کلمه جو
صفحه اصلی

wobble


معنی : لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
معانی دیگر : (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن، تاب داشتن، (چرخ و غیره) لنگی، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، دودل بودن، نسان کردن، در چر  لنگ بودن، لنگی چر

انگلیسی به فارسی

(در چرخ) لنگ بودن، جنبیدن، تلوتلو خوردن، وول خوردن، مردد بودن، مثل لرزانک تکان خوردن، لنگی چرخ،لق بودن


تکان دادن، لنگی چرخ، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wobbles, wobbling, wobbled
(1) تعریف: to move or tip unsteadily from side to side; be out of balance.
مترادف: shimmy, sway, totter, waver
مشابه: careen, dodder, falter, quake, reel, rock, roll, seesaw, shake, stagger, teeter, topple, yaw

(2) تعریف: to tremble, quaver, or break, as the voice.
مترادف: quaver, tremble, waver
مشابه: quiver, vibrate

(3) تعریف: to be uncertain or changeable, as in mind; vacillate.
مترادف: shilly-shally, vacillate
مشابه: equivocate, falter, fluctuate, hesitate
اسم ( noun )
مشتقات: wobbler (n.)
• : تعریف: an unsteady movement or sound.
مترادف: falter, shake, tremor, unsteadiness, waver
مشابه: quaver, stagger, sway, teeter, toddle, totter, tremble

• tottering or swaying motion; shaking, quaking, quivering; wavering, hesitation
move from side to side; sway; tremble, vibrate; be indecisive
if someone or something wobbles, it makes small movements from side to side, because it is loose or unsteady.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] لرزش، حرکت لرزشی

مترادف و متضاد

لنگی چرخ (اسم)
wobble

مردد بودن (فعل)
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, vacillate, wobble

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

وول خوردن (فعل)
wiggle, wobble

لنگ بودن (فعل)
wobble

مثل لرزانک تکان خوردن (فعل)
wobble

لق بودن (فعل)
wobble

stagger, quake


Synonyms: be unsteady, careen, falter, flounder, lurch, oscillate, quiver, reel, rock, roll, seesaw, shake, shimmy, stumble, sway, swing, teeter, totter, tremble, vacillate, vibrate, waver, weave, wiggle


جملات نمونه

Ducks went wobbling by along the shore.

اردک‌ها لمبر‌خوران در راستای کرانه حرکت می‌کردند.


The chair's legs wobble.

پایه‌های صندلی لق هستند.


I was so scared my legs were wobbling.

آن‌قدر ترسیده بودم که پاهایم می‌لرزیدند.


1. Little Perry thrust his feet into the oversized shoes and wobbled over to the table.
پری کوچولو پاهایش را در کفش های بسیار بزرگ فرو کرد و به سمت میز تلوتلو خورد

2. A baby wobbles when it begins to walk alone.
هنگامی که نوزادی به تنهایی شروع به راه رفتن می کند,تلوتلو می خورد

3. Lacking experience on the high wire, the clown wobbled along until he reached the safety of the platform.
از آنجایی که دلقک تجربه ی راه رفتن روی سیم های بلند را نداشت, تمام مسیر را تلوتلو خورد تا به سکوی امن رسید

4. don't wobble the table; i am trying to write
میز را تکان نده ; دارم سعی می کنم چیز بنویسم.

5. the chair's legs wobble
پایه های صندلی لق هستند.

6. The President appeared to wobble over sending the troops in.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به نظر رسید که از فرستادن نیروهای نظامی به داخل خودداری کرده است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به نظر می رسد که از ارسال نیروها به داخل کشور خلوت شود

7. The government can't afford to wobble on this issue.
[ترجمه ترگمان]دولت توان پرداخت این مساله را ندارد
[ترجمه گوگل]دولت نمیتواند بر این مسئله غلبه کند

8. Don't wobble the table, please, Dan.
[ترجمه ترگمان] \"میز رو تکون نده\" دن
[ترجمه گوگل]لطفا جدول را تکان ندهید لطفا، دان

9. Don't wobble the table-I'm trying to write.
[ترجمه فاطمه عبدی] میزو تکون نده. دارم مینویسم.
[ترجمه ترگمان]روی میز نگذار - سعی می کنم بنویسم
[ترجمه گوگل]میز را تکان ندهید- من سعی می کنم نوشتن کنم

10. I gave the poles a slight wobble and whole tent collapsed.
[ترجمه ترگمان]یک تکان مختصر تکان دادم و کل چادر فرو ریخت
[ترجمه گوگل]من به قطبها یک تکان دادم و کل چادر سقوط کرد

11. The Hammers defence started to wobble and the Manor began to bubble with excitement.
[ترجمه ترگمان]دفاع ضربتی شروع به تلو تلو خوردن کرد و مانور با هیجان شروع به حبابی شدن کرد
[ترجمه گوگل]دفاع همرها شروع به تکان داد و مانور با هیجان شروع به حباب نمود

12. Occasionally, the figure subjects wobble on the edge of sentimentality.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، این رقم در لبه ابراز احساسات تکان می خورد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، شخصیت های شکل در لبه احساس احساس می کنند

13. Once the colossus begins to wobble, the henchmen start to look for their own way out.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این مجسمه عظیم به حرکت درآمد، افراد henchmen شروع به جستجوی راه خود کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که کولوس شروع به تکان دادن می کند، سرپرست ها شروع به یافتن راه خود می کنند

14. They either wobble around on their bikes or screech to a sudden halt.
[ترجمه ترگمان]آن ها یا روی bikes حرکت می کردند و یا به سرعت متوقف می شدند
[ترجمه گوگل]آنها دوچرخه خود را در حال چرخش و یا به ناگهان متوقف می کنند

15. The whole washing machine began to wobble.
[ترجمه ترگمان]ماشین لباس شویی شروع به تکان خوردن کرد
[ترجمه گوگل]تمام ماشین لباسشویی شروع به آویزان کرد

16. She turns and begins to wobble back up the aisle.
[ترجمه ترگمان]او برمی گردد و شروع به تکان خوردن در راهرو می کند
[ترجمه گوگل]او تبدیل می شود و شروع به آویزان کردن تا راهرو

17. The handlebars developed a wobble.
[ترجمه ترگمان]فرمان تکان خورد
[ترجمه گوگل]صندلی های عقب افتاده ای ایجاد کردند

Don't wobble the table; I am trying to write.

میز را تکان نده؛ دارم سعی می‌کنم چیز بنویسم.


His voice wobbled.

صدایش مرتعش بود.


Jelly wobbles.

لرزانک (ژله) می‌لرزد.


The bicycle's wheel wobbles.

چرخ دوچرخه لنگی دارد.


پیشنهاد کاربران

لقی

مردد بودن
The president appeared to wobble over sending the troops in.
Yesterday the president showed the first signs of wobbling over the issue.

لرزیدن صدا ( ناشی از ترس یا تردید یا پرهیز از گریه )

متزلزل

I felt the handle wobble when I picked it up
متوجه شدم دستگیره تو دستم وول/تاب میخوره ( لقی داره ) وقتی گرفتمش دستم

تِلوُییدَن.
تلولوییدَن.

در ژنتیک مولکولی کدون ها و آنتی کدون ها میتوانند wobble یا انعطاف پذیر باشند
wobble hypothesis فرضیه انعطاف پذیری


کلمات دیگر: