کلمه جو
صفحه اصلی

concordant


معنی : قبول کننده، موافق، جور، خوش اهنگ، هم نوا، هم اهنگ
معانی دیگر : همدل، همساز، متوافق، همگام، سازوار، مطابق، متوازن، موزون

انگلیسی به فارسی

موافق، جور، هماهنگ، هم‌نوا، متوازن، موزون


موافق، خوش اهنگ، قبول کننده، جور، هم اهنگ، هم نوا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: concordantly (adv.)
• : تعریف: being in agreement or harmony.
متضاد: antipathetic, discordant
مشابه: agreeable, compatible, consistent

- Our actions were concordant with the law.
[ترجمه ترگمان] اعمال ما با قانون عوض شده بود
[ترجمه گوگل] اقدامات ما با قانون مطابقت داشت

• harmonious, in agreement

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تطابق
[زمین شناسی] هماهنگ واژه ای که جهت توصیف توده های آذرین تزریقی موازی با طبقات احاطه کننده آن بکار می رود.
[ریاضیات] هماهنگ
[آمار] هماهنگ

مترادف و متضاد

قبول کننده (صفت)
concordant

موافق (صفت)
accordant, according, agreeing, compliant, congruent, compatible, concordant, concurrent, consonant, consentaneous, consenting

جور (صفت)
accordant, compatible, identical, concordant, identic

خوش اهنگ (صفت)
concordant, tunable, tuneable, canorous, melodic, tuneful, dulcet, harmonic, melliferous

هم نوا (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, concerted, symphonic, symphonious

هم اهنگ (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, harmonic, symphonic, symphonious, consonant, coordinated

جملات نمونه

1. Even concordant Crohn's disease twins affected by the disease usually showed very dissimilar subclass ratios.
[ترجمه ترگمان]حتی concordant مبتلا به بیماری نیز که مبتلا به این بیماری بودند معمولا نسبت به نسبت زیر dissimilar متفاوت بودند
[ترجمه گوگل]حتی با توجه به بیماری کرون، دوقلوهای مبتلا به این بیماری معمولا نسبت های زیر رده را متفاوت نشان می دهند

2. The monozygotic twin material consisted of both concordant and discordant twin pairs, and some unpaired healthy twins.
[ترجمه ترگمان]دو جفت دوگانه که هم هماهنگ و هم جفت نیستند و هم جفت جفت نشده جفت نشده
[ترجمه گوگل]مواد دوقلوهای مونوزیگوت شامل دو جفت دوقلو هماهنگ و غیر متضاد و برخی از دوقلوهای سالم بود

3. Identical twins, clearly, are far more concordant in general than are fraternal twins.
[ترجمه ترگمان]دوقلوهای همسان، به وضوح بیشتر از دو قلو ان دو قلو هستند
[ترجمه گوگل]دوقلوهای یکسان، به وضوح، به طور کلی بیشتر هماهنگ با دوقلوهای برادر هستند

4. The study included pairs of twins both concordant and discordant with regard to ulcerative colitis or Crohn's disease.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه شامل جفت دوقلوی هر دو هم با توجه به ulcerative colitis یا بیماری Crohn است
[ترجمه گوگل]این مطالعه شامل جفت دوقلو هر دو هماهنگ و متناقض با توجه به کولیت زخمی یا بیماری کرون است

5. Concordant education is one important part of establishing concordant society.
[ترجمه ترگمان]تعلیم و تربیت معنوی یکی از بخش های مهم برپا کردن کل جامعه است
[ترجمه گوگل]آموزش همگانی یکی از بخش های مهم ایجاد جامعه هماهنگ است

6. The ultrabasic bodies are generally concordant intrusions, with related feeder dikes.
[ترجمه ترگمان]بدنه های ultrabasic به طور کلی intrusions، با dikes های فیدر مرتبط، هماهنگ هستند
[ترجمه گوگل]بدنه های فوق العاده ای عمدتا درگیری های سازگار با دایک های فیدر مربوطه است

7. Chord: a combination of three or more usually concordant tones sounded simultaneously.
[ترجمه ترگمان]وتر: ترکیبی از سه یا بیشتر آهنگ به طور همزمان به صدا در می آید
[ترجمه گوگل]طنز ترکیبی از سه یا بیشتر صداهای هماهنگ با صدای همزمان

8. The results were concordant with our hypothesis.
[ترجمه ترگمان]نتایج با فرضیه ما هماهنگ هستند
[ترجمه گوگل]نتایج مطابق با فرضیه ما بود

9. Regular and concordant storing space is created through multifunctional setup to give you an easier life.
[ترجمه ترگمان]فضای ذخیره سازی منظم و منظم از طریق راه اندازی چند منظوره ایجاد می شود تا به شما زندگی آسان تر بدهد
[ترجمه گوگل]فضای ذخیره سازی منظم و هماهنگ از طریق تنظیم چند منظوره ایجاد می شود تا به شما زندگی ساده تر بدهد

10. Furthermore, MRI was concordant only 9% of the time in patients with ankylosed facet joints on CT.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این ام آر آی تنها ۹ درصد از زمان را در بیمارانی که دارای اتصالات چسبی استریل در CT هستند، هماهنگ می کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، MRI تنها 9٪ از زمان در بیماران با مفاصل facet ankylosed در CT بود

11. In parallel or concordant bedding the strata overlay each other like pages of a book.
[ترجمه ترگمان]بس تر را به موازات هم قرار دهید، لایه های یکدیگر را مانند صفحات یک کتاب روی هم قرار دهید
[ترجمه گوگل]در مواجهه با موازی یا هماهنگی، لایه ها یکدیگر را مانند صفحات یک کتاب پوشش می دهند

12. The concordant function of recollection enables an individual to find harmony with the world.
[ترجمه ترگمان]هم چنین تابع هماهنگی حافظه فرد را قادر می سازد تا هماهنگی با جهان پیدا کند
[ترجمه گوگل]عملکرد هماهنگی یادآوری فرد را قادر می سازد تا هماهنگی با جهان پیدا کند

13. The locations of the DCES were concordant with those of the precentral gyrus judged by the CSEP in 33 cases, and CSEP was atypical but DCES positive in 5 cases.
[ترجمه ترگمان]مناطق of با those of judged در ۳۳ مورد، هماهنگ بودند و CSEP در ۵ مورد غیر معمول بود اما در ۵ مورد مثبت بود
[ترجمه گوگل]مکان های DCES با آنچه که در CSIR در 33 مورد مورد قضاوت قرار گرفت، مطابقت داشتند و CSEP غیر معمول بود، اما در 5 مورد مثبت بود

14. Meanwhile, the concordant rate of V - EEG and ECoG in lateralization was 100 % and localization 80 %.
[ترجمه ترگمان]در این میان، میزان هماهنگی ۵ \/ EEG و ECoG در lateralization ۱۰۰ درصد و افزایش ۸۰ درصدی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]در همین حال، میزان همخوانی V-EEG و ECoG در لاترالیزاسیون 100٪ و موقعیت 80٪ بود

پیشنهاد کاربران

هم آهنگ ، هم نوا ، خوش صدا
homophonic خوش آهنگ


کلمات دیگر: