کلمه جو
صفحه اصلی

well behaved


خوش رفتار، مودب، با تربیت

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: showing good manners; behaving well.
متضاد: bad, delinquent, disruptive, mischievous, naughty
مشابه: good, polite

• well-behaved people act in a way that is considered polite and correct.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] خوش رفتار، خوش کردار

جملات نمونه

1. The audience was surprisingly well behaved.
[ترجمه ترگمان]حضار به طرز شگفت انگیزی خوش رفتار بودند
[ترجمه گوگل]تماشاگران شگفت آور رفتار خوبی داشتند

2. A police spokesman said the demonstrators were well behaved but wet.
[ترجمه ترگمان]سخنگوی پلیس گفت که تظاهر کنندگان خوب رفتار می کردند اما خیس بودند
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی پلیس گفت که تظاهرکنندگان رفتار خوبی داشتند اما مرطوب بودند

3. On this occasion the children were particularly well behaved.
[ترجمه ترگمان]در این مورد بچه ها خیلی خوب رفتار می کردند
[ترجمه گوگل]از این به بعد بچه ها به خوبی رفتار می کردند

4. The fans were well behaved, and the game was played without incident.
[ترجمه ترگمان]طرفداران رفتار خوبی داشتند، و بازی بدون هیچ حادثه ای انجام شد
[ترجمه گوگل]طرفداران به خوبی رفتار می کردند و بازی بدون وقفه انجام می شد

5. Five of them were quiet and well behaved, but the sixth was a rude young man who was causing a lot of trouble to the other passengers.
[ترجمه ترگمان]پنج نفرشان آرام و مودب بودند، اما ششمین مرد جوان گستاخی بود که موجب ناراحتی مسافران دیگر می شد
[ترجمه گوگل]پنج نفر از آنها آرام بودند و به خوبی رفتار می کردند، اما ششمین مرد جوانی بود که به مسافران دیگر دچار مشکل شد

6. But they saw how well behaved I was and decided it meant I could behave well only in the environment of a psychiatric hospital and it proved I was mad.
[ترجمه ترگمان]اما آن ها دیدند که من چقدر خوب رفتار کردم و فکر کردم که این به آن معنا است که می توانم در محیط یک بیمارستان روانی خوب رفتار کنم و ثابت کرد که دیوانه شده ام
[ترجمه گوگل]اما آنها دیدند که من چگونه رفتار کردم و تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم به این معنی که من فقط می توانم در محیط یک بیمارستان روانپزشکی رفتار کنم و این نشان داد که من دیوانه هستم

7. When your children are well behaved, reward them with a few words of praise or encouragement, a hug, or a privilege.
[ترجمه ترگمان]وقتی که فرزندان شما خوب رفتار می کنند، با چند کلمه تحسین یا تشویق، یک آغوش باز یا یک امتیاز، به آن ها پاداش بدهید
[ترجمه گوگل]هنگامی که فرزندان شما به خوبی رفتار می کنند، آنها را با چند کلمه از ستایش یا تشویق، یک آغوش، یا امتیاز، پاداش دهید

8. He promised that the horse was well behaved.
[ترجمه ترگمان]قول داد که خوب است
[ترجمه گوگل]او قول داد اسب خوب رفتار کند

9. Nevertheless, supporting only the well behaved native extensions could already help many users.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، حمایت از پسوندهای native بخوبی می تواند به بسیاری از کاربران کمک کند
[ترجمه گوگل]با این وجود، پشتیبانی فقط از پسوندهای بومی به خوبی رفتار می تواند در بسیاری از کاربران کمک کند

10. Your children are very well behaved.
[ترجمه ترگمان]بچه های شما خیلی خوب رفتار می کنند
[ترجمه گوگل]فرزندان شما به خوبی رفتار می کنند

11. Rubinius is a very well behaved C program in that it uses no globals or anything, allowing multiple copies of it to mingle in the same address space peacefully.
[ترجمه ترگمان]Rubinius یک برنامه بسیار خوب C است که در آن از هیچ globals یا هیچ چیز استفاده نمی کند، و اجازه می دهد تا چندین کپی از آن در فضای آدرس به طور مسالمت آمیز با هم مخلوط شوند
[ترجمه گوگل]Rubinius یک برنامه بسیار خوب C است که در آن از هیچ جهانی یا چیزی استفاده نمی کند، اجازه می دهد چندین نسخه از آن را در یک فضای آدرس مشابه در صلح آمیز

12. The fans have been very well behaved and South Africans have been great hosts," she added.
[ترجمه ترگمان]او افزود: \" طرفداران بسیار خوب رفتار کرده اند و آفریقای جنوبی ها میزبان خوبی بوده اند \"
[ترجمه گوگل]طرفداران به خوبی رفتار کرده اند و آفریقای جنوبی میزبان بزرگی بوده است

13. It was a perfect Great Hall of the People crowd: prominent, well behaved; all clappers, no complainers.
[ترجمه ترگمان]تالار بزرگی از جمعیت بود: برجسته، خوش رفتار، همه clappers، هیچ complainers
[ترجمه گوگل]این بزرگ سالن بزرگ مردم بود جمعیت برجسته، به خوبی رفتار؛ همه چاقوها، بدون شک

14. The above trends govern the technology transfer process by making certain types of technologies available to well behaved states.
[ترجمه ترگمان]گرایش های بالا، فرآیند انتقال فن آوری را با ساخت انواع خاصی از تکنولوژی های موجود برای حالت های رفتار خوب، اداره می کنند
[ترجمه گوگل]روندهای فوق، فرآیند انتقال تکنولوژی را با ساخت نوع خاصی از تکنولوژی های موجود در حالت های رفتار می کنند

15. Parents take their responsibilities to their children very seriously, and their children are often strikingly well behaved.
[ترجمه ترگمان]والدین مسئولیت های خود را بسیار جدی می گیرند و فرزندان آن ها اغلب کاملا خوش رفتار هستند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر بسیار جدی مسئولیت فرزندان خود را بر عهده می گیرند، و فرزندانشان اغلب به خوبی رفتار می کنند

پیشنهاد کاربران

خوش رفتار /باادب

پسندیده رفتار کردن

رفتاری آرام همراه با مطانت

Polite، باادب

as good as gold


کلمات دیگر: