کلمه جو
صفحه اصلی

wind down


1- پایان دادن، خاتمه دادن، 2- پایان یافتن، به اتمام رسیدن 3- آرام شدن، غنودن

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to decrease in intensity.

- The storm is finally winding down.
[ترجمه sanaz] عامیانه : طوفان بلاخره داره میخوابه ( شدت طوفان کم میشود )
[ترجمه ترگمان] طوفان بالاخره داره پیچ میخوره
[ترجمه گوگل] طوفان در نهایت سرازیر می شود

(2) تعریف: (informal) to relax.

- Try to wind down after work.
[ترجمه ابراهیم] سعی کنید بعد از کارکردن استراحت کنید
[ترجمه ستار] سعی کنید بعد از کار استراحت کنید [آرام باشید]
[ترجمه ترگمان] سعی کنید بعد از کار باد کنید
[ترجمه گوگل] سعی کنید بعد از کار با خود بیاورید

• relax, unwind, rest; become gradually slower until reaching a total halt; lessen in intensity gradually until ending completely

جملات نمونه

1. Glass motioned to him to wind down the window.
[ترجمه ترگمان]شیشه به او اشاره کرد که از پنجره پایین بیاید
[ترجمه گوگل]شیشه به سمت او حرکت کرد تا پنجره پایین بیاید

2. In 1991 the Ada plant began to wind down.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۱ کارخانه آدا آغاز به وزیدن گرفت
[ترجمه گوگل]در سال 1991 گیاه آدا شروع به خشک شدن کرد

3. We should not wind down our business in Shanghai.
[ترجمه ترگمان]ما نباید کار خود را در شانگهای به پایان برسانیم
[ترجمه گوگل]ما نباید کسب و کار خود را در شانگهای پایین آوریم

4. She ran like the wind down the stairs to escape.
[ترجمه ترگمان]مثل باد از پله ها پایین دوید تا فرار کند
[ترجمه گوگل]او مانند باد از پله ها فرار کرد تا فرار کند

5. You will be able to wind down after this examination.
[ترجمه ترگمان]بعد از این استنطاق می تونی بیای پایین
[ترجمه گوگل]بعد از این آزمایش میتوانید بعد از این آزمایش از بین برود

6. I find it difficult to wind down after a day at work.
[ترجمه ترگمان] بعد از یه روز سر کار، برام مشکل پیدا کرد
[ترجمه گوگل]من بعد از یک روز در محل کار دچار مشکل میشوم

7. I regularly have a drink to wind down.
[ترجمه ترگمان] من همیشه یه نوشیدنی می خورم که بیاد پایین
[ترجمه گوگل]من به طور منظم یک نوشیدنی برای کم کردن وزن دارم

8. They will wind down the pain.
[ترجمه ترگمان] درد رو از بین می برن
[ترجمه گوگل]آنها درد را پایین می آورند

9. I stopped pushing and let the swing wind down to a stop.
[ترجمه ترگمان]دست از هل دادن برداشتم و گذاشتم که تاب متوقف شود
[ترجمه گوگل]من متوقف شدم و اجازه دادم که چرخش به یک توقف متوقف شود

10. The Volvo, whose windows wind down to reveal plush red curtains, is surrounded by stepladders.
[ترجمه ترگمان]ولوو که پنجره های آن برای آشکار کردن پرده های قرمز رنگ و رو به پایین قرار دارد، توسط stepladders احاطه شده است
[ترجمه گوگل]ولوو، که پنجره های خود را برای نشان دادن پرده های پشمالو قرمز، توسط stepladders احاطه شده است

11. Bail arm over, wind down, strike and Rick was soon playing out another cat towards the waiting net.
[ترجمه ترگمان]ضمانت آزاد، باد، حمله، حمله، و ریک خیلی زود گربه دیگری را به سوی تور منتظر می کشید
[ترجمه گوگل]به زودی یکی از گربه های دیگر به سمت شبکه انتظار می رود که با دست و پا زدن، باد کردن، اعتصاب و ریک

12. He ran like the wind down the narrow road that went to the Toops' house.
[ترجمه ترگمان]از جاده باریکی که به خانه Toops می رفت، می دوید
[ترجمه گوگل]او مانند باد پایین جاده ای باریک که به خانه تاپس رفت، فرار کرد

13. It was always easier to wind down at home, in any case.
[ترجمه ترگمان]در هر حال، همیشه راحت تر بود که در خانه به سر می بردم
[ترجمه گوگل]در هر صورت، همیشه در خانه راحت بود

14. Business began to wind down as men tacitly awaited the new regime.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مردان به طور ضمنی در انتظار رژیم جدید بودند، تجارت شروع به وزیدن گرفت
[ترجمه گوگل]کسب و کار شروع به از بین بردن به عنوان مردان به آرامی در انتظار رژیم جدید

پیشنهاد کاربران

( در مورد شرکت ) منحل کردن، انحلال

ریلکس شدن ( بعد از یک دوره هیجان و نگرانی )

به تدریج کم شود تا به طور کامل پایان یابد
سرازیر شدن

پایین کشیدن

Lessen, decline

ارام شدن


ریلکس کردن بخصوص بعد از انجام کار زیاد
when I go on holiday, it takes me the first couple of days just to wind down
این یه معنی خاص بود ازش

کاهش تدریجی

به سرانجام رسیدن

ارام و ریلکس شدن

unwind
relax

به سر آمدن
تمام شدن

یک چیزی کم کم تمام شدن

Decrease slowly


کلمات دیگر: