کلمه جو
صفحه اصلی

outline


معنی : پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی، قبلا تعیین کردن
معانی دیگر : (خطی که شکل چیزی را بدون سایه روشن یا جزئیات نشان می دهد) برون نما، پیراخط، برون خط، خطوط خارجی، شکل بیرونی، برون دیس، نمای بیرونی، سرجستار، سرمطلب، کوتهواره، برون نما کردن، برون خط کشیدن، خطوط خارجی چیزی را رسم کردن، خلاصه کردن، کوته وار کردن، نقشه ی کلی (بدون جزئیات)، طرح ریزی کردن، مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن

انگلیسی به فارسی

طرح کلی، رئوس مطالب


زمینه، شکل اجمالی، طرح، پیرامون، خلاصه، رئوس مطالب، طرح ریزی کردن، مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن


طرح کلی، رئوس مطالب، طرح، خلاصه، زمینه، پیرامون، شکل اجمالی، قبلا تعیین کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a line or shape marking the boundaries of a figure or object.
مترادف: contour, figure, lineament, profile, shape, silhouette
مشابه: boundary, configuration, form, layout, line, mold, periphery, tracing

(2) تعریف: a sketch.
مترادف: draft, rough, skeleton, sketch, trace
مشابه: blueprint, design, frame, framework, plan

(3) تعریف: a general summary of the main ideas or topics of a book, report, or the like.
مترادف: abstract, compendium, epitome, summary, synopsis
مشابه: abbreviation, abridgment, brief, conspectus, digest, frame, layout, rough, scenario
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outlines, outlining, outlined
(1) تعریف: to sketch the outline of.
مترادف: delineate, draft, rough, sketch, trace
مشابه: block, describe, design, draw, profile

- She outlined the figures before she began to paint.
[ترجمه فریدون] او قبل از شروع طراحی شکل اجمالی طرح را کشید
[ترجمه ترگمان] پیش از آن که نقاشی کند ارقام را شرح داد
[ترجمه گوگل] او قبل از شروع به نقاشی، ارقام را مشخص کرد

(2) تعریف: to give the main ideas or topics of.
مترادف: epitomize, sketch, summarize, synopsize
مشابه: draft, profile

- He quickly outlined his lecture for us.
[ترجمه ترگمان] او به سرعت سخنرانی خود را برای ما تشریح کرد
[ترجمه گوگل] او به سرعت سخنرانی خود را برای ما تعریف کرد

• contour, line marking the external shape of something; draft, sketch; plan; summary, synopsis
draw a rough sketch that focuses on the outer lines of a shape; describe along general lines, summarize; indicate main headings and points of a work
if you outline an idea or plan, you explain it in a general way.
an outline is a general explanation or description of something.
you say that an object is outlined when you can see its general shape because there is a light behind it.
an outline of something is also its general shape, especially when it cannot be clearly seen.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نمای کلی - طرح - نقشه
[کامپیوتر] شما، طرح - 1- تصویر گرافیکی که فقط لبه های یک شیء را نشان می دهد . 2- روشی برای نمایش نکات اصلی یک متن ،بدون بیان تمام جزئیات آن . در طی قرنها، مردم شماها را روی کاغذ می کشیدند ،اما امروزه کامپیوتر به دو روش این کار را انجام می دهد . نخست با استفاده از واژه پرداز ؛ در این روش ،ابتدا شما یا طرح یک سند را تایپ کرده و سپس با برگشتن به عقب ،بخشهای گوناگون را یکی پس از دیگر پر می کند. دوم با استفاده از نرم افزاری که نمایش بخشهای مورد نظر یک طرح را امکان پذیر کرده و بقیه را لغو می کند. تا زمانی که روی یک بخش کار می کنید ،جزئیات بخشهای دیگر، با آنکه قبلاً نوشته شده اند،می توانند از صفحه حذف نشوند .
[ریاضیات] طرح، توضیح دادن، گرداگرد، شرح دادن، طرح کردن، پیرامون، رئوس مطالب، زمینه، مرز
[سینما] خلاصه داستان - طرح

مترادف و متضاد

Synonyms: configuration, conformation, contour, delineation, figuration, figure, profile, shape, silhouette


پیرامون (اسم)
perimeter, circumference, ambit, periphery, environs, skirt, apis, outline

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

زمینه (اسم)
base, ground, tendency, design, basis, setting, root, background, terrain, context, conspectus, theme, sketch, groundwork, outline

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

رئوس مطالب (اسم)
syllabus, outline

طرح کلی (اسم)
scheme, outline

شکل اجمالی (اسم)
outline

قبلا تعیین کردن (فعل)
predestinate, predesignate, outline, predetermine, predestine

Antonyms: inside


sketch out; plan


Synonyms: adumbrate, block out, characterize, chart, delineate, describe, draft, lay out, paint, plot, recapitulate, rough out, skeleton, skeletonize, summarize, tell about, trace


plan, sketch


Synonyms: bare facts, blueprint, diagram, draft, drawing, floor plan, frame, framework, ground plan, layout, main features, recapitulation, résumé, rough draft, rough idea, rundown, skeleton, summary, synopsis, thumbnail sketch, tracing


form, tracing of an object


جملات نمونه

1. an outline history of the u. s.
تاریخ مختصر امریکا

2. the outline of his speech
رئوس مطالب نطق او

3. in outline
به طور خلاصه،با ذکر رئوس مطالب

4. a broad outline
خلاصه ی کلی

5. a clear outline
برون نمای واضح

6. the rugged outline of the mountain
برون نمای دندانه دندانه ی کوه

7. he gave an outline of the project
او خلاصه ای از طرح را ارائه داد.

8. to draw the outline of the house
نمای برونی خانه را کشیدن

9. to describe a project in outline
نکات مهم طرحی را شرح دادن

10. before writing your essay, you must outline it
بایستی پیش از نگارش مقاله رئوس مطالب آن را بنویسی.

11. he has written a useful broad outline of atomic physics
او خلاصه ی مفیدی در باب فیزیک اتمی نگاشته است.

12. the brick house was square in outline
نمای بیرونی خانه ی آجری مستطیل بود.

13. in that dim light, all i could see was the outline of her face
در آن نور کم فقط می توانستم یک شمه کلی از چهره ی او را ببینم.

14. The governor gave only a vague outline of his tax plan.
[ترجمه ترگمان]استاندار فقط طرح مبهمی از نقشه مالیاتی خود را به او داد
[ترجمه گوگل]فرماندار تنها طرح مبهم طرح مالیاتی خود را ارائه داد

15. Through the fog we saw the vague outline of a ship.
[ترجمه ترگمان]از میان مه، خطوط مبهمی از کشتی را دیدیم
[ترجمه گوگل]از طریق مه ما طرح مبهم یک کشتی را دیدیم

16. The sharp outline of the island had become blurred.
[ترجمه ترگمان]خطوط تیز جزیره محو شده بود
[ترجمه گوگل]طرح تیز جزیره تار شد

17. We saw the faint outline of the mountain through the mist.
[ترجمه ترگمان]خطوط ضعیف کوهستان را در میان مه مشاهده کردیم
[ترجمه گوگل]ما دیدگاه ضعیف کوه را از طریق غبار دیدیم

18. The outline of the mountains was clearly visible.
[ترجمه ترگمان]طرح کلی کوه ها آشکارا قابل رویت بود
[ترجمه گوگل]طرح کلی کوه ها به وضوح قابل مشاهده بود

19. She could see only the outline of the trees in the dim light.
[ترجمه ترگمان]فقط خطوط درختان در نور کم دیده می شد
[ترجمه گوگل]او تنها می تواند از درخت های کم نور دیدن کند

20. We could just see the outline of the house through the mist.
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم خطوط خانه را در میان مه ببینیم
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانیم مانع از ورود خانه را از طریق غبار ببینیم

By drawing a few lines, he outlined the general plan of the house.

با کشیدن چند خط طرح کلی خانه را رسم کرد.


the rugged outline of the mountain

برون‌نمای دندانه‌دندانه‌ی کوه


to draw the outline of the house

نمای برونی خانه را کشیدن


In that dim light, all I could see was the outline of her face.

در آن نور کم فقط می‌توانستم یک شمه کلی از چهره‌ی او را ببینم.


The brick house was square in outline.

نمای بیرونی خانه‌ی آجری مستطیل بود.


He gave an outline of the project.

او خلاصه‌ای از طرح را ارائه داد.


an outline history of the U.S.

تاریخ مختصر امریکا


They agreed on the broad outlines of the matters related to the contract.

آنان درباره‌ی اصول مطالب کلی وابسته به قرارداد توافق کردند.


He has written a useful broad outline of atomic physics.

او خلاصه‌ی مفیدی در باب فیزیک اتمی نگاشته است.


the outline of his speech

رئوس مطالب نطق او


He outlined the exact limits of the lake.

او حدود دقیق دریاچه را ترسیم کرد.


He outlined the program for his proposed reforms.

او برنامه‌ی اصلاحات پیشنهادی خود را خلاصه کرد.


Before writing your essay, you must outline it.

بایستی پیش از نگارش مقاله رئوس مطالب آن را بنویسی.


to describe a project in outline

نکات مهم طرحی را شرح دادن


اصطلاحات

in outline

به‌طور خلاصه، با ذکر مطالب اصلی


پیشنهاد کاربران

شرح کلی

مطرح کردن

خطوط بیرونی

مرز نما

پیرامون

به طور خلاصه بیان کردن

دُور تا دُور ، دُور و بَر

فضای بیرون، دوروبر

برجستگی اندام

( در لباس ) لبه ، دور تا دور جامه

رئوس مطالب
نمای کلی
طرح کلی

بدون در نظر گرفتن جزئیات . نمای اصلی . در نظر گرفتن اصل مطلب

ریشه مان فهرست

ترسیم کردن

کلی گویی کردن. . کی گویی

نمای کلی، رئوس مطالب، طرح کلی

تشریح کردن
Italy's PM outlines lockdown easing measures
نخست وزیر ایتالیا اقدامات تسکین قرنطینه را "تشریح کرد".
source:
https://www. bbc. com/news/world - europe - 52435273

برشمردن - به تصویر کشیدن

Verb - transitive :
چیزی را به طور کلی و اجمالی توصیف کردن
چیزی را بدون ذکر جزئیات آن، تشریح کردن
کلی گویی کردن

فعل: مرزبندی کردن، ترسیم کردن، مشخص ساختن

نشان دادن، تشریح کردن، روشن ساختن

as i outlined
همان طور که عرض کردم. .

گزیده کردن . گلچین کردن



عنوان کردن

خطوط کلی ( چیزی را ) مشخص کردن

Meaning: An outline is the plan for a story or essay

Example: Before I wrote my essay, I made an outline


کلمات دیگر: