کلمه جو
صفحه اصلی

refinement


معنی : تصفیه، تهذیب، پالایش، تزکیه، پالودگی
معانی دیگر : (رفتار و سخن و سبک) پیراستگی، پاکی، فرهیختگی، اصلاح، بهسازی، بهسامانی

انگلیسی به فارسی

پالایش


تهذیب، تزکیه، پالودگی


اصلاح، پالایش، تصفیه، تزکیه، تهذیب، پالودگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of refining or condition of being refined.
مترادف: clarification, purification
مشابه: cultivation, culture

(2) تعریف: fineness of breeding, taste, or feelings.
مترادف: breeding, cultivation, delicacy, fineness, gentility, polish, sensibility
متضاد: vulgarity
مشابه: culture, taste

(3) تعریف: an improvement, usu. in the details of something.
مترادف: advance, amendment, improvement

- We are making refinements in the manufacturing process.
[ترجمه ترگمان] ما در فرآیند تولید اصلاحاتی انجام می دهیم
[ترجمه گوگل] ما در حال پیشرفت در فرآیند تولید هستیم

• purification, filtration, distillation; act of making civilized, cultivation, improvement of manners or style
refinements are small alterations that you make to something in order to improve it.
refinement is politeness and good manners; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[سینما] پالایش
[برق و الکترونیک] تصفیه، پالایش، ظرافت
[ریاضیات] تظریف، ریزه سازی
[آمار] تظریف

مترادف و متضاد

cultivation, civilization


Antonyms: corruption, dirtying, pollution


cleansing


Synonyms: clarification, cleaning, depuration, detersion, distillation, draining, filtering, processing, purification, rarefaction, rectification


تصفیه (اسم)
purgation, administration, settlement, arrangement, purification, filtration, refinement, cleaning, catharsis, clean-up

تهذیب (اسم)
improvement, refinement, cultivation, edification, reformation

پالایش (اسم)
purgation, purge, purification, filtration, refinement

تزکیه (اسم)
refinement

پالودگی (اسم)
refinement

Synonyms: affability, civility, courtesy, courtliness, delicacy, dignity, discrimination, elegance, enlightenment, erudition, fastidiousness, fineness, fine point, finesse, fine tuning, finish, gentility, gentleness, good breeding, good manners, grace, graciousness, knowledge, lore, nicety, nuance, polish, politeness, politesse, precision, sophistication, style, suavity, subtlety, tact, taste, urbanity


Antonyms: bad manners, crudeness, rudeness


جملات نمونه

1. All programs have bugs and need endless refinement.
[ترجمه ترگمان]همه برنامه ها حشرات دارند و به پالایش بی پایان نیاز دارند
[ترجمه گوگل]همه برنامه ها دارای اشکالات هستند و نیاز به پالایش بی پایان دارند

2. The word 'lady' has connotations of refinement and excessive femininity that some women find offensive.
[ترجمه ترگمان]کلمه خانم با ظرافت و excessive زنانه است که بعضی از زنان نسبت به زنان توهین می کنند
[ترجمه گوگل]کلمه 'بانوی' دارای نقاط ضعف و شفافیت زنانه است که برخی از زنان توهین آمیز را در بر می گیرند

3. This particular model has a further refinement.
[ترجمه ترگمان]این مدل خاص دارای پالایش بیشتری است
[ترجمه گوگل]این مدل خاص دارای پالایش بیشتری است

4. A greater refinement of the categorization is possible.
[ترجمه ترگمان]پالایش بیشتر طبقه بندی ممکن است
[ترجمه گوگل]پالایش بیشتری از طبقه بندی ممکن است

5. The new plan is a refinement of the one before.
[ترجمه ترگمان]طرح جدید پالایش یکی از موارد قبل است
[ترجمه گوگل]طرح جدید یک پالایش از قبل است

6. The new theory is a refinement of Corbin's theory of personality development.
[ترجمه ترگمان]نظریه جدید پالایش نظریه روت از توسعه شخصیت است
[ترجمه گوگل]نظریه جدید، اصلاح نظریه توسعه شخصیت کوربین است

7. Clearly, the hypothesis does need some refinement, in the light of these surprising results.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]واضح است که این فرضیه نیاز به تعدیل بیشتری دارد، در نتیجه این نتایج شگفت آور

8. The kite was star shaped and lacked the refinement of current designs.
[ترجمه ترگمان]کایت شکل ستاره بود و پالایش طراحی های فعلی را نداشت
[ترجمه گوگل]بادبادک ستاره ای شکل بود و اصلاح طرح های جاری نداشت

9. The refinement of raw opium yields other drugs, such as morphine.
[ترجمه ترگمان]تصفیه تریاک خام، داروهای دیگر مانند مورفین را به دست می آورد
[ترجمه گوگل]پالایش تریاک خام دارویی از مواد مخدر مانند مورفین تولید می کند

10. The technology requires a great deal of refinement.
[ترجمه ترگمان]این تکنولوژی نیاز به مقدار زیادی پالایش دارد
[ترجمه گوگل]این فن آوری نیاز به مقدار زیادی از پالایش دارد

11. She's the personification of culture and refinement.
[ترجمه ترگمان]او مظهر فرهنگ و پالایش است
[ترجمه گوگل]او شخصیت فرهنگ و پالایش است

12. Some further refinement is needed.
[ترجمه ترگمان]چند اصلاح بیشتر مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]برخی از پالایش اضافی مورد نیاز است

13. Essentially this feedforward network uses a refinement of the Widrow-Hoff technique, which calculates the difference between actual outputs and desired outputs.
[ترجمه ترگمان]اساسا این شبکه feedforward از پالایش تکنیک Widrow - Hoff استفاده می کند که تفاوت بین خروجی های حقیقی و خروجی های مورد نظر را محاسبه می کند
[ترجمه گوگل]اساسا این شبکه فیدبرگ از اصلاح روش Widrow-Hoff استفاده می کند که تفاوت بین خروجی های واقعی و خروجی های مورد نظر را محاسبه می کند

14. She had that mix of refinement and experience that allowed her to say whatever she wanted.
[ترجمه ترگمان]او با این تجربه و تجربه اندوخته بود که به او اجازه دهد هر چیزی را که می خواست بگوید
[ترجمه گوگل]او تا به حال ترکیبی از پالایش و تجربه است که اجازه داد او می گوید هر آنچه که او می خواست

15. While those are powerful arguments, more speed, extra refinement and sharper handling would put it right on the pace.
[ترجمه ترگمان]در حالی که این مباحث قدرتمند هستند، سرعت بیشتر، اصلاح بیشتر و کنترل بیشتر، آن را بر روی سرعت قرار می دهد
[ترجمه گوگل]در حالی که اینها استدلالهای قدرتمند هستند، سرعت بیشتری، پالایش اضافی و دست زدن دقیق تر آن را درست در سرعت می گذارد

پیشنهاد کاربران

اصلاح

تصحیح
مثل تصحیح ساختار بلوری
Crystal - structure refinement
یا
theoretical refinement
تصحیحات نظریه ایی


the improvement of something by the making of small changes


improvement
perfection
the final/finishing touches

پالایش
تصفیه

ریزدانه شدن ( مهندسی مواد و نانو )

بهینه سازی


کلمات دیگر: