1. silent and vocal prayers
دعاهای همراه با سکوت و دعاهای با صدای بلند
2. silent contemplation
تفکر آرام
3. silent desires
امیال نهفته
4. silent secrets
اسرار مگو
5. a silent engine
یک موتور کم صدا
6. a silent heart attack
سکته ی قلبی بدون مقدمه
7. a silent movie
یک فیلم صامت
8. a silent night
یک شب بی سروصدا
9. the silent majority
اکثریت خموش
10. a relatively silent man
مردی نسبتا کم حرف
11. a little train of silent men carried the body to the grave
زنجیره ی کوچکی از مردان غرق در سکوت،جسد او را به آرامگاه می بردند.
12. colon cancer is a silent killer
سرطان روده ی بزرگ بی خبر انسان را می کشد.
13. factories which have been silent for months
کارخانه هایی که ماه ها است خوابیده است
14. he was modest and silent
او محجوب و بی حرف بود.
15. the room was completely silent except for the buzzing of a bee
اتاق غرق در سکوت بود و فقط صدای وز وز یک زنبور می آمد.
16. the crowd mooched away in silent disinterest
جمعیت با سکوت حاکی از عدم علاقه به آرامی دور شد.
17. i saw two-thousand jugs expressive but silent
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
18. the letter "b" in "debt" is silent
حرف "b" در "debt" ناآوا (ناملفوظ) است.
19. on certain important points the letter is quite silent
آن نامه در مورد برخی نکات مهم کاملا گنگ است.
20. she talked for two hours then she became silent
دو ساعت حرف زد و سپس خاموش شد.
21. Wise men are silent; fools talk.
[ترجمه ترگمان]مردان عاقل ساکت هستند، احمق ها حرف می زنند
[ترجمه گوگل]خردمندان مردند صحبت احمقانه
22. Light troubles speak; great troubles are silent.
[ترجمه ترگمان]مشکلات روشن با هم حرف می زنند؛ مشکلات بزرگ خاموش می شوند
[ترجمه گوگل]مشکلات نور صحبت می کنند مشکلات بزرگ ساکت هستند
23. Tears are the silent language of grief.
[ترجمه ترگمان]اشک زبان خاموش اندوه است
[ترجمه گوگل]اشکها زبان سکوت غم و اندوه هستند
24. Silent men, like still waters, are deep and dangerous.
[ترجمه ترگمان]مردان ساکت، مثل آب های آرام، عمیق و خطرناک هستند
[ترجمه گوگل]مردان بی صدا، مانند آب های زیر، عمیق و خطرناک هستند
25. Better to remain silent and be thought a fool that to speak and remove all doubt.
[ترجمه ترگمان]بهتر است ساکت بمانم و فکر کنم که احمق است که حرف بزند و همه شک و تردید را برطرف کند
[ترجمه گوگل]بهتر است ساکت بمانید و فکر کنید که احمق است که صحبت کنید و تمام شک کنید
26. I said a silent farewell to my village as I left for the city.
[ترجمه ترگمان]همان طور که از شهر خارج می شدم، خداحافظی کوتاهی کردم
[ترجمه گوگل]وقتی به شهر رفتم، یک خاتمه سکوت به روستایم گفتم
27. As the curtain rose, the audience fell silent.
[ترجمه ترگمان]وقتی پرده بالا رفت حضار ساکت شدند
[ترجمه گوگل]همانطور که پرده افزایش یافت، مخاطبان ساکت شدند
28. He gave me the silent treatment .
[ترجمه ترگمان] اون درمان خاموش رو بهم داد
[ترجمه گوگل]او به من درمان خاموش داد