کلمه جو
صفحه اصلی

consonance


معنی : هم اهنگی، هم صدایی، توافق صدا
معانی دیگر : (هماهنگی و توافق اجزای هر چیز به ویژه در موسیقی) همسازی، توافق، هم آوایی، (عروض انگلیسی) قافیه ی ناقص (این نوع قافیه: حروف بی صدای هجاهای موکد تکرار می شوند ولی حروف باصدا تکرار نمی شوند مثلا: maker و mocker)

انگلیسی به فارسی

هم‌آهنگی، هم‌صدایی، توافق صدا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: agreement, correspondence, or harmony.
متضاد: discord
مشابه: concord, tune, unity

- There is little consonance among the ideas presented in your paper; in fact, you seem to contradict yourself repeatedly.
[ترجمه ترگمان] در بین ایده هایی که در مقاله شما ارائه شده اند هماهنگی کمی وجود دارد؛ در واقع، به نظر می رسد که شما به طور مکرر با خودتان متناقض هستید
[ترجمه گوگل] ایده هایی که در مقاله شما ارائه می شود هماهنگی کمی وجود دارد در واقع، به نظر می رسد که خودتان بارها و بارها با شما مخالفت کرده اید

(2) تعریف: in music, a combination of tones considered to be harmonious and restful. (Cf. dissonance.){in music, a combination of tones considered to be harmonious and restful.)
متضاد: cacophony, dissonance

- The mellow consonance of this passage contrasts with the harsh harmonies of the rest of the piece.
[ترجمه ترگمان] The این دالان با the خشن باقی آن تضاد داشت
[ترجمه گوگل] همخوانی مبهم این passage با هارمونی های سخت از بقیه قطعه است

(3) تعریف: in prosody, the repetition of the same consonant sound, esp. at the ends of words, as in "print" and "bat".

- The poet uses both consonance and alliteration, especially ‘b' and ‘k' sounds, to heighten the sense of violence in the combat scene.
[ترجمه ترگمان] شاعر هم موافق است و هم alliteration، به خصوص \"ب و\" k به نظر می رسد، تا حس خشونت در صحنه نبرد را تشدید کند
[ترجمه گوگل] A k�ltő mindkettőt egybehangz�an �s alliter�ci�ban haszn�lja

• correspondence of sounds, harmony among components

دیکشنری تخصصی

[آمار] هماوایی

مترادف و متضاد

agreement, consistency


هم اهنگی (اسم)
accord, harmony, coordination, cadence, consonance, concert, unison, synchrony, concordance

هم صدایی (اسم)
consonance, unison, assonance, homophony

توافق صدا (اسم)
consonance

Synonyms: accord, chime, chorus, concert, concord, conformity, congruence, congruity, correspondence, harmony, suitableness, tune


Antonyms: disagreement, discord, dissonance, incompatibility, incongruence, incongruity, nonconformity


جملات نمونه

1. in consonance with
در توافق با،در هماهنگی با

2. out of consonance with
ناهماهنگ با،ناموافق با

3. The consonance of intervals is also dissipated by distance.
[ترجمه ترگمان]هماهنگی فواصل هم با فاصله کم می شود
[ترجمه گوگل]همخوانی فواصل نیز از راه دور تخلیه می شود

4. These things suggested a want of easy consonance with the deeper rhythms of life.
[ترجمه ترگمان]این چیزها نیاز به هماهنگی آسان با ریتم های عمیق تر زندگی را نشان می دادند
[ترجمه گوگل]اینها چیزهایی را می خواهند که با هماهنگی آسان با ریتم عمیق زندگی به دست می آیند

5. This type of democracy is in consonance with our own African heritage.
[ترجمه ترگمان]این نوع دموکراسی هماهنگ با میراث مشترک آفریقایی ما است
[ترجمه گوگل]این نوع دموکراسی با فرهنگ میراث افریقایی ما هماهنگ است

6. The interval and the consonance of an octave.
[ترجمه ترگمان]فاصله و هماهنگ بودن یک اکتاو
[ترجمه گوگل]فاصله و هماهنگی یک اکتاو

7. Cognitive consonance is a consistency between the knowledge, ideas and beliefs .
[ترجمه ترگمان]هماهنگی شناختی هماهنگی بین دانش، ایده ها و عقاید است
[ترجمه گوگل]سازگاری شناختی، سازگاری بین دانش، ایده ها و باورها است

8. Is not the same but will also have consonance malaise?
[ترجمه ترگمان]آیا چنین نیست، بلکه موافق با بیقراری است؟
[ترجمه گوگل]آیا یکسان نیست، بلکه ضعف همبستگی هم دارد؟

9. PM certification programs will be offered in consonance with this project classification system.
[ترجمه ترگمان]برنامه های صدور گواهی نامه PM با این سیستم طبقه بندی پروژه هماهنگ می شود
[ترجمه گوگل]برنامه های صدور گواهینامه PM با هماهنگی با این سیستم طبقه بندی پروژه ارائه می شود

10. This is in consonance with their being polygamous.
[ترجمه ترگمان]این با همسر بودن آن ها هماهنگ است
[ترجمه گوگل]این در هماهنگی با چند زنی بودن آنهاست

11. The Word of God is in consonance with evidence.
[ترجمه ترگمان]کلمه خداوند موافق با شواهد است
[ترجمه گوگل]کلام خدا با شواهد همراه است

12. His actions were not in consonance with his words.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با کلماتش هیچ مفهومی نداشت
[ترجمه گوگل]اقدامات او با کلماتش مخلوط نبود

13. Alliteration, assonance and consonance are three main rhetorical devices, and literal translation, interpretation and naturalization are the main translation approach.
[ترجمه ترگمان]alliteration، assonance و موافق سه ابزار اصلی هستند، و ترجمه دقیق، تفسیر و اعطای تابعیت، رویکرد ترجمه اصلی هستند
[ترجمه گوگل]آلترتاسیون، آیکنونی و همدستی، سه ابزار اصلی لفظی هستند و ترجمه، تفسیر و طبیعی بودن آنها، روش اصلی ترجمه است

14. a policy that is popular because of its consonance with traditional party doctrine.
[ترجمه ترگمان]سیاستی که به دلیل هماهنگی آن با اصول سنتی حزب محبوب است
[ترجمه گوگل]یک سیاست است که به دلیل هماهنگی با دکترین حزب سنتی محبوب است

15. These results are in consonance with human's experiences.
[ترجمه ترگمان]این نتایج موافق با تجربیات انسان هستند
[ترجمه گوگل]این نتایج با تجارب انسان همخوانی دارد

اصطلاحات

in consonance with

در توافق با، در هماهنگی با


out of consonance with

ناهماهنگ با، ناموافق با


پیشنهاد کاربران

consonance ( موسیقی )
واژه مصوب: ملایمت
تعریف: احساس ثبات و خوشایندی ناشی از شنیدن دو یا چند صدا


کلمات دیگر: