کلمه جو
صفحه اصلی

overpower


معنی : فتح و غلبه کردن، استیلاء یافتن بر
معانی دیگر : چیره شدن، مغلوب کردن، غلبه کردن، مسلط شدن بر، از خود بی خود کردن، بیچاره کردن، در هم شکستن، استیلا یافتن بر

انگلیسی به فارسی

استیلا یافتن بر، فتح و غلبه کردن


غلبه بر، فتح و غلبه کردن، استیلاء یافتن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overpowers, overpowering, overpowered
(1) تعریف: to overcome by greater force.
مترادف: conquer, overcome, overwhelm, subdue, vanquish
مشابه: beat, crush, defeat, overmaster, prostrate, quash, quell, rout, surmount

- The robbers overpowered the bank guards.
[ترجمه ترگمان] دزدا به نگهبان ها حمله کردن
[ترجمه گوگل] سرقتان سربازان بانک را سرنگون کردند

(2) تعریف: to overwhelm (the senses or faculties of).
مترادف: overcome, overmaster, overwhelm
مشابه: bowl over, floor, stun, upset

- The fumes from the fire nearly overpowered us.
[ترجمه ترگمان] آتش بخاری نزدیک بود بر ما غلبه کند
[ترجمه گوگل] بخار از آتش، ما را به شدت غرق کرد
- Her charms overpowered his will to resist.
[ترجمه ترگمان] charms بر اراده و اراده او چیره شد
[ترجمه گوگل] فریب های او بر اراده او مقاومت کرده است

(3) تعریف: to provide or equip with excess mechanical power.

- The designers overpowered these snowmobile engines.
[ترجمه ترگمان] طراحان بر این ماشین های برفی چیره شدند
[ترجمه گوگل] طراحان این موتورهای برفی را غلبه دادند

• subdue; take control of; overwhelm or overcome (as with force or emotion); bestow with an excessive amount of power
if you overpower someone, you seize them despite their struggles because you are stronger than they are.
in a match or sports game, if one team or player overpowers another, they play much better than them and defeat them easily.
if an emotion or sensation overpowers you, it affects you very strongly.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تقویت بیش از حد

مترادف و متضاد

beat; get the upper hand


فتح و غلبه کردن (فعل)
overpower

استیلاء یافتن بر (فعل)
overpower

Synonyms: bear down, beat down, blank, blow away, bulldoze, bury, clobber, conquer, cream, crush, defeat, drown, drub, immobilize, knock out, lay one out, murder, overcome, overthrow, overwhelm, prostrate, put away, quell, reduce, roll over, rout, shellack, shut off, smash, subdue, subjugate, swamp, take care of, take out, torpedo, total, trash, trounce, vanquish, waste, wax, whelm


Antonyms: surrender, yield


جملات نمونه

Her resistance was soon overpowered.

مقاومت او به زودی در هم شکسته شد.


1. It took ten guardsmen to overpower him.
[ترجمه ترگمان]ده نفر را گرفت تا بر او غلبه کنند
[ترجمه گوگل]ده مدافع دستگیر شد و او را سرنگون کرد

2. I did overpower him the way he flattered.
[ترجمه ترگمان]من نسبت به او بر او غلبه کردم
[ترجمه گوگل]او را به طرز شگفت انگیزی فرو برد

3. Police finally managed to overpower and arrest the gunman.
[ترجمه ترگمان]پلیس در نهایت توانست بر دستگیری فرد مسلح غلبه کرده و آن ها را دستگیر کند
[ترجمه گوگل]پلیس در نهایت موفق به سرنگونی و دستگیری مسلح شد

4. The police used force to overpower the demonstrators.
[ترجمه ترگمان]پلیس از زور برای غلبه بر تظاهر کنندگان استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس نیرویی را برای غلبه بر تظاهرکنندگان استفاده کرد

5. The wine is bland enough not to overpower the fish.
[ترجمه ترگمان]شراب برای غلبه بر ماهی کافی نیست
[ترجمه گوگل]شراب به اندازه کافی نجس است که ماهی ها را غارت کند

6. The killer would stalk his victim, overpower her and then brutally murder her.
[ترجمه ترگمان]قاتل قربانی خودش رو می کنه و بهش غلبه می کنه و بعد با خشونت اونو میکشه
[ترجمه گوگل]قاتل قربانی وی را سرقت می کند، او را غارت می کند و سپس او را به قتل رساند

7. He can overpower hitters with his fastball or fool them with his off-speed stuff.
[ترجمه ترگمان]او می تواند hitters را شکست دهد یا آن ها را با سرعت حرکت کند
[ترجمه گوگل]او می تواند با fastball خود را با قهرمانان خود غلبه کند یا آنها را با چیزهای غیرفعال کند

8. Even if we did manage to overpower them we could be putting her life in danger.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر ما بتوانیم بر آن ها غلبه کنیم، می توانیم زندگی او را در خطر قرار دهیم
[ترجمه گوگل]حتی اگر ما توانستیم آنها را غلبه دهیم، می توانیم زندگی خود را در معرض خطر قرار دهیم

9. I figured the two of us could overpower him.
[ترجمه ترگمان] فکر کردم که هر دوی ما میتونیم بهش غلبه کنیم
[ترجمه گوگل]من نمیفهمید که دو نفر از ما میتوانستند او را سرکوب کنند

10. I overpower him the way he flattered.
[ترجمه ترگمان]من به روش خود بر او غلبه می کنم
[ترجمه گوگل]او را طرد می کند

11. The lower boundary shows where buyers overpower sellers and prevent the market from falling.
[ترجمه ترگمان]مرز پایین تر نشان می دهد که در کجا خریداران بر فروشندگان غلبه می کنند و از افتادن بازار جلوگیری می کنند
[ترجمه گوگل]مرز پایین تر نشان می دهد که در آن خریداران به فروشندگان غلبه می کنند و مانع از افتادن بازار می شوند

12. There is now only one rank of the Overpower ability. Bonus damage removed.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تنها یک رتبه از توانایی overpower وجود دارد آسیب هایی که به Bonus تعلق می گیرد حذف شد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر فقط یک رتبه از توانایی Overpower وجود دارد خسارت پاداش حذف شده است

13. Police finally managed to overpower the gunman.
[ترجمه ترگمان]پلیس در نهایت توانست بر قاتل مسلح غلبه کند
[ترجمه گوگل]پلیس در نهایت توانست مسلح را غارت کند

14. The conductor tended to overpower her with aggressive dynamics ( Thor Eckert, Jr ).
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر تمایل داشت که بر او غلبه کند (تور Eckert، جونیور)
[ترجمه گوگل]هادی تمایل داشت او را با دینامیک تهاجمی (Thor Eckert، Jr) غلبه کند

15. You forever overpower him and he departs ; You change his appearance and send him away.
[ترجمه ترگمان]تو همیشه بر او غلبه می کنی و او می رود، تو ظاهر او را عوض می کنی و او را از اینجا دور می کنی
[ترجمه گوگل]شما برای همیشه از او غافل می شوید و او را ترک می کند؛ ظاهر خود را تغییر دهید و او را دور کنید

In a few seconds, the boxer overpowered his rival.

ظرف چند ثانیه آن مشت‌زن حریف خود را مغلوب کرد.


A bad smell overpowered him.

بوی بد او را کلافه کرد.


when hunger overpowered him ...

هنگامی که گرسنگی بر او سخت فشار آورد ...


پیشنهاد کاربران

سرکوب کردن. مغلوب کردن

چیره شدن

چیره شدن ( بر )

شکست دادن

باقدرت حرکت کردن

از پس کسی بر آمدن

Or you may say:
( زورش به همه مون میرسه )

مسلط شدن - غلبه کردن به - چیره شدن - تحت کنترل در آوردن - از پس و عهده چیزی یا کسی برآمدن

verb
[ obj]
1 : to defeat or gain control of ( someone or something ) by using force
◀️She was able to overpower her attacker.
◀️The police overpowered the man and handcuffed him.
The troops were overpowered by the stronger enemy◀️ forces.

2 : to affect ( someone ) very strongly or severely
◀️The smell overpowered [=overwhelmed] us.
◀️We were overpowered [=overcome] by hunger/grief

3 : to have more strength, force, or effect than ( someone or something )
◀️His personality overpowers everyone else's.
The delicate taste of the wine was overpowered by the◀️ spiciness of the food.

◀️I wanna kill you man ?

Huh. What ?
Your tiny little body would be so easy to overpower. I'd love to throw you down on the floor and beat you senseless while my hand is beating your face


کلمات دیگر: