کلمه جو
صفحه اصلی

signifier


دلالت کننده

انگلیسی به فارسی

نشانه


انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that signifies, indicator; combination of sounds or symbols that represent a word (semiotics)

دیکشنری تخصصی

[سینما] دال

جملات نمونه

1. In the Symbolic each signifier can signify only through the position it takes up in opposition to all other signifiers.
[ترجمه ترگمان]در شکل نمادین هر دال می تواند تنها از طریق موضعی که در تقابل با سایر دال ها پخش می شود را نشان دهد
[ترجمه گوگل]در نمادگرایی، هر نشانه تنها می تواند از طریق موقعیتی که در برابر مخالفان دیگر نشانه گذاران قرار دارد، نشان دهد

2. The sign consists of the signifier, the material object, and the signified, which is its meaning.
[ترجمه ترگمان]نشانه شامل دال، جسم مادی و مدلول است که معنای آن است
[ترجمه گوگل]علامت شامل نماد، شیء مادری و معنی است که معنای آن است

3. Linguistically, it is a signifier with no referent and a multiplicity of significations.
[ترجمه ترگمان]Linguistically، یک دال با هیچ مدلول و تعدد of است
[ترجمه گوگل]در زبان شناختی، این نشانه ای است که بدون ارجاع و چندین معنی است

4. The signifier is linked to the signified.
[ترجمه ترگمان]دال با مدلول متصل است
[ترجمه گوگل]نمادگر به معنای مرتبط است

5. Differance and signifier are two key concepts frequently used by deconstructivists in their interrogating the stability of meaning of source text and foregrounding the subjectivity of the translator.
[ترجمه ترگمان]Differance و دال دو مفهوم کلیدی هستند که اغلب توسط deconstructivists در بازجویی از پایداری معنا متن منبع و foregrounding ذهنیت مترجم مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]تفاوت و نشانه شناسی دو مفهوم کلیدی است که اغلب از سوی deconstrukttivists ها در بازجویی از پایداری معنای متن منبع و پیش بینی ذهنیت مترجم استفاده می شود

6. The bond between the signifier and the signified is arbitrary.
[ترجمه ترگمان]پیوند بین دال و مدلول اختیاری است
[ترجمه گوگل]پیوند بین نشانه و معنی دار اختیاری است

7. In the structure of sexual desire, the primary signifier of every subject is the phallus.
[ترجمه ترگمان]در ساختار تمایل جنسی، دال اصلی هر سوژه the است
[ترجمه گوگل]در ساختار میل جنسی، نشانه اصلی هر موضوع فالوس است

8. Being symbol, the product has signifier, signified, and meaning, that is denotation and connotation of products.
[ترجمه ترگمان]نماد، دال، دال، مدلول، و معنا است که دلالت و مفهوم ضمنی محصولات دارد
[ترجمه گوگل]نماد، محصول دارای نشانه، معنی و معنی است، که عبارتست از denotation و محصوالت محصولات

9. Costume text and game of signifier in costume, relate to discourse's construction of body.
[ترجمه ترگمان]متن لباس و بازی دال با لباس، مربوط به ساختار گفتمان بدن است
[ترجمه گوگل]متن صحنه و بازی نشانگر در صحنه و لباس، مربوط به ساختن گفتمان بدن است

10. However, since there is only one signifier of sexuality (the phallus), the Other signifier of the signifying chain must represent the absence of the phallus ( castration).
[ترجمه ترگمان]با این حال، از آنجایی که تنها یک دال از تمایلات جنسی وجود دارد (the)، دیگری دال از زنجیره ارزش باید نشان دهنده غیبت of (آخته کردن)باشد
[ترجمه گوگل]با این حال، از آنجا که تنها یک نشانگر جنسیت (فالوس) وجود دارد، دیگر نشانه زنجیره نشان دهنده باید عدم وجود فالوس (کاستراسیون) باشد

11. The motive power of the signifier and signified is circulating creation; they are two-faced relations of motive power.
[ترجمه ترگمان]قدرت انگیزه دال و مدلول ایجاد شده است؛ آن ها روابط دو جانبه قدرت انگیزه هستند
[ترجمه گوگل]قدرت انگیزنده نشان دهنده و معنی دهنده ایجاد گردش است؛ آنها روابط دوجانبه قدرت انگیزشی هستند

12. Surrealist photography indeed developed techniques that self-consciously played upon this juxtaposition of the real as signifier and the signifier as real.
[ترجمه ترگمان]عکاسی مینیمالیستی در واقع تکنیک هایی را ایجاد کرده است که خود آگاهانه در این ترکیب از یک دال و دال به عنوان واقعی بازی می کند
[ترجمه گوگل]عکاسی سوررئال در واقع تکنیک هایی را ایجاد کرد که خود آگاهانه بر این همبستگی واقعگرایی واقعی و علامت گذار به عنوان واقعی عمل می کرد

13. In its usage of the real or referent as signifier, surrealism eminently illustrated de-differentiated signification.
[ترجمه ترگمان]در کاربرد آن از مدلول حقیقی یا مدلول به عنوان دال، surrealism، دلالت متمایز را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]در استفاده از حقیقت و یا ارجاع به عنوان نشان دهنده، سورئالیستی به شدت نشان دهنده تمایز غیر متمایز است

14. The principle of pure arbitrariness is a signified integrates with a signifier.
[ترجمه ترگمان]اصل of خالص یک مدلول با یک دال ادغام می شود
[ترجمه گوگل]اصل خالص خلع سلاح یک معنی است که با یک نشانگر ادغام می شود

پیشنهاد کاربران

دلالت کننده

دال ( نشانه شناسی )

علامت دهنده، نشانگر

Signify = دالیدن
Signifier = دالنده
Signified = دالیده

signifier ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: دال
تعریف: در زبان شناسی سوسوری، صورت آوایی ذهنی


کلمات دیگر: