کلمه جو
صفحه اصلی

motif


معنی : اصل، موضوع، موتیف، مایه اصلی، شکل عمده
معانی دیگر : (آثار هنری و ادبی) درونمایه، مایه ی اصلی، (در طرح) نقش مکرر، زیرمایه

انگلیسی به فارسی

موتیف، موضوع، اصل، مایه اصلی، شکل عمده


موتیف، اصل، مایه اصلی، موضوع، شکل عمده


انگلیسی به انگلیسی

• main idea, predominant subject, recurring theme; unique design (of a piece of art, music, book, etc.)
a motif is a design used as a decoration.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] واحد تکراری
[سینما] نقشمایه
[عمران و معماری] نقش - مایه - طرح - نگاره
[نساجی] طرح و نقشه قالی - پارچه
[آمار] نقش مایه

مترادف و متضاد

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

موضوع (اسم)
matter, object, subject, story, point, issue, subject matter, question, fable, plot, theme, problem, topic, leitmotiv, motif

موتیف (اسم)
motif

مایه اصلی (اسم)
motif

شکل عمده (اسم)
motif

central theme


Synonyms: concept, design, idea, logo, notion, pattern, structure, subject


جملات نمونه

1. Alienation is a central motif in her novels.
[ترجمه ترگمان]Alienation یک نقش اصلی در رمان های او است
[ترجمه گوگل]بیگانه نقاشی مرکزی در رمانهایش است

2. We chose some curtains with a flower motif.
[ترجمه ترگمان]ما پرده ها را با نقش و نگار گل انتخاب کردیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از پرده ها را با یک گل گل انتخاب کردیم

3. The theme of creation is a recurrent motif in Celtic mythology.
[ترجمه ترگمان]موضوع خلق یک نقش و نگار بازگشتی در اساطیر سلتی است
[ترجمه گوگل]موضوع ایجاد یک موتیف عریض در اساطیر سلتی است

4. The rug was decorated with a simple flower motif.
[ترجمه ترگمان]فرش با یک نقش و نگار ساده گل تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]فرش با یک گل گل ساده تزئین شده است

5. The jacket has a rose motif on the collar.
[ترجمه ترگمان] ژاکت مورد توجه قرار گرفته
[ترجمه گوگل]ژاکت دارای یک گل رز در یقه است

6. The motif of betrayal and loss is crucial in all these stories.
[ترجمه ترگمان]نقش و نگار خیانت و از دست دادن در همه این داستان ها حیاتی است
[ترجمه گوگل]انگیزه خیانت و از دست دادن در تمام این داستان ها بسیار مهم است

7. In this case we find a classic call-refusal motif.
[ترجمه ترگمان]در این حالت، ما یک نقش و نقش و نگار کلاسیک را پیدا می کنیم
[ترجمه گوگل]در این مورد ما یک کلاسیک تماس کلاسیک امتناع موتیف را پیدا کنید

8. Motifs Composers have sometimes used a recurring motif or melodic phrase to establish the atmosphere of a piece.
[ترجمه ترگمان]Motifs آهنگسازان گاهی از یک نقش و یا عبارت ملودی برای ایجاد جو یک قطعه استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]موتیف آهنگسازان گاهی اوقات از یک انگیزه تکراری یا ملودیک برای ایجاد فضای یک قطعه استفاده می کنند

9. Who, what, when, why, and how, the reportorial motif?
[ترجمه ترگمان]کی، چه وقت، چه وقت، چه طور، درباره motif reportorial؟
[ترجمه گوگل]چه کسی، چه، زمانی، چرا و چگونه، ماتریال گزارشگر؟

10. Change to the single motif card and lock.
[ترجمه ترگمان]تغییر به کارت نقش و نگار واحد
[ترجمه گوگل]تغییر به کارت موتیف تک و قفل

11. Black chenille thick sweater with colourful tulip motif, £39
[ترجمه ترگمان]ژاکت ضخیم مخملی با نقش و نگار زرد رنگی، ۳۹ پوند
[ترجمه گوگل]ژاکت با ضخامت کمربند سیاه و سفید با انگشتر طلایی رنگی، 39 پوند

12. If you want a more definite pattern or motif the easiest method to achieve this is to use a stencil.
[ترجمه ترگمان]اگر یک الگو یا نقش مشخص تری می خواهید، ساده ترین روش برای رسیدن به این هدف، استفاده از یک stencil است
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید یک الگوی مشخص یا قطعی باشد، ساده ترین روش برای رسیدن به این هدف، استفاده از یک استنسیل است

13. Xshell supports most Unix platforms and X-Windows under Motif.
[ترجمه ترگمان]Xshell از بسیاری از سیستم عامل های یونیکس و Windows - ویندوز تحت Motif پشتیبانی می کند
[ترجمه گوگل]Xshell اکثر سیستم عامل های یونیکس و X-Windows را تحت عنوان Motif پشتیبانی می کند

14. Such a motif arises from what is already happening.
[ترجمه ترگمان]چنین موتیف از چیزی که پیش از این در حال رخ دادن است، پدید می آید
[ترجمه گوگل]چنین انگیزه ای از آنچه اتفاق می افتد رخ می دهد

پیشنهاد کاربران

نقش دار

motif اسم:
a decorative image or design, especially a repeated one forming a pattern. یک تصویر تزئینی یا طراحی، به ویژه یک تکرار کننده که یک الگو را تشکیل می دهد.
"the colourful hand - painted motifs which adorn narrowboats"

a decorative device applied to a garment or textile. یک وسیله تزئینی برای لباس یا پارچه.
"floral or other motifs are then appliqu�d to net veils"

a dominant or recurring idea in an artistic work. یک ایده غالب یا تکراری در کار هنری.
"superstition is a recurring motif in the book""خرافات یک مکتب تکراری در کتاب است"

a leitmotif or figure.
"in this opera, Verdi used identifying motifs"

a distinctive sequence on a protein or DNA, having a three - dimensional structure that allows binding interactions to occur.


motive
اسم:
a reason for doing something. دلیلی برای انجام کاری.
"police were unable to establish a motive for his murder"

a motif in art, literature, or music. موضوع یا اصل یا بنیان در کار هنری مثل نقاشی یا موسیقی . . .
صفت:
producing physical or mechanical motion. تولید حرکت فیزیکی یا مکانیکی.
"the charge of gas is the motive force for every piston stroke"

causing or being the reason for something. علت یا سبب بودن چیزی
"the motive principle of a writer's work"

هو
موضوعی که در ادبیات تکرار شود.

مضمون

موتیف در واقع یک زیرمجموعه از دمین است که اصطلاح تخصصی در ژنتیک است.

تم، ایده اصلی، موضوع، درون مایه اصلی و حاکم، مضمون،
طرح تکرار شونده
My brother's childhood hallucinations were all due to the motifs of the curtain in his
. room


تم اصلی یک داستان یا فیلم

درون‎مایه، طرح تزیینی

نقش مایه های بازرخ دهنده
زیرمایه های بازرخ دهنده

در موسیقی: ترتیبی از نوت ها که در اثر موسیقایی تکرار می شه

motif ( زیست شناسی - پروتگان شناسی )
واژه مصوب: بُن مایه 1
تعریف: بخش کوچکی از یک پروتئین که هم ساخت بخش هایی از دیگر پروتئین هایی است که کارکردی مشابه دارند


کلمات دیگر: