کلمه جو
صفحه اصلی

reflex


معنی : واکنش، عکس العمل غیرارادی
معانی دیگر : عکس العمل، (جمع) فرزی، سرعت عمل، برگشته، خمیده به عقب، پس خمیده، معکوس، وارون، بازتابشی، پس تافتی، انعکاسی، واکنشی، بازتابی، کج کردن، خماندن، وارون کردن، (به ویژه نور) بازتاب، باز رخشش، نوربازتابیده، رنگ بازتابشی، عکس بازتابشی، فرتور بازتاب شده، (زیست شناسی) پس کنش، حرکت غیر ارادی، بازتاب کنش (مثل عطسه)، بازتابه، (هندسه) زاویه ی مقعر، (زاویه ی بیش از 180 درجه) گوشه ی باز، (رادیو) دوکاره

انگلیسی به فارسی

بازتاب، واکنش، عکس‌العمل غیرارادی


رفلکس، واکنش، عکس العمل غیرارادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: denoting or pertaining to an involuntary physiological response or reaction to a stimulus.
مشابه: involuntary

(2) تعریف: thrown, turned, or reflected back.

(3) تعریف: reactive or responsive.
اسم ( noun )
(1) تعریف: an involuntary physiological response to a stimulus.
مشابه: mechanism

(2) تعریف: a habitual response.
مشابه: mechanism

- His political views are merely reflexes.
[ترجمه ترگمان] دیدگاه های سیاسی او صرفا واکنش هستند
[ترجمه گوگل] دیدگاه های سیاسی او صرفا رفلکس است

(3) تعریف: (pl.) ability to respond quickly.

- a tennis player with good reflexes
[ترجمه ترگمان] یک بازیکن تنیس با واکنش های خوب
[ترجمه گوگل] بازیکن تنیس با رفلکس خوب است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reflexes, reflexing, reflexed
• : تعریف: to bend, fold, or turn back.

• automatic reaction, involuntary response; physiological process that causes an involuntary response; energy that is returned from a surface; mirror image, reflected image
bend
a reflex or a reflex action is a sudden, uncontrollable movement made by a part of your body as a result of pressure or a blow.
if you have good reflexes, you can respond quickly to an unexpected event, for example while you are driving a car.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بازتاب / بازتابی - دوربین انعکاسی
[کامپیوتر] برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات نمایش صفحه را نگهداری می کند
[نساجی] بازتاب - انعکاس
[ریاضیات] انعکاس، بازتاب، مقعر

مترادف و متضاد

واکنش (اسم)
response, repercussion, rebound, reaction, reactance, reflex

عکس العمل غیر ارادی (اسم)
reflex

جملات نمونه

1. reflex current in a river
جریان معکوس در رودخانه

2. reflex action
عمل غیر ارادی،حرکت غیرارادی،پس کنش

3. a reflex effect
اثر بازتابشی

4. association reflex
بازتاب هم خوانی

5. tendon reflex
بازتاب تنودی

6. the reflex consequence of inflation is the lowering of monetary value
پیامد واکنشی تورم،کم شدن ارزش پول است.

7. orientation reflex
(روان شناسی) بازتاب سوگیری

8. a motor reflex
بازتاب عضلانی

9. an unconditioned reflex
بازتاب (انعکاس) غیر شرطی

10. a stem with reflex leaves
ساقه ای با برگ های برگشته

11. when we are cold we shiver; this is a reflex action
وقتی سردمان می شود می لرزیم ; این یک عمل غیر ارادی (یا پس کنش) است.

12. By reflex action - a mechanism of the nervous system - the threatened hand is instantly withdrawn and the threatened eye closed.
[ترجمه ترگمان]واکنش غیر ارادی - مکانیزم سیستم عصبی - دست تهدید شده بلافاصله پس گرفته می شود و چشم تهدید بسته می شود
[ترجمه گوگل]با عمل رفلکس - مکانیسم سیستم عصبی - دست تهدید شده فورا خارج می شود و چشم تهدید بسته می شود

13. Ellen thought that the smile was a reflex.
[ترجمه ترگمان]الن فکر می کرد که این لبخند یک واکنش است
[ترجمه گوگل]الن فکر کرد که لبخند یک رفلکس بود

14. A history of lynching has bred this reflex in her.
[ترجمه ترگمان]آدمکشی از دار و دار این واکنش را در خودش پرورش داده
[ترجمه گوگل]تاریخچه لینچ این رفلکس را در او به وجود آورده است

15. Pure terror-driven reflex brought the mini-blazers in my wristbands into action.
[ترجمه ترگمان]عکس العمل محض، the کوچک را در سر آستین ها به عمل آورد
[ترجمه گوگل]رفلکس خالص تروریستی، مینی بذرها را در دستبند من به کار گرفته است

16. The reflex action at this point is to descend into cynicism.
[ترجمه ترگمان]واکنش غیر ارادی در این نقطه به بدبینی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]اقدام رفلکس در این نقطه این است که سقوط کند

17. Somewhat as a reflex, the old man reached into his hip and pulled out his wallet.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد تا حدی واکنش نشان داد و کیف پولش را درآورد
[ترجمه گوگل]تا حدودی به عنوان یک رفلکس، پیرمرد به ران خود رسیده و کیف پولش را برداشت

a boxer with exceptional reflexes

یک مشت‌زن باسرعت عمل استثنایی


reflex current in a river

جریان معکوس در رودخانه


a stem with reflex leaves

ساقه‌ای با برگ‌های برگشته


a reflex effect

اثر بازتابشی


The reflex consequence of inflation is the lowering of monetary value.

پیامد واکنشی تورم، کم شدن ارزش پول است.


reflexed petals

گلبرگ‌های خمیده


When we are cold we shiver; this is a reflex action.

وقتی سردمان می‌شود می‌لرزیم؛ این یک عمل غیرارادی (یا پس‌کنش) است.


اصطلاحات

reflex action

عمل غیرارادی، حرکت غیرارادی


پیشنهاد کاربران

عکس العمل


انعکاس . انعکاسی . عکس العمل انعکاسی


کلمات دیگر: