1. he was magnanimous in victory
او هنگام پیروزی از خود بزرگواری نشان می داد.
2. Arsenal's manager was magnanimous in victory, and praised the losing team.
[ترجمه ترگمان]مدیر آرسنال در پیروزی بزرگ بود و تیم بازنده را تحسین کرد
[ترجمه گوگل]مدیر آرسنال در پیروزی عالی بود و تیم از دست رفته ستایش کرد
3. I was prepared to be magnanimous, prepared to feel compassion for him.
[ترجمه ترگمان]من آماده بلندهمت بودم که نسبت به او احساس ترحم کنم
[ترجمه گوگل]من آمادگی داشتم که با احتیاط زیاد، آمادگی خودم را برای شفقت احساس کنم
4. He is a leader who is magnanimous in victory.
[ترجمه ترگمان]او یک رهبر است که در پیروزی بزرگ است
[ترجمه گوگل]او یک رهبر است که در پیروزی بزرگ است
5. He was magnanimous in defeat and praised his opponent's skill.
[ترجمه ترگمان]او در شکست جوانمرد بود و مهارت حریف خود را می ستود
[ترجمه گوگل]او در شکست بسیار قدردانی کرد و مهارت حریفش را ستایش کرد
6. Unselfish or magnanimous lies serve as sort of social lubricant; injurious or malicious lies show the worst of human deception and cunning. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]دروغ های Unselfish یا بزرگوار به عنوان یک روان کننده اجتماعی بکار می رود؛ injurious یا مخرب بدترین دروغ ها و دغل کاری انسان را نشان می دهد دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]دروغ های بی همتایانه یا غم انگیز به عنوان نوعی روان کننده اجتماعی خدمت می کنند؛ دروغ های مضر یا مخرب بدترین فریب انسان و حیله گری را نشان می دهد دکتر T P Chia
7. In a magnanimous fit of estate planning, Cook elects to divide the farm between his three daughters.
[ترجمه ترگمان]کوک در یک نقشه بزرگوارانه برای برنامه ریزی ملک، مزرعه را بین سه دخترش تقسیم می کند
[ترجمه گوگل]کوک تصمیم دارد تا مزرعه را بین سه دخترش تقسیم کند
8. It was a magnanimous gesture on their part.
[ترجمه ترگمان]این حرکت magnanimous از جانب آنان بود
[ترجمه گوگل]این یک حرکات بزرگی بود
9. But that is pretty magnanimous of him, given the large majority who voted for him rather than for Bush.
[ترجمه ترگمان]اما این واقعا بزرگ است، با توجه به اکثریت بزرگی که به او رای دادند و نه برای بوش
[ترجمه گوگل]اما با توجه به اکثریت بزرگی که برای او رای دادند و نه برای بوش، این بسیار با احتیاط او است
10. When they were feeling more magnanimous, the new managers defined administration as a secondary, yet essential, managerial function.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها احساس magnanimous بیشتری داشتند، مدیران جدید مدیریت را به عنوان یک تابع مدیریتی و در عین حال ضروری و مدیریتی تعریف کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که احساس می شد بیشتر احمقانه بود، مدیران جدید دولت را به عنوان یک عملکرد مدون و ثانویه، در عین حال ضروری، تعریف کردند
11. A magnanimous gesture from the founders of the Open Software Foundation is needed now to heal any lingering breeches in the industry.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یک حرکت بزرگوارانه از سوی بنیان بنیاد نرم افزار آزاد برای التیام هر گونه شلوار باقی مانده در این صنعت نیاز است
[ترجمه گوگل]اکنون ژست بسیار بزرگی از بنیانگذاران بنیاد نرمافزار آزاد برای بهبودی هر یک از شلوارهای طولانی در صنعت مورد نیاز است
12. He is a magnanimous person.
[ترجمه ترگمان]او آدم magnanimous است
[ترجمه گوگل]او شخص قدیم است
13. Instead he was extremely magnanimous towards Anna which irritated her further, and made her repulsed by everything to do with him.
[ترجمه ترگمان]به جای آن که به آنا، که بیش از پیش او را ناراحت می کرد، magnanimous بود، و او را از هر کاری که با او انجام می داد دفع می کرد
[ترجمه گوگل]در عوض او نسبت به آنا بسیار محبت آمیز بود که او را بیشتر تحریک می کرد و همه چیز را با او انجام می داد
14. Mr Clinton is likely to be magnanimous in his attitude to Mr Major.
[ترجمه ترگمان]احتمالا آقای کلینتون در نگرش خود نسبت به آقای Major بزرگوار خواهد بود
[ترجمه گوگل]آقای کلینتون احتمالا در رویکرد او به آقای Major بسیار محترم است