کلمه جو
صفحه اصلی

cohort


معنی : پیرو، گروه، هم کار
معانی دیگر : هوادار، همدسته، باند، همپالکی، همپایه، همگروه، دار و دسته، (روم باستان) یگان نظامی سیصد تا ششصد نفری، یک دسته سرباز، یگان (نظامی)، (به طور کلی) گروه، دسته، شریک جرم، توطئه گر، (در جرم) همدست، طرفدار

انگلیسی به فارسی

گروه، پیرو، طرفدار، همکار


کوهورت، گروه، پیرو، هم کار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (often derogatory) a friend or associate.
مشابه: friend

- He and his cohorts were all arrested under suspicion.
[ترجمه ترگمان] او و همراهانش در مورد سوظن دستگیر شده بودند
[ترجمه گوگل] او و همتایانش تحت همه سوء ظن دستگیر شدند

(2) تعریف: a group of people connected by some factor, often a shared demographic characteristic.

- All of the students in his cohort were assigned a task on the project.
[ترجمه ترگمان] تمام دانش آموزان گروه او وظیفه خود را در این پروژه به عهده گرفتند
[ترجمه گوگل] تمام دانشجویان در گروه خود یک وظیفه در این پروژه انجام دادند
- Of the women in this cohort--those aged eighteen to thirty--fewer than ten percent reported using the product.
[ترجمه ترگمان] از زنان این گروه - - که در سن ۱۸ تا سی سال - - کم تر از ده درصد گزارش از محصول را گزارش کرده اند
[ترجمه گوگل] از زنان در این گروه - کسانی که در سن هجده تا سی - کمتر از ده درصد گزارش استفاده از محصول

(3) تعریف: one of ten divisions of an ancient Roman legion, made up of 300 to 600 soldiers.

• group, gang; one tenth of a legion; companion, friend
a cohort is a group of people who support a particular person or belief.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] هم گروه
[ریاضیات] گروه
[آمار] هم گروه

مترادف و متضاد

پیرو (اسم)
satellite, adherent, follower, disciple, impersonator, cohort, henchman, juniper

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

هم کار (اسم)
bloke, cohort, competitor, coadjutor, colleague, teammate, co-worker, counterpart, cooperator

partner in activity


Synonyms: accomplice, adherent, aide, ally, assistant, associate, companion, company, comrade, confrere, consociate, contingent, disciple, follower, friend, hand, legion, mate, myrmidon, pal, partisan, regiment, satellite, sidekick, stall, supporter


Antonyms: enemy, opponent


جملات نمونه

1. A cohort study of gastric cancer incidence among cimetidine users previously published is extended with additional three years of observation.
[ترجمه ترگمان]مطالعه گروهی از سرطان معده در میان کاربران cimetidine که قبلا منتشر شده، با سه سال مشاهدات دیگر تمدید شده است
[ترجمه گوگل]مطالعه کوهورت بروز سرطان معده در میان مصرف کنندگان سیمییدین که قبلا منتشر شده است با سه سال دیگر مشاهده می شود

2. In the first stage of word recognition, cohort reduction occurs as early sensory information defines the word-initial cohort.
[ترجمه ترگمان]در مرحله اول بازشناسی کلمه، کاهش گروه به عنوان اطلاعات حسی اولیه شکل می گیرد که گروه اولیه را تعریف می کند
[ترجمه گوگل]در مرحله اول شناخت کلمه، کاهش کسورات رخ می دهد به عنوان اطلاعات اولیه حسی تعریف کلمه همجوشی اولیه است

3. The 74 million Baby-Boom cohort dwarfs the 40 million Generation Xers.
[ترجمه ترگمان]۷۴ میلیون نفر کودک نسل X، ۴۰ میلیون نسل X را کوچک کردند
[ترجمه گوگل]74 میلیون کودک همسایه بوم از 40 میلیون نسل Xers استفاده می کنند

4. Each cohort of students will be admitted to only one institution and will normally remain registered with that institution until graduation.
[ترجمه ترگمان]هر گروه از دانشجویان تنها یک موسسه پذیرفته خواهند شد و معمولا تا زمان فارغ التحصیلی در آن موسسه ثبت نام خواهند کرد
[ترجمه گوگل]هر گروه از دانش آموزان به یک موسسه پذیرفته می شود و معمولا تا آن زمان فارغ التحصیلی با این موسسه ثبت می شود

5. Our findings are based on a cohort of women seeking insemination treatment because their partners had a fertility problem.
[ترجمه ترگمان]یافته های ما براساس گروهی از زنان است که به دنبال درمان باروری هستند، زیرا شرکای آن ها دارای یک مشکل باروری بودند
[ترجمه گوگل]یافته های ما بر اساس یک گروه از زنان به دنبال درمان تلقیح است، زیرا شرکای آنها مشکلات باروری دارند

6. And Charles and his whole exultant cohort devoted themselves to celebrating Easter.
[ترجمه ترگمان]و چارلز و تمام گروه his خود را وقف جشن عید پاک کردند
[ترجمه گوگل]و چارلز و همکارانش همه ی خود را به جشن عید پاک اختصاص دادند

7. Clearly a cohort analysis of this and other areas in southwest Cumbria is urgently required.
[ترجمه ترگمان]واضح است که تحلیل گروهی از این مناطق و مناطق دیگر در جنوب غربی Cumbria مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]واضح است که تحلیل کوهورت این و دیگر مناطق در جنوب غربی کومبری بسیار ضروری است

8. A cohort study of the risk of cervical intraepithelial neoplasia grade 2 or 3 in relation to papillomavirus infection.
[ترجمه ترگمان]یک گروه در مورد خطر ابتلا به عفونت cervical neoplasia ۲ یا ۳ در رابطه با عفونت ویروس papillomavirus مطالعه می کنند
[ترجمه گوگل]یک مطالعه کوهورت در مورد خطر ابتلا به نئوپلاسم داخل صفاقی سرویکس کلاس 2 یا 3 در ارتباط با عفونت ویروس پاپیلوم

9. Long-term cohort studies show declines beginning in 1982 and continuing steadily through the late 1980
[ترجمه ترگمان]مطالعات گروهی دراز مدت در سال ۱۹۸۲ کاهش یافت و تا اواخر دهه ۱۹۸۰ ادامه یافت
[ترجمه گوگل]مطالعات کوهورت بلند مدت نشان می دهد که کاهش در سال 1982 و ادامه در سال های اواخر 1980 به طور پیوسته ادامه دارد

10. Design - Prospective cohort study of all women who had entered a donor insemination programme.
[ترجمه ترگمان]گروه مربوط به طراحی - مربوط به همه زنانی که وارد برنامه تلقیح اهدایی شده بودند
[ترجمه گوگل]طراحی - مطالعه کوهورت چشمگیر همه زنان که وارد یک برنامه تلقیح کننده کمک کرده بودند

11. Of the 39 students involved in the 1981 cohort the corresponding figure was 1
[ترجمه ترگمان]از ۳۹ دانشجو که در گروه ۱۹۸۱ شرکت داشتند، رقم مربوطه ۱ بود
[ترجمه گوگل]از 39 دانشجو که در سال 1981 شرکت داشتند، رقم مربوطه 1 بود

12. It hit 58 percent in a gay cohort in Denver by 198 and 58 percent in Seattle in 198
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸ تا ۱۹۸ درصد در شهر \"دنور\" در سال ۱۹۸ و ۵۸ درصد جمعیت آن در شهر \"دنور\" به ۵۸ درصد رسید
[ترجمه گوگل]این آمار در سال 2008 به میزان 58 درصد در یک گروه همجنسگرا در دنور در سال 198 و 58 درصد در سیاتل در سال 1983 به دست آمد

13. Another cohort study has found that pill users tend to be slightly lighter than non-users.
[ترجمه ترگمان]مطالعه گروهی دیگر نشان داده است که مصرف کنندگان قرص تمایل دارند کمی سبک تر از مصرف کنندگان باشند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از مطالعات کوهورت نشان داد که مصرف کنندگان قرص نسبتا غیرقابل استفاده هستند

14. It's a historical commonplace that this extraordinary cohort of Hitler's unwanted transformed their adopted country.
[ترجمه ترگمان]این یک مبتذل تاریخی است که این گروه فوق العاده از unwanted (هیتلر)، کشور مورد پذیرش آن ها را تغییر داد
[ترجمه گوگل]این یک واقعیت تاریخی است که این گروه فوق العاده هیتلر ناخواسته کشور خود را به تصویب رساند

15. The overall in-hospital mortality of 6% of this cohort was similar to short-term mortality of similar cohorts in previous studies.
[ترجمه ترگمان]مرگ و میر در بیمارستان ۶ % از این گروه مشابه مرگ و میر مدت مشابه در مطالعات قبلی بود
[ترجمه گوگل]مرگ و میر کلی بیمارستان در 6٪ از این گروه مشابه مرگ و میر کوتاه مدت همجنس های مشابه در مطالعات قبلی بود

the mayor and his cohorts

شهردار و دار و دسته‌اش


پیشنهاد کاربران

هم گروهی
مطالعه هم گروهی

گروه آماری

همدوره

همزادگان ( دسته ای از افراد همسن که در یک جمعیت دیده می شوند )

همکار

گروهی از افراد که در یک ویژگی ( معمولا سن ) مشترکند.
دار و دسته، همدست ( در جرم )

cohort ( آمار )
واژه مصوب: هم گروه
تعریف: گروهی از افراد منتخب از میان یک جمعیت مشخص که دارای خصوصیت یا تجربۀ مشترک هستند


کلمات دیگر: