کلمه جو
صفحه اصلی

notch


معنی : شکاف، فرو رفتگی، بریدگی، خش، چوب خط، شکاف چوبخط، شکاف ایجاد کردن، چوبخط زدن، سوراخ کردن
معانی دیگر : دندانه (به ویژه روی چوب خط)، (عامیانه) درجه، پله، زینه، شکافدار کردن، (در سطح چیزی) بریدگی ایجاد کردن، دندانه دار کردن، به ثبت رساندن، نایل شدن، کسب کردن، (به ویژه میان دو کوه) تنگراه، گردنه، (خیاطی) چرت، سورا  کردن

انگلیسی به فارسی

شکاف، بریدگی، شکاف چوبخط، سوراخ کردن، شکاف ایجادکردن، چوبخط زدن، فرورفتگی


نکته، شکاف، بریدگی، فرو رفتگی، چوب خط، شکاف چوبخط، خش، سوراخ کردن، شکاف ایجاد کردن، چوبخط زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a V-shaped cut or indentation in an edge or object.
مترادف: indent, score
مشابه: clip, cut, gouge, groove, hack, incision, nick, nock, slit

(2) تعریف: such a cut made as a scorekeeping device.
مترادف: score

(3) تعریف: (informal) a step or degree.
مترادف: grade, level
مشابه: degree, rank, stage, step

- That make of car is a notch above all others in its price range.
[ترجمه ترگمان] آن ساخت خودرو، یک شکاف بالاتر از همه دیگر در محدوده قیمت آن است
[ترجمه گوگل] این خودرویی که در محدوده قیمت آن قرار دارد بالاتر از همه دیگران است

(4) تعریف: a narrow passage or opening between mountains; gap.
مترادف: defile, gap
مشابه: gorge, pass, passage
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: notches, notching, notched
(1) تعریف: to cut or create a notch or notches in.
مترادف: score
مشابه: chip, cut, gash, gouge, groove, incise, indent, jag, nick, nock, pink, scarify, serrate, slit

(2) تعریف: to record with a notch or notches.
مشابه: record, score, tally

(3) تعریف: to score or achieve (a win or the like).
مترادف: score, win
مشابه: capture

- She notched her second tennis championship.
[ترجمه ترگمان] او دومین قهرمانی تنیس را شکاف داد
[ترجمه گوگل] او قهرمانی دوم تنیس خود را به ثمر رساند

• groove; v-shaped cut; level, degree (informal); pass between two hills or mountains
groove; cut; make a notch in; score a point
a notch is a small v-shaped cut in the surface or edge of something.
if you notch up a score or total, you achieve it.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بریدگی (در حاشیه فیلم / شیار)
[عمران و معماری] شکاف - شیار - زخم - فاق - کندگی - زخم مقطع - بریدگی - دندانه
[برق و الکترونیک] شکاف
[زمین شناسی] شکاف، شیار، زخم
[ریاضیات] شکاف، شکاف دادن، گوشه
[پلیمر] شکاف
[آب و خاک] گوه

مترادف و متضاد

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

فرو رفتگی (اسم)
depression, notch, fossa, fovea, concavity, sinking, howe

بریدگی (اسم)
cut, rift, gash, notch, slit, jag, kerf, scission

خش (اسم)
hatch, strap, strip, garbage, stripe, notch, hack, flinders, good-mother, stria, mother-in-law

چوب خط (اسم)
tally, score, mark, notch, tick

شکاف چوبخط (اسم)
notch

شکاف ایجاد کردن (فعل)
notch

چوبخط زدن (فعل)
notch, tick

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

indentation


Synonyms: cleft, cut, gap, gash, groove, incision, indent, indenture, mark, mill, nick, nock, rabbet, rut, score, scratch


level within classification


Synonyms: cut, degree, grade, rung, stage, step


indent


Synonyms: chisel, cleave, crenelate, crimp, cut, dent, gash, incise, jag, mark, mill, nick, scallop, score, scratch


Antonyms: flush


جملات نمونه

1. a notch below average
یک پله از متوسط پایین تر

2. his voice rose another notch
صدای او یک درجه بلندتر شد.

3. This one is a notch better than the other.
[ترجمه ترگمان]این یکی خیلی بهتر از اون یکی هست
[ترجمه گوگل]این یکی از بهترینهاست

4. When you've aligned the notch on the gun with the target, fire!
[ترجمه ترگمان]وقتی که تو شکاف رو با هدف قرار دادی، آتش
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما بر روی تفنگ با هدف هدف قرار دهید، آتش سوزی!

5. Cut a notch near one end of the stick.
[ترجمه ابراهیم] یک شکاف نزدیک انتهای چوب ایجاد کنید.
[ترجمه ترگمان]یک بریدگی نزدیک به یک انتهای چوب ببرید
[ترجمه گوگل]یک نکته را نزدیک یک انتهای چوب بردارید

6. The Spartans turned it up a notch in the second half.
[ترجمه ترگمان]The در نیمه دوم a آن را روشن کردند
[ترجمه گوگل]اسپارتان در نیمه دوم آن را به ثمر رساند

7. He is keen to notch up yet another success.
[ترجمه ترگمان]او مشتاق است تا به موفقیت دیگری دست یابد
[ترجمه گوگل]او مشتاق موفقیت دیگری است

8. Average earnings in the economy moved up another notch in August.
[ترجمه ترگمان]متوسط درآمد در اقتصاد یک شکاف دیگر را در ماه اوت بالا برد
[ترجمه گوگل]میانگین درآمد در اقتصاد در ماه آگوست به میزان دیگری افزایش یافت

9. The debate will ratchet up a notch on Wednesday when the Commission publishes its report.
[ترجمه ترگمان]این مناظره روز چهارشنبه زمانی که کمیسیون گزارش خود را منتشر کرد، به وجود خواهد آمد
[ترجمه گوگل]این کمیسیون در روز چهارشنبه، هنگامی که کمیسیون گزارش خود را منتشر می کند، بحث های زیادی را به دنبال خواهد داشت

10. You must notch up a fine victory in the competition.
[ترجمه ترگمان]تو باید یه پیروزی خوب در رقابت داشته باشی
[ترجمه گوگل]شما باید پیروزی خوبی در رقابت ها داشته باشید

11. The intensity goes up a notch in regular season.
[ترجمه ترگمان]شدت آن در یک فصل عادی بالا می رود
[ترجمه گوگل]شدت آن در فصل به طور منظم افزایش می یابد

12. A top notch slab of noise.
[ترجمه ترگمان] یه قسمت بالای سر و صدا
[ترجمه گوگل]یک قطعه سر و صدای بالا

13. He raised his chin a notch and swiveled his head at Earl Varney and Floyd Johnson standing half behind him.
[ترجمه ترگمان]چانه اش را بالا برد و سر خود را به سمت ارل وارنی و فلوید جانسون که نیمی از او را پشت سر خود ایستاده بود چرخاند
[ترجمه گوگل]او چانه اش را بلند کرد و سر او را در ارل ورنی و فلوید جانسون پشت سر گذاشت

14. There was a notch in the end for the bowstring, but no flight.
[ترجمه ترگمان]یک شکاف در انتهای دار نی بود، اما پرواز نکرد
[ترجمه گوگل]در نهایت یک تکه برای تسخیر وجود داشت، اما هیچ پروازی نداشت

Each time I bought something on credit, they would cut a few more notches on the stick.

هربار که چیزی را نسیه می‌خریدم چند شکاف دیگر روی چوب خط می‌کندند.


a notch below average

یک پله از متوسط پایین‌تر


His voice rose another notch.

صدای او یک درجه بلندتر شد.


The students had notched the edges of their desks with their knives.

شاگردان لبه‌ی میزهای خود را با چاقو بریده‌بریده کرده بودند.


He notched his third victory.

او به سومین پیروزی خود دست یافت.


He notched himself a lofty place in English history.

او برای خودش در تاریخ انگلیس مقام رفیعی کسب کرد.


پیشنهاد کاربران

حفره

he tightened his belt an extra notch
یک درجه ی دیگر کمربندش را محکم کرد

✔️به ثبت رساندن، نایل شدن، کسب کردن
Torino notched up a 2–1 win at Lazio

a point or degree in a scale

درجه،
پله، گام
مرحله،
مقدار، اندازه، میزان،
ذره،

She lowered her voice a notch


سوراخ
حفره

یک مود در ماینکرافت

اګر معلومات را به پشتو پوست کنید از یتان بسیار خواهشمندیم

Notch : شکاف - سوراخ/پله - درجه

قرار دادن تیر در کمان

https://ell. stackexchange. com/questions/232682/what - does - the - phrase - notch - your - arrows - mean - here#:~:text=It means "to fit an, the end of the arrow. "&text=If they're securely attached, and let your arrow fly!

به شکل V بریدن


کلمات دیگر: