1. short bill
سفته ی کوتاه مدت،برات دیداری
2. short hair has become fashionable again
موی کوتاه دوباره باب شده است.
3. short partitions divide the room into four cubicles
دیواره های کوتاه اتاق را به چهار اتاقک تقسیم می کند.
4. short skirts are fashionable this winter
این زمستان دامن کوتاه مد است.
5. short skirts are in
دامن کوتاه مد است.
6. short skirts are the trend again
دامن کوتاه دوباره باب شده است.
7. short skirts went out
دامن کوتاه از مد افتاد.
8. short skirts were then the latest mode
آن روزها دامن کوتاه آخرین مد محسوب می شد.
9. short and sweet
مختصر و مفید
10. short for
خلاصه ی،مخفف (چیزی)
11. short of
1- کمتر از،دارای کمبود 2- ناقص،فاقد (چیزی) 3- کوتاه،کم برد (پرتابه و غیره)
12. a short building
ساختمان کوتاه
13. a short bus ride
اتوبوس سواری کوتاه
14. a short distance
یک فاصله ی کم
15. a short length of colored film
یک بخش کوتاه از فیلم رنگی
16. a short man
یک مرد کوتاه (قد)
17. a short meeting
یک ملاقات مختصر
18. a short memory
حافظه ی ضعیف
19. a short period
مدت کم
20. a short respite
یک تنفس (استراحت) کوتاه
21. a short stop
ایست کوتاه
22. a short story
یک داستان کوتاه
23. a short street
یک خیابان کوتاه
24. a short taxi trip costs 10 dollars
یک سواری کوتاه با تاکسی ده دلار خرج بر می دارد.
25. a short tree
یک درخت کوتاه
26. cold short
(فلز) سردشکن (شکننده در سرما)
27. his short story is cheap and boring
داستان کوتاه او مبتذل و خسته کننده است.
28. hot short
(فلز) گرم شکن (شکننده در گرما)
29. other short stories of note
دیگر داستان های کوتاه در خورتوجه
30. the short of it is, they are no longer interested
خلاصه ی مطلب این است که آنها دیگر علاقه مند نیستند.
31. the short sleeves revealed his arms
آستین کوتاه بازوان او را آشکار می کرد.
32. "doc" is short for "doctor"
"doc" مخفف "doctor" است.
33. "ray" is short for "raymond"
"ray" مخفف "raymound" است.
34. be short of breath
دچار تنگی نفس بودن،تنگی نفس داشتن
35. fall short
1- فاقد بودن،کاستی داشتن،کم داشتن 2- (با: of) طبق دلخواه نبودن،به حد نصاب نرسیدن
36. for short
به طور خلاصه،به صورت مخفف
37. in short
به طور خلاصه،لب مطلب
38. in short order
به سرعت،بدون تاخیر،بی معطلی،زود
39. make short (or quick) work of
زود غائله را خواباندن،زود از شر چیزی خلاص شدن،زود خاتمه دادن،زود رسیدگی کردن
40. make short shrift of
با بی صبری یا شتاب رسیدگی کردن یا پرداختن به کاری،زود انجام دادن
41. nothing short of (or nothing less than)
همان قدر،کمتر نه،همانند
42. sell short
1- (سهام و اوراق بهادار و غیره) پیش از خرید فروختن،پیش از به دست آوری فروختن ( 2 (short sale- دست کم گرفتن،کم ارزش تر از آنچه هست پنداشتن
43. the short end of the stick
مغبون شدگی
44. a few short weeks
چند هفته ی زودگذر
45. after a short rest, we resumed our trip
پس از کمی استراحت به سفر خود ادامه دادیم.
46. after a short while, the harem's pleasures sated him
پس از اندک زمانی،لذایذ حرمسرا او را اشباع کرد.
47. are you short of funds?
پول کم داری ؟
48. but one short remove from victory
فقط یک قدم کوتاه تا پیروزی
49. don't be short with your father
نسبت به پدرت بی ادبی نکن.
50. drama and short stories are two different literary genres
نمایشنامه و داستان کوتاه دوگونه ی ادبی متفاوت هستند.
51. he has short hair
موی او کوتاه است.
52. he is short and has a disproportionately large head
او قد کوتاهی دارد و سرش به طور متنابهی بزرگ است.
53. in a short time he mastered mathematics
در مدتی کوتاه در ریاضیات چیره دست شد.
54. it's nothing short of robbery
چیزی از دزدی کم ندارد (دزدی است).
55. neither too short nor too long
نه خیلی کوتاه و نه خیلی بلند
56. she stopped short and began to listen
ناگهان ایستاد و شروع کرد به گوش فرا دادن.
57. this winter, short skirts are the thing
در این زمستان دامن کوتاه مد است.
58. we are short of room
کمبود جا داریم.
59. we are short of space
از نظر جا در مضیقه هستیم.
60. we are short on money
کم پول داریم،پولمان کم است.
61. be in short supply
دستخوش کمبود بودن،کم بودن،به اندازه ی کافی وجود نداشتن
62. have a short temper
زود خشم بودن،زود از جا در رفتن،بد خلق بودن
63. in the short run
در آغاز،در ابتدا،در کوتاه مدت
64. a series of short articles about population explosion
یک رشته مقاله ی کوتاه درباره ی انفجار جمعیت
65. he caught a short toss and ran
پاس کوتاهی را گرفت و دوید.
66. he did a short stretch in the navy
در نیروی دریایی مدت کمی خدمت کرد.
67. i took a short nap during the lunch break
هنگام تعطیل برای نهار،چرت کوتاهی زدم.
68. i was caught short
شگفت زده شدم.
69. meat has a short shelf life
(در فروشگاه ها) گوشت زود فاسد می شود.
70. most of his short stories are quite pedestrian and flat
اکثر داستان های او معمولی و خسته کننده اند.