کلمه جو
صفحه اصلی

unwaveringly

انگلیسی به فارسی

بی رحمانه


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: combined form of waveringly.

• firmly, in a steadfast manner

جملات نمونه

1. She likes to concentrate unwaveringly on problems with no breaks for pleasure.
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد بدون هیچ وقفه ای بدون هیچ وقفه ای روی مشکلات تمرکز کند
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به طور بی عیب و نقص در مشکلات با هیچ شکست برای لذت بردن

2. Lord, help me to focus unwaveringly on what is of greatest value in this life.
[ترجمه ترگمان]خداوندا، به من کمک کن تا unwaveringly روی چیزی که بزرگ ترین ارزش در این زندگی است، تمرکز کنم
[ترجمه گوگل]پروردگار، به من کمک کن تا به آنچه که در این زندگی ارزشمند است، بی اعتبار تمرکز کنم

3. It unwaveringly consolidates and develops the public sector of the economy and unswervingly encourages, supports and guides the development of the non-public sector.
[ترجمه ترگمان]این جنبش، بخش عمومی اقتصاد را مستحکم می سازد و به طور جدی به حمایت، حمایت و هدایت توسعه بخش غیردولتی می پردازد
[ترجمه گوگل]این بخش بی نظیری بخش عمومی اقتصاد را تثبیت و توسعه می دهد و به طور مستقل توسعه بخش غیر دولتی را تشویق، حمایت و هدایت می کند

4. The crabs breed on a strict timetable: Unwaveringly, females spawn before sunrise during the last quarter of the moon, according to the Christmas Island National Park website.
[ترجمه ترگمان]براساس گزارش وب سایت پارک ملی جزیره کریسمس، این خرچنگ در یک برنامه زمانی سخت تولید می کند: unwaveringly، ماده قبل از طلوع خورشید در طول ربع آخر ماه
[ترجمه گوگل]بر اساس آمار سایت پارک ملی پارک کریسمس، خرچنگ ها بر اساس یک جدول زمانی دقیق ساخته شده اند زنان در ابتدای ماه رمضان قبل از طلوع خورشید ظاهر می شوند

5. He did not say anything, staring unwaveringly out of the window the whole time.
[ترجمه ترگمان]او بدون اینکه از پنجره بیرون را نگاه کند چیزی نگفت
[ترجمه گوگل]او چیزی نگفت، و بی وقفه از پنجره بیرون زد

6. He unwaveringly stated that the armed forces would succeed at any mission ordered by the president; the response would just be slower, less elegant, more dangerous.
[ترجمه ترگمان]او شکی نداشت که نیروهای مسلح در هر ماموریتی که رئیس جمهور به آن ها دستور داده شود موفق خواهند شد؛ واکنش آن ها آهسته تر و خطرناک تر و خطرناک تر خواهد بود
[ترجمه گوگل]او بی تردید اظهار داشت که نیروهای مسلح در هر ماموریتی که توسط رئیس جمهور تعیین می شود، موفق خواهند بود؛ پاسخ فقط کندتر، کمتر ظریف و خطرناک خواهد بود

7. The two seem to be unwaveringly at odds, which could mean a lawsuit is on the horizon, but what would that mean for free software distribution?
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این دو قادر به تصادف نیستند، که می تواند به این معنا باشد که یک طرح دعوی در افق است، اما چه چیزی برای توزیع نرم افزار آزاد به چه معناست؟
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این دو به طور غیرمنتظره ای در مورد اختلاف نظر قرار دارند، که می تواند به این معنا باشد که پرونده دعوی در افق است، اما منظور از توزیع نرم افزار رایگان چیست؟

8. For this reason, China unwaveringly pursues a foreign policy of peace and independence. It resolutely protects its national independence and sovereignty and opposes.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل، چین بدون شک سیاست خارجی صلح و استقلال را دنبال می کند این حزب با عزم جزم از استقلال ملی و حاکمیت خود دفاع می کند و با آن مخالف است
[ترجمه گوگل]به همین دلیل چین به طور بی سابقه سیاست خارجی صلح و استقلال را دنبال می کند این قطعا از استقلال ملی و حاکمیت خود محافظت می کند و با آن مخالفت می کند

9. Mr. Obama spoke, unwaveringly, of the need to defend the country's security and values.
[ترجمه ترگمان]آقای اوباما از نیاز به دفاع از امنیت و ارزش های کشور سخن گفت
[ترجمه گوگل]آقای اوباما به طور بی رحمانه از نیاز به دفاع از امنیت و ارزش های کشور سخن گفت

10. Helen's opinions were always principles to be unwaveringly acted on.
[ترجمه ترگمان]عقاید هلن همیشه بی unwaveringly بود
[ترجمه گوگل]نظرات هلن همیشه اصولی بود که به طور بی رحمانه عمل می کرد

11. They are taught to fix their minds unwaveringly upon a single subject, becoming so absorbed in it that all else is successfully blotted out of consciousness.
[ترجمه ترگمان]به آن ها تعلیم داده می شود که ذهن خود را از یک موضوع مجرد میخکوب کنند، چنان مجذوب آن می شوند که همه چیز با موفقیت از آگاهی محو می شود
[ترجمه گوگل]آنها تدریس می شوند تا ذهن خود را به طور یکنواخت بر روی یک موضوع تک حل کنند، و به این ترتیب جذب می شود که همه چیز با موفقیت از بین رفته است

12. He sat at the end of a row, arms folded, crew cut bristling. His piercing blue eyes narrowed behind his black-rimmed glasses and focused unwaveringly on me.
[ترجمه ترگمان]او در انتهای یک ردیف نشسته بود، دست هایش را جمع کرده بود، جاشو ان جدا شده بودند چشمان آبی نافذ او از پشت شیشه های عینکش تنگ شدند و بدون تردید روی من متمرکز شدند
[ترجمه گوگل]او در انتهای یک ردیف نشسته بود، بازوها را به هم زد، خلبان خلبان بریده بود چشمان آبی پر سر و صدا او را در پشت عینک سیاه و سفید خود قرار داد و به طور منحصربفرد متمرکز شد

13. Yes, we want to support those common human values unwaveringly.
[ترجمه ترگمان]بله، ما می خواهیم از این منابع انسانی بدون شک حمایت کنیم
[ترجمه گوگل]بله، ما می خواهیم از این ارزش های انسانی شایسته ای حمایت کنیم

14. But it was his eyes that caught and held my attention. Calm and clear, they beheld me unwaveringly.
[ترجمه ترگمان]اما این چشمانش بود که توجهم را جلب کرد و توجهم را جلب کرد بی آن که کسی مرا بشناسد، آرام و واضح مرا دید
[ترجمه گوگل]اما این چشمانش بود که توجه من را به خود جلب کرده بود آرام و روشن، آنها به من بی اعتنایی کردند

15. In order to complete the tasks for the present phase of development, we must unwaveringly and comprehensively deepen reforms and open still wider to the outside world.
[ترجمه ترگمان]به منظور تکمیل وظایف مرحله فعلی توسعه، ما باید اصلاحات را unwaveringly و جامع عمیق تر کنیم و باز هم وسیع تر از دنیای بیرون را باز کنیم
[ترجمه گوگل]برای تکمیل وظایف مرحله مرحله توسعه، باید اصلاحات را عمیقا و جامع و عمیق تر برای جهان خارج گسترش دهیم

پیشنهاد کاربران

بی وقفه - پشت سرهم

بدون تردید، مسرّانه، با اطمینان
not wavering; steady or resolute.


کلمات دیگر: