کلمه جو
صفحه اصلی

digression


معنی : انحراف، گریز
معانی دیگر : پرت شدن (از موضوع)، پرت شدگی از موضوع

انگلیسی به فارسی

انحراف، گریز، پرت‌شدگی از موضوع


دیوانه، انحراف، گریز


انگلیسی به انگلیسی

• deviation from the main point (in writing or speaking)

دیکشنری تخصصی

[آمار] دیگرِسیون

مترادف و متضاد

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

گریز (اسم)
escape, scuttle, allusion, getaway, evasion, flight, digression, jink, elusion, subterfuge, gink, guy, scamper, escapement, desertion, loup, truancy, sidestep

deviation; straying


Synonyms: apostrophe, aside, deflection, departure, detour, difference, discursion, divagation, divergence, diversion, drifting, episode, excursion, excursus, footnote, incident, note, obiter dictum, parenthesis, rambling, variation, wandering


Antonyms: directness, straightness


جملات نمونه

1. this long digression has led me away from my main story
این انحراف طولانی مرا از داستان اصلیم دور کرده است.

2. Talking about money now would be a digression from the main purpose of this meeting.
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن درباره پول در حال حاضر انحراف از هدف اصلی این جلسه است
[ترجمه گوگل]صحبت کردن در مورد پول در حال حاضر از اهداف اصلی این جلسه است

3. All of this may seem a digression from what this article set out to be: an inquiry into the sublime.
[ترجمه ترگمان]همه اینها ممکن است موضوع انحراف از آنچه که این مقاله قرار است باشد به نظر برسد: تحقیق در مورد عالی
[ترجمه گوگل]همه اینها ممکن است از آنچه که این مقاله به آن پرداخته است، دلگرم کننده باشد: تحقیق در مورد صعود

4. Even the digression up to Cajamarca now seemed in retrospect more like an adventure than something to send shivers down the spine.
[ترجمه ترگمان]حتی انحراف از موضوع سر تا ماس اکنون در گذشته به نظر می رسید که از چیزی مهم تر از چیزی است که از ستون فقرات به لرزه بیفتد
[ترجمه گوگل]حتی حواس پرتی تا Cajamarca در حال حاضر به نظر می رسد به نظر می رسد بیشتر به عنوان یک ماجراجویی از چیزی است که برای ارسال shivers پایین ستون فقرات

5. All this is a digression,'he added in a different tone.
[ترجمه ترگمان]و با لحن دیگری اضافه کرد: همه این ها یک راست است
[ترجمه گوگل]همه این ها یک حرکت دیفرانسیلی است '

6. After this digression we return now to our original problem.
[ترجمه ترگمان]بعد از این موضوع، برگردیم به مشکل اصلی خودمان
[ترجمه گوگل]پس از این گرایش ما به مسئله اصلی ما بازگردیم

7. Now let's return from this digression to our subject.
[ترجمه ترگمان]حالا از موضوع خارج شویم و موضوع بحث را عوض کنیم
[ترجمه گوگل]اکنون اجازه دهید از این دیوانه به موضوع ما بازگردیم

8. The wreck was caused by the digression of the two ships.
[ترجمه ترگمان]بدنه کشتی براثر انحراف از موضوع دو کشتی به وجود آمده بود
[ترجمه گوگل]خرابه ناشی از عقب نشینی دو کشتی بود

9. At this moment, thoughts of Celia were a digression.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه، افکار سل یا از موضوع خارج شد
[ترجمه گوگل]در این لحظه، افکار سلیا به حال خود رها بود

10. The following paragraphs are a necessary digression to define and illustrate several important vector operations.
[ترجمه ترگمان]پاراگراف های بعدی یک موضوع ضروری برای تعریف و توضیح چندین عملیات برداری مهم هستند
[ترجمه گوگل]پاراگراف های زیر ضروری است برای تعریف و نشان دادن چند عملیات بردار مهم

11. This digression added to the liveliness of her talk.
[ترجمه ترگمان]این موضوع به شور و هیجان گفتگوی او می افزود
[ترجمه گوگل]این عقب ماندگی به زندگی وی از صحبت او اضافه شده است

12. I must here introduce a short digression.
[ترجمه ترگمان]باید موضوع را از موضوع خارج کنم
[ترجمه گوگل]در اینجا باید یک حرکت کوتاه را ارائه دهیم

13. Digression 13 : With what nature are we raised?
[ترجمه ترگمان]Digression ۱۳: با چه nature بزرگ می شویم؟
[ترجمه گوگل]13: با چه طبیعت ما مطرح می کنیم؟

14. Please leave the digression, and get down to the business matter.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم از موضوع خارج شوید و موضوع کار را حل کنید
[ترجمه گوگل]لطفا این انتقاد را ترک کنید و به موضوع کسب و کار برسید

His speech was full of digressions.

نطق او پر از حاشیه‌گویی بود.


This long digression has led me away from my main story.

این انحراف طولانی مرا از داستان اصلیم دور کرده است.


پیشنهاد کاربران

پراکنده گویی ( کردن )

دور شدن از موصوع اصلی

گفتار حاشیه ای


کلمات دیگر: