کلمه جو
صفحه اصلی

shaving


معنی : اصلاح، تراشه، تراش، صورت تراشی، چیز تراشیده، چیز تراشیده
معانی دیگر : ریش تراشی، ریش زنی

انگلیسی به فارسی

تراشه، چیز تراشیده، اصلاح، صورت تراشی


اصلاح، تراش، تراشه، صورت تراشی، چیز تراشیده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a very thin slice or shaved-off piece, as of wood; sliver.

(2) تعریف: the action of someone or something that shaves.

• removal of body hair with a razor; cutting of thin slices; thin slice
you use shaving to describe things that people use when they shave.
shavings are small, very thin pieces cut from something such as wood.
see also shave.

دیکشنری تخصصی

[سینما] پاک کردن

مترادف و متضاد

اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

تراشه (اسم)
shaving, sliver, foil, ribbon, chip, splinter, splint, excelsior, swarf, flinders, paring

تراش (اسم)
scratch, shaving, shave, excoriation, rasure, exfoliation

صورت تراشی (اسم)
shaving

چیز تراشیده (اسم)
shaving

چیز تراشیده (صفت)
shaving

جملات نمونه

1. my shaving things
لوازم ریش تراشی من

2. a brushless shaving cream
خمیر ریش تراشی که نیازی به فرچه ندارد

3. he nicked himself while shaving
او موقع ریش تراشی صورت خود را کمی برید.

4. Use hair spray after shaving, all right ?
[ترجمه ترگمان]بعد از اصلاح صورت، از اسپری مو استفاده کنید؟
[ترجمه گوگل]استفاده از اسپری مو پس از اصلاح، درست است؟

5. You must have cut yourself when shaving this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح باید خودت را اصلاح می کردی
[ترجمه گوگل]شما باید صبح بخورید

6. I nicked my chin while shaving.
[ترجمه ترگمان]موقع اصلاح چانه، چانه ام را سوراخ کردم
[ترجمه گوگل]من در حالی که اصلاح کردم چانه ام را گرفتم

7. His shaving mirror was covered with condensation.
[ترجمه ترگمان]آیینه shaving از condensation پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]آینه اصلاح او با تراکم پوشیده شده بود

8. Mike cut himself shaving.
[ترجمه ترگمان]مایک خودشو اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]مایک خود را اصلاح کرد

9. He cut himself shaving.
[ترجمه ترگمان]اون موقع اصلاح خودشو اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]او تراشیدن را قطع کرد

10. Shaving off his beard changed his appearance dramatically.
[ترجمه ترگمان]ریش خود را به طرز چشمگیری تغییر داد
[ترجمه گوگل]ریش تراشیدن ریش خود را به طور چشمگیری تغییر داد

11. He cut himself/his face shaving.
[ترجمه ترگمان]صورتش را اصلاح کرد و صورتش را اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]او خود را / تراشیدن صورت خود قطع کرد

12. He came across the man shaving alfresco.
[ترجمه ترگمان]اون از طرف مردی که alfresco رو اصلاح می کرده اومد بیرون
[ترجمه گوگل]او در سرتاسر مردی که در حال شخم زدن بود آمد

13. He's grown a beard to save shaving.
[ترجمه ترگمان]اون ریش داره که ریش تراشی رو نجات بده
[ترجمه گوگل]او ریش را برای نجات تراشیدن به ارمغان آورده است

14. Most men hate the bother of shaving.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردها از زحمت اصلاح شدن متنفرند
[ترجمه گوگل]اکثر مردان از ناراحتی از اصلاح متنفر هستند

پیشنهاد کاربران

تراشه مداد


کلمات دیگر: