کلمه جو
صفحه اصلی

rumble


معنی : شکایت، چغلی، غرولند، چیز پر سر و صدا، سر و صدا، غریدن، فهمیدن، صدای ریز و سنگین دراوردن
معانی دیگر : (صدای تندر یا توپ و غیره) غرنبه، (آسمان) غره، غرش، توف، غرنبیدن، توفیدن، با صدای بلند حرکت کردن یا به حرکت درآوردن، (با صدای بلند) غر زدن، نعره زدن، شکایت (همراه با هیاهو)، (کالسکه های قدیم) صندوق عقب و صندلی مستخدمان، رجوع شود به: tumbling box

انگلیسی به فارسی

صدای ریز و سنگین درآوردن، غریدن، چیز پرسر و صدا،شکایت، چغلی، غرولند


خراب کردن، سر و صدا، شکایت، چغلی، غرولند، چیز پر سر و صدا، فهمیدن، غریدن، صدای ریز و سنگین دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rumbles, rumbling, rumbled
(1) تعریف: to make or emit a low, heavy, continuous sound, as of distant thunder.
مشابه: growl, grumble, roar, roll

- The thunder rumbled in the distance.
[ترجمه ترگمان] رعد از دور می غرید
[ترجمه گوگل] رعد و برق در فاصله رمضان
- Is that your stomach rumbling?
[ترجمه ANA] شکم شماست که قار و قور می کند؟!
[ترجمه ترگمان] این صدای stomach؟
[ترجمه گوگل] آیا معده شما غرق می شود؟

(2) تعریف: to move or advance with such a sound.

- The huge truck rumbled over the train tracks.
[ترجمه ترگمان] کامیون بزرگ از روی ریل قطار به گوش رسید
[ترجمه گوگل] کامیون بزرگ بر روی آهنگ قطار رام کرد
- The traffic rumbled through the tunnel.
[ترجمه ترگمان] ترافیک از تونل خارج شد
[ترجمه گوگل] ترافیک از طریق تونل رام شد

(3) تعریف: (slang) of street gangs, to engage in a fight.
مشابه: fight

- The police found out they were going to rumble that night.
[ترجمه ترگمان] پلیس فهمید که اون شب میخوان دعوا کنن
[ترجمه گوگل] پلیس متوجه شد که در همان شب غافلگیر شدند
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to utter with a low, heavy, rolling sound.
مشابه: growl

(2) تعریف: to cause to emit such a sound.
اسم ( noun )
مشتقات: rumblingly (adv.), rumbler (n.)
(1) تعریف: a low, heavy, continuous sound, as of distant thunder.
مشابه: boom, growl, grumble, roar, roll

- At night, we could still hear the rumble of artillery fire.
[ترجمه ترگمان] شب ها هنوز صدای غرش توپ ها را می شنیدیم
[ترجمه گوگل] در شب، هنوز می توانستیم صدای خمپاره ای توپخانه را بشنویم

(2) تعریف: a rear seat or compartment in a carriage, for servants or baggage.

(3) تعریف: (slang) a fight between street gangs.

• deep loud sound, thundering sound; rumble seat, back section of a roadster or coupe which opens to form a seat; street fight, brawl, scuffle (slang)
make a deep loud sound like that of thunder; take part in a street fight, brawl (slang); understand, discover (slang)
if something rumbles, it makes a low, continuous noise, often while moving slowly. verb here but can also be used an a count noun. e.g. ...a menacing rumble of distant thunder.
if an argument, a discussion, or a process rumbles on, it continues happening for a long time in a way that does not attract a lot of attention.
if someone rumbles on, they continue speaking in a boring way for a long time.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نوفه فرکانس پایین

مترادف و متضاد

شکایت (اسم)
denunciation, murmur, protest, moan, gripe, groan, rumble, complaint, grievance, discontent

چغلی (اسم)
tale, denunciation, delation, rumble, rumor, rumour

غرولند (اسم)
murmur, rumble, mutter, gnarl

چیز پر سر و صدا (اسم)
rumble

سر و صدا (اسم)
smash, bruit, clamor, noise, racket, brabble, fuss, explosion, blatancy, roar, rattle, rumble, crash, hullabaloo, stramash, dust-up, vociferance, kick-up, noisiness, swash

غریدن (فعل)
roar, boom, fulminate, thunder, rave, peal, rumble

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

صدای ریز و سنگین دراوردن (فعل)
rumble

growl, thunder


Synonyms: boom, grumble, resound, roar, roll


جملات نمونه

1. the rumble of the enemy's cannons echoed in the mountains
صدای غرش توپ های دشمن در کوه ها می پیچید.

2. the distant rumble of a drum
آواز دهل از راه دور

3. We could tell from the rumble of the thunder that rain was coming.
[ترجمه ترگمان]از غرش رعد که باران می بارید، می توانستیم بگوییم که باران می بارد
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از خراب شدن رعد و برق که باران می آید می گویند

4. The door slid shut with a rumble.
[ترجمه ترگمان]در با صدای خفه ای بسته شد
[ترجمه گوگل]درب اسلحه بسته شد

5. A rumble came from the bowels of the earth .
[ترجمه ترگمان]صدای غرشی از اعماق زمین شنیده شد
[ترجمه گوگل]سر و صدا از رودهای زمین آمد

6. We could hear the rumble of distant thunder.
[ترجمه ترگمان]صدای غرش رعد از دوردست به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم صدای رعد و برق از رعد و برق دور را بشنویم

7. Discussions rumble on over the siting of the new airport.
[ترجمه ترگمان]بحث بر سر نشست فرودگاه جدید ادامه دارد
[ترجمه گوگل]بحث در مورد محل جدید فرودگاه است

8. We could hear the rumble of distant guns/thunder.
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم صدای غرش توپ ها را بشنویم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم صدای زنگ تفنگ / رعد و برق دور را بشنویم

9. The dull rumble of traffic woke her.
[ترجمه ترگمان]صدای غرش ترافیک هوایی او را از خواب بیدار کرد
[ترجمه گوگل]گنگ گمشده ترافیک او را بیدار کرد

10. Suddenly, they heard the rumble of thunder overhead.
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای غرش رعد از بالای سرشان شنیدند
[ترجمه گوگل]ناگهان آنها سر و صدا از سر و صدا رعد و برق

11. How did you rumble them?
[ترجمه ترگمان]چه جوری rumble؟
[ترجمه گوگل]چطور آنها را رام کردید؟

12. Soon the tunnels echoed to the rumble of many booted feet.
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که تونل ها به صدای پای بسیاری از چکمه های booted طنین انداخت
[ترجمه گوگل]به زودی تونل ها به ضرب و شتم بسیاری از پاهای بوت تبدیل شد

13. Only a rumble like distant thunder and a microscopic clink of bricks reached him.
[ترجمه ترگمان]فقط صدای غرش رعد از دوردست و صدای برخورد دو آجر میکروسکوپی به او می رسید
[ترجمه گوگل]فقط یک رنجش مانند رعد و برق و یک ذره از آجر میکروسکوپی به او رسید

14. The rumble of the taiko drum resonated through the air.
[ترجمه ترگمان]غرش طبل ها در فضا طنین می افکند
[ترجمه گوگل]طبل صدای موتو از طریق هوا پخش شد

15. Upriver came a rumble and boom like the dynamite explosions that broke up the log jams.
[ترجمه ترگمان]upriver صدای غرش و صدای انفجار دینامیت که باعث شکستن jams شد، به گوش رسید
[ترجمه گوگل]Upriver یک رعد و برق و رونق مانند انفجار دینامیت که شکستن log jams آمد

the distant rumble of a drum

آواز دهل از راه دور


The rumble of the enemy's cannons echoed in the mountains.

صدای غرش توپ‌های دشمن در کوه‌ها می‌پیچید.


clouds that rumbled like black demons

ابرهایی که همچون دیو سیاه غرش می‌کردند


A heavy truck rumbled down the road.

یک کامیون سنگین غرش‌کنان از جاده سرازیر شد.


the rumblings of discontent among the workers

غرش‌های حاکی از نارضایی در میان کارگران


پیشنهاد کاربران

بین اوباش و خلافکارهای قدیمی آمریکا به معنی دعوا و درگیر شدن هم رواج داشته. هنوز هم استفاده میشه اما یه نمه کهنه ست.

سروصدا، غاروقور کردن معده

هم اسم است و هم فعل. . . در نقش اسم به معنای غرش، تلق تلق اما در نقش فعل به معنای غرش کردن و تلق تلق کردن است

گرومپ صدا دادن ( رعد و برق، بمب، . . . )
قار و قور کردن ( شکم )

نویز - سروصدا

صدای توفان

[Bad Weather]
[Collocation]
thunder rolls/​rumbles/​sounds

roar

صدای لرزش زمین صدای زلزله که شبیه رعده
زمین قرمبه؟
به یه مترادف فارسی درست و حسابی احتیاج داره

چیز پر سر و صدا

درگیری

سرو صدای شکم

خروش، غوغا


کلمات دیگر: