کلمه جو
صفحه اصلی

process


معنی : سیر، روند، جریان عمل، فرایند، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد، عمل، تهیه کردن، تمام کردن، بانجام رساندن، پردازش کردن، مراحلی را طی کردن
معانی دیگر : جریان، فراشد، فرگرد، روش، روال، (زیست شناسی) زائده، برآمدگی، (حقوق) اقدام قضایی، دادخواهی، ورقه ی احضار به دادگاه، خواست برگ، (کامپیوتر) پردازش، (طبق فرایند یا شیوه ی خاصی) آماده کردن، رسیدگی کردن، فرایند کردن، به عمل آوردن، پرداخت کردن، (حقوق) به دادگاه احضار کردن، فراخواست کردن، (طبق روش خاصی) تهیه شده، پردازش شده، فرایندی، طرز انجام، دستورالعمل، ظهور، ظاهر کردن فیلم، (حقوق) مورد تعقیب قضایی قرار دادن، به دادگاه کشیدن، (در مراسم رسمی و غیره) راه رفتن (با گام های شمرده)، گام برداری کردن، مرحله، طرز عمل

انگلیسی به فارسی

مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، جریان عمل،مرحله، دوره عمل، طرز عمل، تهیه کردن، مراحلی را طی کردن، بانجام رساندن، تمام کردن، فرا گرد، فراشد،روند، فرایند


فرایند، پردازش کردن


روند، فرایند، عمل، سیر، جریان عمل، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد، تهیه کردن، پردازش کردن، مراحلی را طی کردن، بانجام رساندن، تمام کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a systematic sequence of actions used to produce something or achieve an end.
مترادف: method, operation, procedure
مشابه: machinery, mechanism, plan, practice, routine, scheme, strategy, system

- Her process of writing a novel begins with getting an idea and sketching it out.
[ترجمه Y.M] روند نوشتن یک رمان او با ایده گرفتن و طرح کلی آن آغاز می شود
[ترجمه ترگمان] فرآیند نوشتن یک رمان با به دست آوردن یک ایده و طراحی آن آغاز می شود
[ترجمه گوگل] فرآیند نوشتن یک رمان با شروع یک ایده و طراحی آن شروع می شود
- An assembly-line process made the mass production of automobiles possible.
[ترجمه ترگمان] یک فرآیند خط مونتاژ تولید انبوه خودروها را ممکن ساخت
[ترجمه گوگل] یک فرآیند خط تولید مونتاژ تولید انبوه اتومبیل ها را امکان پذیر ساخته است

(2) تعریف: a continuous series of changes, functions, or operations.
مترادف: course, procedure
مشابه: act, business, change, development, mechanism, metamorphosis, movement, passage, proceeding, progression, system, transformation

- The process of becoming a responsible adult can take many years.
[ترجمه ترگمان] فرآیند تبدیل شدن به یک بزرگ سال مسئولیت پذیر، می تواند سال ها طول بکشد
[ترجمه گوگل] فرآیند تبدیل شدن به یک بزرگسال مسئول می تواند چندین سال طول بکشد

(3) تعریف: movement onward or forward; progression.
مترادف: progression
مشابه: advance, headway, movement

(4) تعریف: a summons ordering a person to appear in court.
مترادف: summons
مشابه: subpoena, writ

(5) تعریف: the entire course of a legal proceeding.
مشابه: procedure, proceeding
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: processes, processing, processed
(1) تعریف: to handle, treat, or transform according to a systematic procedure.
مترادف: handle, systematize, treat
مشابه: analyze, classify, deal with, order, organize, sift, transform

- The new computers processed data at very high speeds.
[ترجمه باران] رایانه های جدیدداده ها را با سرعت بسیار بالایی پردازش میکنند.
[ترجمه ترگمان] کامپیوترهای جدید در سرعت های بسیار بالا داده های پردازش شده را پردازش می کردند
[ترجمه گوگل] رایانه های جدید پردازش داده ها را با سرعت بسیار بالا

(2) تعریف: to treat or manufacture according to a particular procedure.
مترادف: prepare, treat
مشابه: can, convert, cure, dehydrate, distill, dress, dry, extract, freeze, handle, manufacture, preserve, refine, smelt, smoke, transform

- We saw how they process cheese.
[ترجمه یوسف نادری] ما چگونگی فرآوری پنیر را نگاه کردیم.
[ترجمه ترگمان] دیدیم که چطور پنیر را پردازش می کنند
[ترجمه گوگل] ما شاهد چگونگی پردازش پنیر بودیم

(3) تعریف: to serve with a court summons.
مشابه: arraign, subpoena, summon
صفت ( adjective )
مشتقات: processed (adj.), processor (processer) (n.)
• : تعریف: treated or modified by artificial means, as food.
مترادف: treated
مشابه: altered, modified

• procedure, routine; course of action; advance; summons to court; program which uses some of a multitasking computer's system resources (computers); projecting part in an organism
treat, adapt, subject to series of procedures; prepare, make ready
a process is a series of actions or events which have a particular result.
when raw materials or foods are processed, they are changed in a chemical or industrial process in order to make them suitable for a particular purpose.
to process information means to deal with it.
if you are in the process of doing something, you are doing it.
if you are doing something and you do something else in the process, you do the second thing as a result of doing the first thing.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] فرآیند
[علوم دامی] فرآیند سازی
[شیمی] فرآیند
[سینما] روش نمایشی - فرآیند
[عمران و معماری] فرآیند - پردازش - رویداد - روند - آموده - آمودن - فرابرش
[کامپیوتر] پردازش کردن ،فرآیند - فرایند - مجموعه ای از دستورالعمل ها که یک کامپیوتر در سیستم عاملی چند کاره اجرا می کند. فرایندهای بسیاری به طور همزمان اجرا می شوند. از نظر کاربر، فرایند ممکن است برنامه ها یا بخشهایی از برنامه ها باشد ( مانند روال ویرایش و روال چاپ در یک واژه پرداز که می تواند هنگام ویرایش چاپ کند . ) در یک سیستم عامل چند کاره مانند UNIX، هر کاربر دارای یک یا چندین فرایند است. نگاه کنید به UNIX , multitasking .
[برق و الکترونیک] پردازش کردن - فرآیند - پردازش سرهم کردن، ترجمه کردن، تولید کردن، برگردان، محاسبه کردن و عمل دیگری برروی اطلاعات در کامپوتر.
[صنایع غذایی] مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، جریان عمل ،
[صنعت] فرآیند، پروسه - تغییر در مجموعه ای از ورودی ها به شکل مواد، فعالیت ها، روش ها و عملکرد ها به خروجی مورد نظر که در قالب محصول، اطلاعات، خدمات و یا بطور کلی نتایج ارائه می شود.
[حقوق] روش، نحوه، جریان، جریان دعوی، ابلاغ، ابلاغیه، احضاریه، پروسه
[نساجی] فرایند - روش - مرحله - نسخه - طریقه - طی مراحل تکامل - عمل - طرز عمل - جریان ساخت - سلسله - فعل و انفعالات - تغییر و تحول - مرور - مخلوط
[ریاضیات] پردازه، روش، پردازش، روند، طرز عمل، فرآیند، پردازش کردن، اجرا شدن، فراگرد، پروسه، فرایند، عمل، پویش، عملیات، فرابری، پرورش، عملکرد، فراشد، فعل و انفعال، مرحله
[پلیمر] فرایند
[آمار] فرایند
[آب و خاک] فرآیند، روند، مراحلی را طی کردن
[سینما] عمل آوردن فیلم

مترادف و متضاد

method; series of actions to achieve result


Synonyms: action, advance, case, channels, course, course of action, development, evolution, fashion, formation, growth, manner, means, measure, mechanism, mode, modus operandi, movement, operation, outgrowth, performance, practice, procedure, proceeding, progress, progression, red tape, routine, rule, stage, step, suit, system, technique, transaction, trial, unfolding, way, wise, working


سیر (اسم)
development, process, go, movement, motion, travel, excursion, passage, walk, promenade, tour, garlic, sightseeing

روند (اسم)
flow, process, proceeding, procedure, method

جریان عمل (اسم)
process, proceeding

فرایند (اسم)
process

مراحل مختلف چیزی (اسم)
process

پیشرفت تدریجی ومداوم (اسم)
process

دوره عمل (اسم)
process

فرا گرد (اسم)
process

عمل (اسم)
article, function, process, practice, act, action, operation, doing, deed, issue, fact, proceeding, production, gest

تهیه کردن (فعل)
get, process, supply, afford, administer, cater, provide, furnish, purvey, administrate, harness, put out

تمام کردن (فعل)
finish, attain, fulfill, process, end, wrap up, exhaust, integrate, fiddle away, polish off

به انجام رساندن (فعل)
accomplish, complete, follow out, outwork, process

پردازش کردن (فعل)
process

مراحلی را طی کردن (فعل)
process

subject to series of actions to achieve result


Synonyms: alter, concoct, convert, deal with, dispose of, fulfill, handle, make ready, prepare, refine, take care of, transform, treat


Antonyms: forget, neglect


جملات نمونه

1. process for their appearance in court has already been issued
ورقه ی احضار آنها به دادگاه قبلا صادر شده است.

2. process fuels
سوخت های فرایندی

3. process sugar
شکر فرایندی

4. basic process
فرایند قلیایی

5. each process involves a special method
هر فرایندی لم بخصوصی دارد.

6. isothermal process
فرآیند همدما

7. output process
فرآیند برون ده

8. the process of breathing
فرایند دمزنی

9. the process of making steel
روش ساختن پولاد

10. this process can be reduplicated indefinitely
این فرآیند را می توان الی غیر النهایه تکرار کرد.

11. to process your claim, we need further documentation
برای رسیدگی به ادعای شما نیاز به مدارک بیشتری داریم.

12. adjustment process
فرآیند سازشی

13. a bone process
برجستگی استخوان

14. a selective process
فرآیند گزینشی

15. a slow process
یک فرایند وقتگیر

16. in the process of time
در جریان (گذشت) زمان

17. the alveolar process of the jaw
برآمدگی ارگی آرواره

18. the decision-making process
فرایند تصمیم گیری

19. abuse of process
سو استفاده از قانون،حیله ی قانونی به کار بردن

20. in the process (of)
در طی،درحین،در اثنای

21. to simplify a manufacturing process
فرایند تولید را کوتاه تر کردن

22. to speed up the process of issuing passports
فرایند صدور گذرنامه را تسریع کردن

23. coral is formed by a process of accretion
مرجان از طریق فرایند انباشتگی تشکیل می شود.

24. the latter stages of this process
مراحل پایانی این فرایند

25. some of the heat wasted in this process is recovered later
مقداری از حرارت از دست رفته در این فرآیند بعدا دوباره جبران می شود.

26. the task of writing this book is still in process
امر نگاشتن این کتاب هنوز در جریان است.

27. ozone is considered to be the chief villain in this process
ازن عمده ترین عامل مضر در این فرآیند محسوب می شود.

28. The rehearsal process also irked him increasingly.
[ترجمه ترگمان]فرآیند تمرین همچنین او را به شدت ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]فرایند تمرین نیز او را به طور فزاینده ای تحریک می کرد

29. He regards the political process with disdain.
[ترجمه ترگمان]او فرآیند سیاسی را با تحقیر می نگرد
[ترجمه گوگل]او فرایند سیاسی را با بدبختی در نظر می گیرد

30. The whole process makes buying a car privately as painless as buying from a garage.
[ترجمه ترگمان]کل این فرآیند خرید خودرو را به صورت خصوصی و بدون درد خرید از یک گاراژ انجام می دهد
[ترجمه گوگل]کل فرآیند خرید یک خودرو را به صورت خصوصی به عنوان خرید بدون درز از گاراژ خریداری می کند

the process of breathing

فرایند دمزنی


the processes of growth

فرایندهای رشد


The task of writing this book is still in process.

امر نگاشتن این کتاب هنوز در جریان است.


in the process of time

در جریان (گذشت) زمان


the process of making steel

روش ساختن پولاد


the alveolar process of the jaw

برآمدگی ارگی آرواره


a bone process

برجستگی استخوان


a parasite that has tubular processes

انگلی که زایده‌های لوله مانند دارد


Process for their appearance in court has already been issued.

ورقه‌ی احضار آن‌ها به دادگاه قبلاً صادر شده است.


data processing

پردازش داده‌ها


processing books for the library

پردازش کتابها برای کتابخانه


processing cotton by spinning

به عمل آوردن پنبه از راه حلاجی


processing waste material

فرایند کردن مواد زاید


On the day of her wedding, she was processed to appear in court.

در روز ازدواجش او را به دادگاه احضار کردند.


process sugar

شکر فرایندی


process fuels

سوخت‌های فرایندی


اصطلاحات

in the process (of)

در طی، درحین، در اثنای


پیشنهاد کاربران

دستورالعمل

تبدیل شدن

پردازش

مراحل

فرآیند

در آناتومی معنی برجستگی ، برآمدگی میدهد مثل maxillary process:برجستگی فک بالا

:English mean
Verb to take air in and out of your body through your nose and mouth

تجزیه و تحلیل کردن.

مدت زمان

پَردازِشیدن.

پرداخت/ سیقلی کردن ( هم سطح سازی برآمدگی های موجود بر روی یک سطح )

رسیدگی کردن

زائده ( در آناتومی )

روند، گردش

In the process=دراین حین وبین

فرآوری

پایان دادن، اتمام رساندن

پردازش کردن ، بررسی کردن

عبور کردن، حرکت کردن، پیش رفتن

گردش - گردش خون

پردازه ، پردازش

فرآوری ، فرآوردن

بررسی کردن

در همین گیر و دار

حیث و بیث
حیص و بیص
( هر دو نوشتار صحیح است منبع : لغت نامه ی دهخدا ! )

پروسه

فرایند=action
تو بیشتر جمله ها این معنی کاربرد داره

هضم کردن

فهم و درک

فزاینده، رو به تزاید

● پردازش
● فرایند، رویه

روند ، پروسه ، فرآیند 🥇🥇
changes occur in the body because of the process of ageing
به دلیل فرایند پیری ، در بدن تغییراتی اتفاق می افتد

پرداختن


کلمات دیگر: