کلمه جو
صفحه اصلی

mounting


معنی : اسباب، ارایش، پایه
معانی دیگر : عمل سوار کردن یا شدن، نگین دار، سوار شدن یا کردن

انگلیسی به فارسی

پایه، نگین دار، آرایش، اسباب، سوار شدن یا کردن


نصب، پایه، ارایش، اسباب


انگلیسی به انگلیسی

• something that acts as a mount; setting, foundation; raising; pedestal, base; riding; placement; installation, insertion of new hardware (computers)
growing, becoming stronger, gradually strengthening

دیکشنری تخصصی

[سینما] استقرار / نصب - تدوین
[برق و الکترونیک] نصب، مونتاژ
[صنعت] سوار کردن، مونتاژ کردن، نصب کردن

مترادف و متضاد

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

جملات نمونه

1. mounting costs
هزینه های فزاینده

2. a bird mounting from the sea
پرنده ای که از دریا به بالا می رود

3. our profits are mounting
سود ما در حال تزاید است.

4. Pressure is mounting on the government to change the law.
[ترجمه نیازعلی شمس] فشار روی کابینه برای برگرداندن ( تغییر ) این آیین نامه رو به افزایش است.
[ترجمه ترگمان]فشار بر روی دولت برای تغییر قانون است
[ترجمه گوگل]فشار بر دولت در حال تغییر است تا قانون را تغییر دهد

5. There is mounting tension along the border.
[ترجمه ترگمان]تنشی در امتداد مرز وجود دارد
[ترجمه گوگل]تنش در حال افزایش در مرز وجود دارد

6. She looked in horror at the mounting pile of letters on her desk.
[ترجمه ترگمان]با وحشت به توده کاغذهای روی میزش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در ترسناکی در شمار زیادی حروف روی میز خود نگاه کرد

7. The library has a policy of mounting changing exhibitions.
[ترجمه ترگمان]کتابخانه دارای سیاست برگزاری نمایشگاه ها در حال تغییر است
[ترجمه گوگل]این کتابخانه سیاست ایجاد تغییرات نمایشگاه را دارد

8. Mounting sales augur a profitable year.
[ترجمه ترگمان]فروش بالا رفتن از فروش یک سال سود آور است
[ترجمه گوگل]نصب و راه اندازی فروش سال سودآور است

9. Mounting debts doomed the factory to closure.
[ترجمه ترگمان]افزایش بدهی ها کارخانه را محکوم به بسته شدن کرد
[ترجمه گوگل]نصب وام ها کارخانه را محکم بست

10. The mounting legal costs quickly gobbled up their savings.
[ترجمه ترگمان]هزینه های قانونی رو به افزایش به سرعت پس انداز خود را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]هزینه های حقوقی در حال افزایش، به سرعت پس انداز خود را افزایش دادند

11. Concern is mounting over the fate of the lost expedition.
[ترجمه ترگمان]نگرانی در مورد سرنوشت این هیات از دست رفته در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد سرنوشت فرار از دست رفته است

12. Faced with mounting debts, the decision to call it a day was inevitable.
[ترجمه ترگمان]با مواجه شدن با بدهی های رو به افزایش، تصمیم برای تماس با آن یک روز اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]در مواجهه با افزایش بدهی، تصمیم به تماس با آن یک روز اجتناب ناپذیر بود

13. The bank is worried about mounting inflationary pressures.
[ترجمه ترگمان]بانک نگران افزایش فشار تورم است
[ترجمه گوگل]بانک نگران افزایش فشارهای تورمی است

14. Faced with a mounting burden of debt, he sold off the company.
[ترجمه ترگمان]او که بار سنگینی بر دوش داشت، شرکت را فروخت
[ترجمه گوگل]در مواجهه با افزایش بار بدهی، او از این شرکت فروخت

15. Social problems in modern society are mounting.
[ترجمه ترگمان]مشکلات اجتماعی در جامعه مدرن رو به افزایش است
[ترجمه گوگل]مشکلات اجتماعی در جامعه مدرن در حال افزایش است

پیشنهاد کاربران

تدارک دیدن، به روی صحنه آوردن یا بردن ( اثر هنری مثل تئاتر، موسیقی و. . . )
She's mounted a theatrical production in the central theatre Hall او یک اثر درخور تماشا را در سالن مرکزی تئاتر به روی صحنه آورده است.

فزاینده یا درحال افزایش ( مثل تورم فزاینده، خشونت فزاینده و . . . )

روز افزون

به کرسی نشاندن

تهیه

افزایش پیدا کردن

بالا رونده، زیاد شونده، مثلا حس


کلمات دیگر: