کلمه جو
صفحه اصلی

reel


معنی : حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقره، پشت سر هم، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن، تلو تلو خوردن
معانی دیگر : (مثلا در اثر مستی یا ضربه) تلوتلو خوردن، گیج رفتن، پیلی پیلی خوردن، ناویدن، سکندری رفتن، (از ترس و غیره) پس پسکی رفتن، پس پا شدن، به قهقرا رفتن، چرخ زدن (یا خوردن)، به دوران آوردن، کسی را گیج کردن، باعث تلوتلو خوردن کسی شدن، گیجاندن، به تلوتلو خوردن در آوردن، سکندری دادن، (رقص تند اسکاتلندی) ریل، (برای پیچیدن نخ و فیلم و نوار و غیره) قرقره، بوبین، ماسوره (spool هم می گویند)، هر چیزی که دور قرقره پیچیده باشد، طوقه، طبلک، (دور قرقره یا ماسوره) پیچیدن، قرقره ی چوب ماهیگیری (که ریسمان دور آن پیچیده است)، (کشتی) گوفیه، ن  پیچیده بدور قرقره، مسلسل، متوالی

انگلیسی به فارسی

حلقه، قرقره


نخ پیچیده بدور قرقره، ماسوره، قرقره فیلم، حلقه فیلم، مسلسل، متوالی، پشت سر هم، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن، تلو تلو خوردن


رول، حلقه، قرقره، قرقره فیلم، حلقه فیلم، چرخک، نخ پیچیده بدور قرقره، ماسوره، پشت سر هم، تلو تلو خوردن، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a cylinder, spool, or the like that usu. turns on an axis, and on which cord, wire, tape, film, or the like can be wound.
مشابه: roll

- He mounted a new reel on his fishing rod.
[ترجمه ترگمان] یک چرخ جدید از چوب ماهیگیری خود بالا گرفت
[ترجمه گوگل] او یک حلقه جدید را روی میله ماهیگیری خود نصب کرد

(2) تعریف: the amount of material that is or can be wound on such a device.
مشابه: roll

- I have only one more reel of film.
[ترجمه ترگمان] من فقط یه فیلم دیگه از فیلم دارم
[ترجمه گوگل] من تنها یک حلقه فیلم دارم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reels, reeling, reeled
عبارات: reel off
(1) تعریف: to wind on, or as though on, a reel.

- It took him time to reel the fishing line because it was tangled.
[ترجمه ترگمان] وقتش بود که قلاب ماهیگیری را جمع کند، چون درهم و برهم بود
[ترجمه گوگل] او زمان خود را برای چنگ زدن به خط ماهیگیری به دلیل آن درهم پیچید

(2) تعریف: to capture or recover by winding in with a reel.

- She reeled in a huge fish.
[ترجمه ترگمان] او در حالی که ماهی بزرگی در دست داشت، تلوتلو می خورد
[ترجمه گوگل] او در یک ماهی بزرگ سرگردان شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reels, reeling, reeled
(1) تعریف: to waver or be thrown back.
مشابه: stagger

- The troops reeled under the bombardment.
[ترجمه ترگمان] سربازان زیر بمباران سست شدند
[ترجمه گوگل] سربازان تحت بمباران قرار گرفتند

(2) تعریف: to sway or stagger, as from fatigue or intoxication.
مشابه: lurch, stagger, teeter

- The exhausted runner was reeling after the marathon.
[ترجمه ترگمان] دونده کاملا خسته بعد از ماراتن گیج شده بود
[ترجمه گوگل] دونده خسته شده بعد از ماراتن رفته بود

(3) تعریف: to turn in circles; whirl.
مشابه: circle

- We twirled so fast that the room seemed to reel around us.
[ترجمه ترگمان] چنان سریع حرکت کردیم که گویی اتاق به دور ما می چرخد
[ترجمه گوگل] ما به سرعت چرخیدیم که اتاق به نظر می رسید در اطراف ما حلقه زده بود

(4) تعریف: to feel dizzy, as from whirling.
مشابه: swirl, turn, whirl

- I have to sit down because my head is reeling.
[ترجمه ترگمان] من باید بشینم چون سرم گیج میره
[ترجمه گوگل] من باید نشستم چون سرم خیس است
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to reel.
مشابه: stagger
اسم ( noun )
• : تعریف: an act, movement, or sensation of reeling.
اسم ( noun )
• : تعریف: a lively folk dance of Scottish origin, or the music that accompanies it.

• spool, cylinder around which long flexible material is wound (such as thread, film, etc.)
roll up, wind onto a spool; sway, falter, move unsteadily
a reel is a cylindrical object around which you wrap something such as thread or cinema film.
the reel on a fishing rod is a round device used to control the length of the fishing line.
if someone reels somewhere, they move there unsteadily as if they were going to fall.
if someone or something reels from an unpleasant experience, they are deeply affected by it.
if your brain or your mind is reeling, you are very confused because you have too much to think about.
if you reel in a fish, you pull it towards you by turning the handle on the reel and shortening the line.
if you reel off information, you repeat it from memory quickly and easily.

دیکشنری تخصصی

[سینما] قرقره - حلقه استاندارد فیلم - حلقه - حلقه آهنی فیلم - پرده
[کامپیوتر] قرقره ؛ حلقه
[برق و الکترونیک] قرقره، ماسوره، بوبین
[نساجی] ماسوره - بوبین - نخ پیچ - ابریشم کشی - باز کردن ابریشم از پیله و پیچیدن روی ماسوره - چرخ ابریشم کشی - چرخ نخ پیچی - کلاف پیچ - قرقره فلانژ دار- ماشین کلاف پیچی - نورد چله پیچی بخشی
[ریاضیات] حلقه، چرخ، پیچ، حلقه ی نوار، قرقره
[پلیمر] قرقره
[سینما] حلقه فیلم

مترادف و متضاد

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

قرقره (اسم)
turn, reel, bobbin, pulley, spool, hank, hasp

ماسوره (اسم)
reel, bobbin, spool, hank, hasp

چرخک (اسم)
reel, pulley, caster, rowel, trundle, whirligig

قرقره فیلم (اسم)
reel

حلقه فیلم (اسم)
reel

نخ پیچیده بدور قرقره (اسم)
reel

پشت سر هم (اسم)
reel

چرخیدن (فعل)
roll up, turn, twirl, whirl, swing, reel, pivot, rotate, wheel, wry, twist, trundle, revolve, trill, spin, troll, slue

گیج خوردن (فعل)
reel, stagger

یله رفتن (فعل)
reel, stagger

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

wobble; spin around


Synonyms: bob, careen, falter, feel giddy, go around, lurch, pitch, revolve, rock, roll, shake, stagger, stumble, sway, swim, swing, swirl, teeter, titubate, totter, turn, twirl, waver, weave, wheel, whirl


جملات نمونه

1. reel in
1- دور قرقره (یا بوبین یا ماسوره) پیچیدن 2- ماهی گرفتن

2. reel off
(به سرعت) تولید کردن،نوشتن،گرفتن (و غیره)

3. reel out
از قرقره (یا بوبین و غیره) باز کردن

4. a reel of film
یک حلقه فیلم

5. to reel a fish in
(با پیچیدن ریسمانی دور قرقره ی ماهیگیری) ماهی را گرفتن

6. a film reel
قرقره ی فیلم

7. a garden hose reel on wheels
قرقره ی چرخدار شلنگ باغبانی

8. (right) off the reel
(امریکا - عامیانه) بی درنگ،بدون تردید

9. Would you please rewind the thread onto the reel?
[ترجمه ترگمان]میشه لطفا نخ رو دوباره وصل کنی به حلقه؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید موضوع را بر روی حلقه بچرخانید؟

10. First, reel out the electric cable carefully.
[ترجمه ترگمان]اول تلویزیون الکتریکی را با دقت جمع کن
[ترجمه گوگل]اول، کابل برق را با دقت بخوانید

11. He can reel off a letter if the manager asks for one.
[ترجمه ترگمان]اگر مدیر تقاضا کند، می تواند یک نامه را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او می تواند یک نامه را در صورت نیاز به مدیر بخواند

12. A reel is in four-four time, and a jig is in six-eight time.
[ترجمه ترگمان]یک چرخ در چهار و چهار ساعت است، و یک jig در شش تا هشت ساعت است
[ترجمه گوگل]رول چهار تا چهار بار است و یک شات داگ در شش هشت بار است

13. The rod bent double, the reel shrieked and ratcheted.
[ترجمه ترگمان]قلاب را دو بار خم کرد و reel جیغ کشید و دوباره شروع به چرخیدن کرد
[ترجمه گوگل]میله دو طرفه خرد شده، رول فریاد زده و چرخانده شده است

14. It took almost an hour to reel the fish in.
[ترجمه ترگمان]تقریبا یک ساعت طول کشید تا ماهی ها را جمع و جور کنیم
[ترجمه گوگل]تقریبا یک ساعت طول کشید تا ماهی را داخل آن بگذارد

15. But she could reel out pages of verbal textbook at the mention of any subject.
[ترجمه ترگمان]اما او می توانست صفحات کتاب درسی شفاهی را به خاطر هر موضوعی پرت کند
[ترجمه گوگل]اما او می تواند صفحات کتاب های کلامی را در ذکر هر موضوع جدا کند

16. People riotously reel around here, fighting, fondling, tittering, clowning.
[ترجمه ترگمان]مردم مدام دور هم جمع می شوند، دعوا می کنند، دعوا می کنند، نوازش می کنند، شوخی می کنند
[ترجمه گوگل]مردم در این جا سر و صدا زدند، مبارزه می کردند، تمسخر، تند و تلخ، دلقک

17. During this time they were also shown a reel of commercials for different brands, including one for Tetley round bags.
[ترجمه ترگمان]در طول این مدت، آن ها یک حلقه تبلیغات برای مارک های مختلف، از جمله یکی برای کیف های گرد آوری نشان داده شدند
[ترجمه گوگل]در طی این مدت آنها نیز یک رول از تبلیغات برای مارک های مختلف، از جمله یکی برای کیسه های دور Tetley نشان داده شده است

The street reeled before my eyes.

خیابان جلو چشمم چرخ می‌خورد.


Her head reeled under the blow.

در اثر آن ضربه سرش گیچ رفت.


The drunken man reeled down the street.

مرد مست در راستای خیابان پیلی‌پیلی می‌خورد.


When she saw the corpse, she reeled back in horror.

جسد را که دید از وحشت پس پسکی رفت.


a sudden attack that sent the enemy reeling

حمله‌ی ناگهانی که دشمن را به قهقرا فرستاد


The thought of all those galaxies sets my head reeling.

تفکر درباره‌ی آن همه کهکشان سرم را به دوران می‌آورد.


a garden hose reel on wheels

قرقره‌ی چرخ‌دار شلنگ باغبانی


a film reel

قرقره‌ی فیلم


a reel of film

یک حلقه فیلم


steel rope in reels of 180 meters

طناب پولادی در طوقه‌ی 180 متری


to reel a fish in

(با پیچیدن ریسمانی دور قرقره‌ی ماهیگیری) ماهی را گرفتن


اصطلاحات

reel in

1- دور قرقره (یا بوبین یا ماسوره) پیچیدن 2- ماهی گرفتن


reel off

(به سرعت) تولید کردن، نوشتن، گرفتن (و غیره)


reel out

از قرقره (یا بوبین و غیره) باز کردن


(right) off the reel

(امریکا - عامیانه) بی‌درنگ، بدون تردید


پیشنهاد کاربران

سردرگم بودن
منگ بودن
در بهت/شوک به سر بردن

نوعی رقص ایرلندی

نقش فرد دیگری را بازی کردن

to be confused or shocked by a situation

حلقه فیلم

در شوک بودن، گیج ماندن، به طوریکه انسان از عمل باز بماند

درواقعیت

تلو تلو خوردن، چرخ خوردن، پیچ خوردن
A stone hit his head and the world reeled before his eyes.

bobbin

باز شدن از دور قرقره، رها شدن از دور قرقره

گیج کردن کسی
you have to do is reel her in


کلمات دیگر: