کلمه جو
صفحه اصلی

monologue


معنی : تک سخنگویی، صحبت یک نفری
معانی دیگر : monolog تک سخنگویی

انگلیسی به فارسی

( monolog ) حدیث نفس، صحبت با خود، تک سخنگویی، صحبت یک نفری


مونولوگ، تک سخنگویی، صحبت یک نفری


انگلیسی به انگلیسی

• speech given by only one speaker
a monologue is a long speech by one person.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تک سخنگو - تک گویی (مونولوگ ) - تک گویی

مترادف و متضاد

تک سخنگویی (اسم)
monologue

صحبت یک نفری (اسم)
monologue

speech by one person


Synonyms: address, descant, discourse, disquisition, harangue, lecture, sermon, soliloquy, speech, stand-up bit, talk


Antonyms: dialogue


جملات نمونه

1. an interior monologue
(ادبیات) تک گویی باطنی

2. he was used to talking in monologue
او عادت داشت متکلم وحده باشد.

3. The comedian gave a long monologue of jokes.
[ترجمه ترگمان]این کمدین یک سخنرانی طولانی از لطیفه تعریف کرد
[ترجمه گوگل]کمدین یک طنز طولانی از جوک ها داد

4. She launched into a long monologue about how wonderful the company was.
[ترجمه ترگمان]او سخنرانی خود را در یک سخنرانی طولانی در مورد این که شرکت چقدر فوق العاده است، آغاز کرد
[ترجمه گوگل]او به یک مونولوگ طولانی در مورد اینکه چگونه این شرکت شگفت انگیز بود، راه اندازی کرد

5. She delivered her monologue in a deadpan voice.
[ترجمه ترگمان]با صدای خشک و ساختگی خودش را به زبان آورد
[ترجمه گوگل]او صدای ملودرام خود را به صدا درآورد

6. Morris ignored the question and continued his monologue.
[ترجمه ترگمان]موریس این سوال را نادیده گرفت و به سخنرانی خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]موریس این سوال را نادیده گرفت و تکلیف خود را ادامه داد

7. Henry looked up, then continued his monologue.
[ترجمه ترگمان]هنری سرش را بلند کرد و به صحبتش ادامه داد
[ترجمه گوگل]هنری نگاه کرد و سپس ادامه داد تک آهنگش

8. He went straight into a rambling monologue on the state of the country.
[ترجمه ترگمان]او یک راست به یک سخنرانی طولانی در خارج از کشور ادامه داد
[ترجمه گوگل]او مستقیما به یک مونولوگ پرطرفدار در ایالت کشور رفت

9. He went into a long monologue about life in America.
[ترجمه ترگمان]درباره زندگی در آمریکا به یک مسافرت طولانی و طولانی مشغول بود
[ترجمه گوگل]او به یک ملودی طولانی در مورد زندگی در آمریکا رفت

10. He launched into an interminable monologue about his last therapy session.
[ترجمه ترگمان]او در آخرین جلسه درمانی خود به یک monologue تمام نشدنی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او در مورد آخرین جلسه درمان خود به یک مونولوگ بی پایان رسید

11. Her jagged monologue is spoken to an unseen visitor, and it tells the story of her courtship.
[ترجمه ترگمان]monologue jagged او با یک مهمان نادیدنی حرف می زند، و داستان دوران نامزدی او را حکایت می کند
[ترجمه گوگل]مونوپاد زشتش با یک بازدید کننده نامرئی صحبت می کند، و داستان او را تحسین می کند

12. Since many excerpts from this long monologue have already been given.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که بسیاری از گزیده این سخنرانی طولانی تاکنون داده شده است
[ترجمه گوگل]از آنجا که بسیاری از گزیده های این مونولوگ طولانی در حال حاضر داده شده است

13. His only mode of conversation was the monologue, and his version of the monologue was declamation.
[ترجمه ترگمان]تنها شیوه گفتگو، یک حرف زدن بود، و his که به گوش می رسید، declamation بود
[ترجمه گوگل]تنها حالت مکالمه او یک تکگویی بود، و نسخه ای از این تکگویی، سخن گفتن بود

14. He holds his translation of the laibon's monologue.
[ترجمه ترگمان]و به زبان فرانسه حرف خود را به زبان می آورد
[ترجمه گوگل]او ترجمه خود را از تکبیر kabbon را نگه می دارد

15. Mrs Reagan, however, chafed under the monologue.
[ترجمه ترگمان]با این حال، خانم رونالد زیر سخنرانی خود در سخنرانی chafed از بین رفت
[ترجمه گوگل]خانم ریگان، با این حال، تحت تکگویی قرار گرفت

پیشنهاد کاربران

تک سخنگویی ، صحبت یکنفری

نطق

گمانه زنی درونی

تک گویی

صحبت یک طرفه

خود گویی

فعل/کارواژه
تکگوییدن = تک گوینده و سخران بودن.
م. ث
میدونستی که وقتی می تکگویی و کسی رو به بحث راه نمیدی، باعث می شه که همه ازت متنفر بشند؟


کلمات دیگر: