کلمه جو
صفحه اصلی

senior


معنی : بالاتر، بزرگ، قدیمی، ارشد، بزرگتر، بالا رتبه
معانی دیگر : (s بزرگ - در مورد پدر هم اسم با پسرش) پدر، بزرگ (در برابر: کوچک یا پسر junior)، مافوق، بالادست، مهتر، کیا، مهین، پرسابقه (تر)، (دبیرستان یا دانشگاه) سال آخری، سال چهارمی، وابسته به سال آخری ها (دبیرستان یا دانشگاه)، سالخورده، پیر، پیرانسال، کهنسال

انگلیسی به فارسی

بزرگتر، مهتر، ارشد، بالاتر، بالارتبه، قدیمی


ارشد، قدیمی، بالا رتبه، بزرگتر، بزرگ، بالاتر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: elder, esp. of two relatives having the same name (often used in abbreviation).
متضاد: junior
مشابه: elder, older

- We were surprised when John Mason Senior walked in, as we had been expecting his son.
[ترجمه حمیده] ما شگفت زده شدیم در انجا وقتی که جان میسون پدر وارد شد و ما همونجوری که منتظرش بودیم
[ترجمه ترگمان] وقتی جان می سون سال آخر، همان طور که انتظار پسرش را داشتیم، تعجب کردیم
[ترجمه گوگل] وقتی ماجرای جیمز میسون وارد شد، ما شگفت زده شدیم، همانطور که انتظار داشتیم پسرش
- Marcus Jones, Sr.
[ترجمه ترگمان] مارکوس Jones، پدر
[ترجمه گوگل] مارکوس جونز، استاد

(2) تعریف: having arrived earlier at a given status.
متضاد: junior

- a senior meatpacker
[ترجمه ترگمان] یک meatpacker ارشد
[ترجمه گوگل] گوشتخوار ارشد

(3) تعریف: of higher rank.
مترادف: elder, ranking, superior
متضاد: junior, lower, subordinate
مشابه: chief, foremost, leading, paramount, preeminent

- a senior officer
[ترجمه ترگمان] یک افسر ارشد
[ترجمه گوگل] افسر ارشد

(4) تعریف: of or concerning a person or class in the final year of an academic program in a high school or undergraduate college or university.
مشابه: final, last
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who is older than someone.
مترادف: elder
متضاد: junior

- his senior by two years
[ترجمه ترگمان] در حالی که دو سال از او بزرگ تر بود
[ترجمه گوگل] او دو سال به ارث برده است

(2) تعریف: a person who is of higher rank than someone, esp. because of length of service.
مترادف: superior
متضاد: junior

- her senior on the assembly line
[ترجمه ترگمان] او در خط مونتاژ کار می کرد
[ترجمه گوگل] او در خط مونتاژ ارشد است

(3) تعریف: a student in the final year of an academic program in a high school or undergraduate college or university.

• student in his final year at a school or university; person of higher rank; older person, elder; senior citizen
older, elder; having a higher rank; elderly, aged; pertaining to students in their final year at a school or university
the senior people in an organization have the highest and most important jobs in it. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. his seniors, however, were not amused.
someone who is your senior is older than you are.
in the united states, a senior is a student in the last year of a high school or university course.
in the united states, a student's senior year is the final year of their high school or university course.
see also snr.

دیکشنری تخصصی

[سینما] چراغ 5 کیلووات - نورافکن - چراغ

مترادف و متضاد

Antonyms: inferior, junior, younger


بالاتر (صفت)
above, upper, superior, senior

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

قدیمی (صفت)
olden, outdated, antiquated, senior, past, old, ancient, age-old, archaic, bygone, time-worn, out-of-date, old-time

ارشد (صفت)
superior, senior, commander, major, eldest, classy, elder, superordinate, old-line, first-born, higher-up

بزرگتر (صفت)
senior, head, major, elder, paramount

بالا رتبه (صفت)
upper, senior

older or of higher rank


Synonyms: chief, elder, higher, leading, major, more advanced, next higher, superior


Antonyms: behind, inferior, junior


older person


Synonyms: ancient, doyen, doyenne, elder, elderly person, first-born, golden-ager, grandfather, grandmother, head, matriarch, old folk, oldster, old-timer, patriarch, pensioner, retired person, senior citizen


جملات نمونه

Robert Brown, Senior

رابرت براون، پدر


1. senior citizens
شهروندان سالخورده

2. senior prom
جشن دانش آموزان سال آخر دبیرستان (در امریکا و کانادا)

3. senior sophister
دانشجوی سال سوم

4. a senior partner and two junior partners
یک شریک ارشد و دو شریک کم سابقه تر

5. one's senior
مسن تر (از شخص)،بزرگتر

6. the bank's senior staff
کارمندان ارشد بانک

7. he is my senior by two years
او دو سال از من بزرگتر است.

8. he obeyed his senior officer's command
فرمان افسر مافوق خودش را اطاعت کرد.

9. the oil company's senior officers
صاحب منصبان ارشد شرکت نفت

10. a top-heavy army that has two thousand soldiers and two hundred senior officers
یک ارتش بالا سنگین که دو هزار سرباز و دویست افسر ارشد دارد

11. Criticism has been levelled at senior figures in the industry.
[ترجمه ترگمان]انتقادها به چهره های ارشد در این صنعت وارد شده است
[ترجمه گوگل]نقد و بررسی در چهره های ارشد این صنعت قرار گرفته است

12. The interrogation was conducted by senior police officers.
[ترجمه ترگمان]بازجویی توسط افسران ارشد پلیس انجام شد
[ترجمه گوگل]بازجویی توسط ماموران ارشد پلیس انجام شد

13. He is ten years senior to me.
[ترجمه ترگمان]ده سال از من بزرگ تر است
[ترجمه گوگل]او ده سال سن بالاتر از من است

14. He led a military mutiny against the senior generals.
[ترجمه ترگمان]او رهبری شورش نظامی علیه ژنرال های ارشد را بر عهده داشت
[ترجمه گوگل]او یک سرباز ارتش را به قتل رساند

15. She is now a senior executive having worked her way up through the company.
[ترجمه ترگمان]او اکنون یک مدیر اجرایی ارشد است که راه خود را از طریق شرکت طی کرده است
[ترجمه گوگل]او اکنون مدیر اجرایی است که از طریق این شرکت کار خود را انجام داده است

16. Many senior citizens have been though two world wars.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهروندان سالمند هر چند دو جنگ جهانی داشته اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شهروندان ارشد هر دو جنگ جهانی دارند

17. He passed himself off as a senior psychologist.
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو به عنوان یه روانشناس ارشد قبول کرد
[ترجمه گوگل]او خود را به عنوان یک روانشناس ارشد منتقل کرد

18. These events led to the expulsion of senior diplomats from the country.
[ترجمه ترگمان]این رویدادها منجر به اخراج دیپلمات های ارشد از کشور شد
[ترجمه گوگل]این رویدادها منجر به اخراج دیپلمات های ارشد از کشور شد

19. Senior officers could be considering a coup to restore authoritarian rule.
[ترجمه ترگمان]افسران ارشد می توانند برای بازگرداندن حکومت استبدادی یک کودتا را مد نظر قرار دهند
[ترجمه گوگل]افسران ارشد می توانند از کودتایی برای بازگرداندن حکومت اقتدارگرا برخوردار شوند

20. Senior managers stipulated work-life balance as their main criterion when choosing jobs.
[ترجمه ترگمان]مدیران ارشد، تعادل کار - زندگی را به عنوان معیار اصلی خود هنگام انتخاب شغل تصریح کردند
[ترجمه گوگل]مدیران ارشد، تعادل کار و زندگی را بعنوان معیار اصلی آنها در انتخاب شغل تعریف کردند

21. Junior nurses usually work alongside more senior nurses.
[ترجمه ترگمان]پرستاران جوان معمولا در کنار پرستاران ارشد بیشتری کار می کنند
[ترجمه گوگل]پرستاران جوان معمولا در کنار پرستاران ارشد کار می کنند

22. Following reports of drug-taking at a boarding-school, several senior boys have been expelled.
[ترجمه ترگمان]در پی گزارش های مربوط به مصرف مواد مخدر در یک مدرسه شبانه روزی، چندین پسر ارشد اخراج شده اند
[ترجمه گوگل]پس از گزارش گیری از مصرف مواد مخدر در یک مدرسه شبانه روزی، چندین پسر ارشد اخراج شدند

23. Police are investigating allegations of corruption involving senior executives.
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال تحقیق در مورد اتهامات مربوط به فساد مدیران اجرایی ارشد است
[ترجمه گوگل]پلیس ادعاهای فساد را در مورد مدیران ارشد تحقیق می کند

24. I have ten years' experience at senior management level.
[ترجمه ترگمان]من در سطح مدیریت ارشد ده سال تجربه دارم
[ترجمه گوگل]من ده سال تجربه در سطح مدیریت ارشد دارم

the bank's senior staff

کارمندان ارشد بانک


He obeyed his senior officer's command.

فرمان افسر مافوق خودش را اطاعت کرد.


Two seniors received awards.

دو تا از سال‌چهارمی‌ها جایزه گرفتند.


senior prom

جشن دانش‌آموزان سال آخر دبیرستان (در امریکا و کانادا)


senior citizens

شهروندان سالخورده


discount tickets for seniors

بلیط با تخفیف برای سالمندان


People over sixty are usually called seniors.

اشخاص بیش از شصت‌ساله را معمولاً سالمند می‌نامند.


He is my senior by two years.

او دو سال از من بزرگتر است.


اصطلاحات

one's senior

مسن‌تر (از شخص)، بزرگ‌تر


پیشنهاد کاربران

Senior Android Developer: برنماه نویس ارشد اندروید

دانش آموزان کلاس داوازدهم ( 17 - 18سال ) را در امریکا* senior* میگویند.

He is 15 years my senior او۱۵ سال بزرگتر از من است

در آمریکا به سال اخری ها ( کلاس دوازدهم )
senior میگویند

George W. Boush , Jr ::: جورج بوش پسر ( junior )

George W. Boush , Sr :::جورج بوش پدر ( senior. )


دانشجوی سال چهارم

به معنای سالخورده هم میباشد

ارشد، برتر

پیشکسوت


کلمات دیگر: