کلمه جو
صفحه اصلی

modernism


معنی : نوگرایی، اصول امروزی، اصول تجدد، نوین گرایی
معانی دیگر : (واژه یا اصطلاح یا کاربرد) امروزی، تجدد طلبی، نوگری، (معمولا m بزرگ: هر یک از جنبش های اصلاح طلبانه ی کلیسایی که هدف آن تطابق مذهب و تفسیر انجیل با اصول علمی معاصر بوده است) نوگرایی مذهبی

انگلیسی به فارسی

اصول امروزی، اصول تجدد، نوگرایی، نوین‌گرایی، پسانوگرایی


مدرنیسم، نوگرایی، اصول امروزی، اصول تجدد، نوین گرایی


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being contemporary in thought or way of life; movement in art and literature which seeks to break from past genres; theory of dogma that tries to reconcile the doctrines of the catholic church with the conclusions of modern science
modernism is the ideas and methods of modern art, especially when they are contrasted with earlier ideas and methods; a technical term.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نوگرایی

مترادف و متضاد

نوگرایی (اسم)
modernism

اصول امروزی (اسم)
modernism

اصول تجدد (اسم)
modernism

نوین گرایی (اسم)
modernism

جملات نمونه

1. Modernism seeks to find new forms of expression and rejects traditional or accepted ideas.
[ترجمه ترگمان]Modernism به دنبال یافتن اشکال جدید بیان و رد عقاید سنتی یا پذیرفته شده هستند
[ترجمه گوگل]مدرنیسم به دنبال یافتن اشکال جدید بیان است و ایده های سنتی یا پذیرفته شده را رد می کند

2. Modernism was the characteristic expression of the experience of modernity.
[ترجمه ترگمان]Modernism عبارت خاص از تجربه مدرنیته بود
[ترجمه گوگل]مدرنیسم بیانگر تجربۀ تجربه مدرنیته بود

3. There is voluminous literature on modernism and post-modernism.
[ترجمه ترگمان]کتاب های زیادی در زمینه مدرنیسم و پست مدرن وجود دارد
[ترجمه گوگل]ادبیات فراوان در مورد مدرنیسم و ​​پسامدرنیسم وجود دارد

4. The greatest legacy for modernism has been the construction of the notion of the artist-as-genius.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین میراث برای مدرنیسم، ساخت مفهوم هنرمند به عنوان یک نابغه بوده است
[ترجمه گوگل]بزرگترین میراث برای مدرنیسم ساختن مفهوم هنرمند به عنوان نابغه است

5. Henceforth modernism would be the star of western art while traditionalism was increasingly ignored.
[ترجمه ترگمان]از این پس، مدرنیسم، ستاره هنر غرب بود، در حالی که traditionalism به شدت نادیده گرفته می شد
[ترجمه گوگل]از این پس مدرنیزم ستاره ای از هنر غرب خواهد بود در حالی که سنت گرایی به طور فزاینده ای نادیده گرفته می شود

6. Mainstream modernism has often measured its modernity in terms of how far it dispenses with nature / naturalism.
[ترجمه ترگمان]مدرنیسم اغلب مدرنیته خود را از لحاظ میزان ارتباط آن با طبیعت \/ طبیعت گرایی اندازه گیری کرده است
[ترجمه گوگل]مدرنیسم مدرنیته اغلب مدرنیته خود را از لحاظ چگونگی برخورد با طبیعت / طبیعت گرایی سنجیده است

7. Hence we have moved from modernism in content to modernism in form.
[ترجمه ترگمان]از این رو ما از مدرنیسم به شکل modernism به شکل modernism
[ترجمه گوگل]از این رو ما از مدرنیسم در محتوا به مدرنیسم در فرم نقل مکان کردیم

8. Needless to say, nothing was officially published on modernism in those years, apart from paranoid diatribes in the press.
[ترجمه ترگمان]لازم به گفتن نیست که در این سال ها هیچ چیز به طور رسمی در مورد مدرنیسم به چاپ نرسید، به جز مقالات diatribes در مطبوعات
[ترجمه گوگل]نیازی به گفتن نیست که در آن سالها، در کنار چاپگرهای پارانوئیدی در مطبوعات، هیچ مدرکیسم در آن سالها رسما منتشر نشد

9. The now voluminous literature on modernism and postmodernism has been dominated by philosophers and modern language theorists and historians of architecture.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر متون voluminous در مورد مدرنیسم و پست مدرنیسم تحت تاثیر فلاسفه و نظریه پردازان زبان مدرن و مورخان معماری قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]ادبیات در حال حاضر در مورد مدرنیسم و ​​پست مدرنیسم تحت تأثیر فلاسفه و نظریه پردازان مدرن زبان و مورخان معماری قرار گرفته است

10. Modernism is usually explained in relationship to painting.
[ترجمه ترگمان]Modernism معمولا در رابطه با نقاشی توضیح داده می شود
[ترجمه گوگل]مدرنیسم معمولا در ارتباط با نقاشی توضیح داده شده است

11. Hence Paris modernism was able to persist as a vital and radical force.
[ترجمه ترگمان]از این رو، مدرنیسم پاریس می توانست به عنوان یک نیروی حیاتی و اساسی دوام بیاورد
[ترجمه گوگل]از این رو، مدرنیسم پاریس توانست به عنوان یک نیروی حیاتی و رادیکال حفظ شود

12. By the postwar period, modernism had become part of art history.
[ترجمه ترگمان]در دوران پس از جنگ، مدرنیسم بخشی از تاریخ هنر شده بود
[ترجمه گوگل]در دوران پس از جنگ، مدرنیسم بخشی از تاریخ هنر بود

13. Modernism has projected a compelling image of the artist in a state of splendid isolation.
[ترجمه ترگمان]Modernism تصویر جذابی از هنرمند در حالت انزوای پرشکوه به نمایش گذاشته است
[ترجمه گوگل]مدرنیسم تصور غلطی از هنرمند را در حالت انزوای پر زرق و برق داشته است

14. What did differ, however, was the triumph of modernism in the West.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آنچه که متفاوت بود، پیروزی مدرنیسم در غرب بود
[ترجمه گوگل]با این حال، چه چیزی متفاوت بود، پیروزی مدرنیسم در غرب بود

His writing is full of modernisms.

نوشته‌های او پر از واژه‌ها و اصطلاحات امروزی است.


پیشنهاد کاربران

پیشرفت گرایی

پیشرفتگی ، پیشرفته شدگی

نوین گرائی، نو گرایی.

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین.
Modern =
مدرن/نوین
Modernly =
مدرنانه/نوینانه
Modernity =
مدرنگی/نوینی/نوینگی
Modernize =
مدرنیدن/نوینیدن
Modernizing =
مدرنیدن، مدرنان/نوینیدن، نوینان
مُدرنان مانند خندان ( کسی که میخنند = چیزی که می مدرند )
Modernizer =
مدرننده/نویننده
Modernized =
مدرنیده/نوینیده
Modernization =
مدرنش/نوینش/مدرن سازی، نوین سازی
Modernness =
مدرنیَّت/نوینیَّت
Modernism =
مدرنگرایی/نوینگرایی
Modernist =
مدرنگرا/نوینگرا
*Modernistize =
مدرنگرایاندن/نوینگرایاندن
*Modernistized =
مدرنگرایانده/نوینگرایانده
*Modernistizaion =
مدرنگرایانش/نوینگرایانش
Modernistic =
مدرنگرایک/نوینگراییک
Modernisticize = مدرنگرایکاندن/ نوینگرایکاندن
*Modernisticizer =
مدرنگرایکاننده/نونیگراییکاننده
*Modernisticized =
مدرنگرایکانده/نوینگرایکانده
*Modernisticization =
مدرنگرایکانش/نونینگرایکانش
*Modernistical =
مدرنگرایین/نوینگرایین
*Modernistically =
مدرنگرایینانه/نوینگرایینانه
*Modernisticalize =
مدرنگرایینیدن/نونینگرایینیدن
*Modernisticalizer =
مدرنگراییننده/نونیگراییننده
*Modernisticalized =
مدرنگرایینیده/نونیگرایینیده
*Modernisticalization =
مدرنگرایینش/نوینگرایینش

آن واژه هایی که با ستاره = * مشخص شده، بدین معنی ایه که یا اصلا در زبان وجود نداره، یا به ندرت بکار میره.



modernism ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: نوگرایی
تعریف: شیوه‏ای برگرفته از هنر نو


کلمات دیگر: