کلمه جو
صفحه اصلی

bounded


معنی : محدود، کراندار
معانی دیگر : کران دار

انگلیسی به فارسی

کران‌دار


انگلیسی به انگلیسی

• delimited, bordered

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] کران دار
[ریاضیات] کراندار، محدود، کرانه دار، محصور، پایاندار
[آمار] کراندار

مترادف و متضاد

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

کراندار (صفت)
bounded

limited, confined


Synonyms: belted, bordered, boundaried, circumscribed, compassed, contiguous, defined, definite, delimited, determinate, edged, encircled, enclosed, encompassed, enveloped, fenced, finite, flanked, fringed, girdled, hedged, hog-tied, limitary, restricted, rimmed, ringed, surrounded, walled


Antonyms: free, loose, unbounded, unconfined, unlimited


جملات نمونه

1. tehran is bounded by mountains on three sides
تهران از سه سو به کوه محدود می شود.

2. after school, the kids bounded towards home
پس از مدرسه کودکان به سوی خانه جست و خیز کردند.

3. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments
خود بیمار انگار بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است

4. Spain is bounded on the east by Portugal.
[ترجمه ترگمان]اسپانیا در شرق با پرتغال محدود شده است
[ترجمه گوگل]اسپانیا توسط پرتغال در شرق محدود شده است

5. Germany is bounded on the west by France and on the south by Switzerland.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] آلمان از سمت غرب به فرانسه واز سمت جنوب به سویس محدود شده است.
[ترجمه ترگمان]آلمان در غرب کشور سوییس و در جنوب کشور سوییس قرار دارد
[ترجمه گوگل]آلمان در غرب توسط فرانسه و در جنوب سوئیس محدود است

6. The United States is bounded in the south by Mexico and in the north by Canada.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در جنوب با مکزیک و در شمال با کانادا محدود شده است
[ترجمه گوگل]ایالات متحده در جنوب توسط مکزیک و در شمال توسط کانادا محدود است

7. I bounded up the step and rapped on the door.
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا رفتم و چند ضربه به در زدم
[ترجمه گوگل]من گام را پایین کشیدم و به درب افتادم

8. The ball struck the wall and bounded back to me.
[ترجمه ترگمان]گلوله به دیوار اصابت کرد و به طرفم دوید
[ترجمه گوگل]توپ به دیوار ضربه زد و به من باز شد

9. The field was bounded on the left by a wood.
[ترجمه ترگمان]زمین از سمت چپ با یک چوب بلند شده بود
[ترجمه گوگل]این میدان در سمت چپ توسط یک چوب محدود شد

10. Our lives are bounded by work, family and television.
[ترجمه ترگمان]زندگی ما محدود به کار، خانواده و تلویزیون است
[ترجمه گوگل]زندگی ما محدود به کار، خانواده و تلویزیون است

11. China is bounded on the east by the Yellow Sea.
[ترجمه ترگمان]چین در شرق با دریای زرد احاطه شده است
[ترجمه گوگل]چین در دریای زرد در شرق محدود است

12. Bounded on the east by Lake Winnebago, the county is traversed by the Wolf and Fox rivers.
[ترجمه ترگمان]این شهرستان در شرق دریاچه Winnebago قرار دارد و از سوی گرگ و رودخانه های فاکس عبور می کند
[ترجمه گوگل]در شرق توسط دریاچه Winnebago محدود است، شهرستان توسط رودخانه گرگ و فاکس عبور می کند

13. He bounded into the room and announced that he was getting married.
[ترجمه ترگمان]به اتاق دوید و اعلام کرد که دارد ازدواج می کند
[ترجمه گوگل]او به داخل اتاق تعطیل شد و اعلام کرد که ازدواج کرده است

14. He cut the ball so that it bounded almost backward.
[ترجمه ترگمان]گلوله را چنان قطع کرد که تقریبا به عقب پرید
[ترجمه گوگل]او توپ را به طوری که تقریبا عقب مانده بود بریده بود

15. Kirgizia is bounded by Uzbekistan, Kazakhstan and Tajikistan.
[ترجمه ترگمان]Kirgizia محدود به ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان است
[ترجمه گوگل]کورژیزا ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان محدود می شود

پیشنهاد کاربران

فروبسته

مقید، تحدید شده، مهارشده.

a bounded condition
یک شرط مرزی ( در ریاضیات )


کلمات دیگر: