive

not high priced


Synonyms: bargain, budget, buy, cheap, cost next to nothing, cut-rate, dime a dozen, dirt-cheap, economical, for a song, half-price, low, low-cost, low-priced, marked down, modest, nominal, popular, popularly priced, real buy, real steal, reasonable, reduced, steal, thrifty


Antonyms: costly, dear, expensive, high-cost, high-priced


جملات نمونه

1. an inexpensive carpet
فرش کم بها

2. an inexpensive meal
خوراک ارزان

3. an inexpensive trip
مسافرت کم هزینه

4. coal is a relatively inexpensive fuel
زغالسنگ سوخت نسبتا ارزانی است.

5. our double-barreled desire is to buy products that are inexpensive and good
خواست دوگانه ی ما آن است که محصولات ارزان و خوب بخریم.

6. The houses are small and inexpensive, ideal for first-time buyers.
[ترجمه A.A] ای خونه ها کوچک و مقرون به صرفه هستند، ایده آل برای خریدارنی که دفعه اولشونه
[ترجمه ترگمان]این خانه ها کوچک و ارزان هستند و برای خریداران بار اول ایده آل هستند
[ترجمه گوگل]خانه ها کوچک و ارزان هستند، ایده آل برای خریداران برای اولین بار

7. We stocked a wide range of inexpensive wines.
[ترجمه ترگمان]ما مجموعه وسیعی از شرابه ای ارزان قیمت را پر کردیم
[ترجمه گوگل]ما طیف گسترده ای از شراب های ارزان قیمت را تهیه کردیم

8. She found a small, inexpensive motel on the outskirts of the town; it was barren and unlovely.
[ترجمه ترگمان]یک هتل کوچک ارزان قیمتی در حومه شهر پیدا کرد؛ بی حاصل و کریه بود
[ترجمه گوگل]او یک مotel کوچک و ارزان در حومه شهر پیدا کرد؛ آن ناپایدار و ناخوشایند بود

9. Painting is a relatively inexpensive way to enhance your home.
[ترجمه ترگمان]نقاشی روشی نسبتا ارزان برای افزایش منزل شما است
[ترجمه گوگل]نقاشی یک روش نسبتا ارزان برای افزایش خانه شماست

10. Fast, inexpensive and reliable, C-Stat is capable of reducing statistics to simple terms without sacrificing power or range features.
[ترجمه ترگمان]سریع، ارزان و قابل اعتماد، C - Stat قادر به کاهش آمار به شرایط ساده بدون قربانی کردن قدرت یا ویژگی های برد می باشد
[ترجمه گوگل]سریع، ارزان و قابل اعتماد است، C-stat قادر است آمار را به اصطلاحات ساده کاهش دهد بدون اینکه فاقد قدرت یا ویژگی های محدوده ای باشد

11. Fruit is fairly inexpensive in Japan because they buy cut-price oranges and apples from South Africa.
[ترجمه ترگمان]میوه در ژاپن نسبتا ارزان است، چرا که آن ها پرتقال ها و سیب ها را از آفریقای جنوبی می خرند
[ترجمه گوگل]در ژاپن میوه در ژاپن نسبتا ارزان است زیرا آنها از پرتقال و سیب از آفریقای جنوبی خریداری می کنند

12. The acetylcholine sweat spot test is an easy, inexpensive, time saving test for detecting autonomic neuropathy.
[ترجمه ترگمان]تست نقطه استیل کولین یک تست ساده و کم هزینه برای تشخیص ناخوشی autonomic است
[ترجمه گوگل]آزمون نقطه عطری استیل کولین یک آزمون آسان و ارزان برای صرفه جویی در زمان برای تشخیص نوروپاتی اتونوم است

13. It does so using comparatively inexpensive materials, and brings the prospect of obtaining cheap electricity from sunlight a step nearer.
[ترجمه ترگمان]این کار با استفاده از مواد نسبتا ارزان انجام می شود و دورنمای بدست آوردن برق ارزان از نور خورشید یک گام به نزدیک تر را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]این کار با استفاده از مواد مقرون به صرفه ارزان قیمت را انجام می دهد و چشم انداز کسب برق ارزان از نور خورشید یک قدم نزدیکتر می شود

14. Relatively inexpensive items could be included in a general household policy, but obtain separate cover for more valuable rugs.
[ترجمه ترگمان]موارد نسبتا ارزان را می توان در یک سیاست کلی خانواده در نظر گرفت، اما پوشش جداگانه برای rugs با ارزش بیشتر بدست آورد
[ترجمه گوگل]اقلام نسبتا ارزان ممکن است در یک سیاست کلی خانوار گنجانده شود، اما پوششی جداگانه برای قالی با ارزش بیشتری به دست می آورند

15. Yet even for inexpensive recreation pursuits we still find a strong positive correlation of participation with income.
[ترجمه ترگمان]با این وجود حتی برای اهداف تفریحی کم هزینه، ما هنوز یک همبستگی مثبت قوی از مشارکت با درآمد پیدا می کنیم
[ترجمه گوگل]با این وجود حتی برای تعطیلات تفریحی ارزان قیمت هم هنوز هم یک رابطه مثبت و مثبت از مشارکت با درآمد پیدا می کنیم

an inexpensive trip

مسافرت کم‌هزینه


an inexpensive carpet

فرش کم‌بها


an inexpensive meal

خوراک ارزان


پیشنهاد کاربران

مقرون به صرفه

Opposite of expensive.
ارزان.

کم قیمت

ارزان - به صرفه


کلمات دیگر: