کلمه جو
صفحه اصلی

wrinkled


معنی : چین دار، پرچین، چینخورده

انگلیسی به فارسی

چروکیده، چین دار، پرچین، چینخورده


انگلیسی به انگلیسی

• full of wrinkles, creased, crumpled, furrowed
if your skin is wrinkled, it has wrinkles as a result of old age.
if something is wrinkled, it has uneven folds or lines in it.
see also wrinkle.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] چین دار

مترادف و متضاد

چین دار (صفت)
corrugated, frizzy, folded, wrinkled, plicate, frizzly, rugose

پرچین (صفت)
wrinkled

چین خورده (صفت)
wrinkled

جملات نمونه

1. a wrinkled skirt
دامن چروکیده

2. her wrinkled face revealed no remnant of her former beauty
چهره ی پر چین و چروک او اثری از زیبایی گذشته ی او را نشان نمی داد.

3. an old man's wrinkled face
چهره ی چروکیده ی یک پیرمرد

4. nanneh massoom's hands were wrinkled and veined
دستان ننه معصوم چروکیده و رگ نما بودند.

5. his thick black hair topped a wrinkled forehead
موی پرپشت و سیاه او بر فراز یک پیشانی چروکیده قرار داشت.

6. She wrinkled her nose in disgust.
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین انداخت
[ترجمه گوگل]او با انزجار چهره خود را چروک کرده است

7. The wind wrinkled the water with waves.
[ترجمه ترگمان]باد با امواج آب را چین می انداخت
[ترجمه گوگل]باد با آبروی آب روبرو می شود

8. A wrinkled purse,a wrinkled face.
[ترجمه ترگمان]یک کیف چروکیده، صورت پرچین و چروک
[ترجمه گوگل]یک کیف پول چروکیده، صورت چروکیده

9. The wrinkled silk will flatten out again if you iron it.
[ترجمه ترگمان]اگر آهن آن را اتو کنی، ابریشم چروکیده دوباره بیرون خواهد جست
[ترجمه گوگل]ابریشم چروکیده اگر دوباره آن را تمیز کنید، دوباره صاف می شود

10. She smoothed down a wrinkled tablecloth.
[ترجمه فرید رستمی] رومیزی چین خورده را صاف کرد.
[ترجمه ترگمان]رومیزی پرچین را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او یک رومیزی چروکیده را پاره کرد

11. Carter wrinkled his forehead in concentration.
[ترجمه فرید رستمی] پیشانی کارتر در اثر تمرکز کردن چین افتاد.
[ترجمه ترگمان]کارتر با تمرکز پیشانیش را چین داد
[ترجمه گوگل]کارتر در غلظت پیشانی خود چروکیده است

12. The paper has wrinkled where it got wet.
[ترجمه ترگمان] کاغذ از جایی که خیس شد چروک افتاده
[ترجمه گوگل]مقاله چروکیده است و در آن مرطوب است

13. She wrinkled her nose as if she had just smelt a bad smell.
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین انداخت، گویی بوی بدی می داد
[ترجمه گوگل]او بینی خود را چروکیده بود، انگار داشت بوی بدی می داد

14. Alex wrinkled up her nose at the smell.
[ترجمه ترگمان]الکس بینی اش را چین انداخت
[ترجمه گوگل]الکس چهره اش را در بوی چروک کرد

15. His face was wrinkled with age.
[ترجمه فرید رستمی] صورتش با گذر عمر چروک شد.
[ترجمه ترگمان]صورتش از این سن و سال چروکیده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش با سن چروک شد

16. I did indeed look older and more wrinkled than ever.
[ترجمه ترگمان]واقعا پیرتر از همیشه به نظر می رسیدم
[ترجمه گوگل]من واقعا بزرگتر و مشتاب شده تر از همیشه بودم

پیشنهاد کاربران

چروکیده

آراسته.
He's wrinkled as a prune

چروکیده

دارای پوست چروک

ناهموار

پوسیده، چروکیده

پر آژنگ - آژنگ


کلمات دیگر: