کلمه جو
صفحه اصلی

mar


معنی : اسیب، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن، ضایع کردن
معانی دیگر : خدشه دار کردن، منقص کردن، آسیب زدن، گزند زدن، آکمند کردن، لطمه زدن، (نادر) عیب، نقص، (مهجور) ویران کردن، نابود کردن، (مخفف)، دریایی، وابسته به دریانوردی

انگلیسی به فارسی

مار، اسیب، اسیب رساندن، زیان رساندن، معیوب کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن، صدمه زدن، ضایع کردن


اسیب رساندن، زیان رساندن، معیوب کردن، ناقص کردن،بی اندام کردن، صدمه زدن، اسیب


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mars, marring, marred
مشتقات: marred (adj.)
• : تعریف: to damage or spoil, esp. on the surface or face, but not severely.
مترادف: blemish
متضاد: enhance
مشابه: damage, dent, flaw, impair, injure, mark, scar, scratch, spoil, sully, taint, tarnish, vitiate

- Water marks marred the wood.
[ترجمه ترگمان] نشانه های آبی چوب رو خراب کرده
[ترجمه گوگل] علامت های آب چوب را لرزاند
- The incident marred his good humor.
[ترجمه نادر] این حادثه باعث شد تا حس طنز خود را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان] این حادثه موجب ناراحتی نیک او شد
[ترجمه گوگل] این حادثه طنز خوب خود را از دست داد
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "March," the third month of the Gregorian calendar year, having thirty-one days.

• damage, mutilate, spoil, deface
disfiguration; blemish
to mar something means to spoil it; a formal word.
mar. is a written abbreviation for `march'.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ثبات نشانی حافظه Memory Address Register

مترادف و متضاد

اسیب (اسم)
hurt, damage, mar, inconvenience, harm, strain, lesion, injury, trauma, teen, tort

معیوب کردن (فعل)
damage, mar, mutilate, impair

صدمه زدن (فعل)
mar, offend, harm, nip, maul, damnify, endamage, scathe

اسیب رساندن (فعل)
mar, harm, endamage

زیان رساندن (فعل)
mar, impair

ناقص کردن (فعل)
truncate, mar, mutilate

بی اندام کردن (فعل)
mar, mutilate

ضایع کردن (فعل)
decay, destroy, addle, spoil, waste, damage, mar, fordo

hurt, damage


Synonyms: bend, blemish, blight, blot, break, bruise, deface, deform, detract, ding, disfigure, foul up, harm, impair, injure, louse up, maim, mangle, mess up, mutilate, queer, rough up, ruin, scar, scratch, shake up, spoil, stain, sully, taint, tarnish, tweak, vitiate, warp, wreck


Antonyms: aid, heal, help


جملات نمونه

to mar somebody's enjoyment

عیش کسی را منقص کردن


Spelling errors mar the text.

اشتباهات املایی متن را معیوب می‌کند.


1. to mar somebody's enjoyment
عیش کسی را منقص کردن

2. spelling errors mar the text
اشتباهات املایی متن را معیوب می کند.

3. make or mar somebody (or something)
(انگلیس - عامیانه) موجب موفقیت یا شکست کسی (یا چیزی) شدن

4. One scabbed sheep will mar a whole flock.
[ترجمه ترگمان]یک گوسفند scabbed یک گله گله را از بین می برد
[ترجمه گوگل]یک گوسفند شبیه یک گله کلاهبرداری خواهد کرد

5. Nothing happened to mar the old man's happiness.
[ترجمه ترگمان]هیچ اتفاقی نیفتاد که سعادت پیرمرد را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز برای شاد کردن پیرمرد اتفاق نیفتاد

6. His handling of the crisis could make or mar his career.
[ترجمه ترگمان]برخورد او با این بحران می تواند باعث صدمه زدن به حرفه او شود
[ترجمه گوگل]دست زدن به او از بحران می تواند کار خود را انجام دهد

7. Mar Lodge has proved that even the most intransigent of ministers will begin to bend to public pressure.
[ترجمه ترگمان]مار Lodge ثابت کرده است که حتی سرسخت ترین وزرا شروع به خم شدن در فشار عمومی خواهند کرد
[ترجمه گوگل]مارلک ثابت کرده است که حتی غیر قابل اجتناب ترین وزیران با فشارهای عمومی همخوانی خواهند داشت

8. The Del Mar also needed more ceiling insulation, ventilation fans and dozens of new refrigerators and stoves.
[ترجمه ترگمان]دل مار همچنین به عایق بندی سقف بیشتر، فن های تهویه و ده ها یخچال و اجاق جدید نیاز داشت
[ترجمه گوگل]دل مار همچنین نیاز به عایق سقف بیشتر، تهویه تهویه و چندین یخچال و فریزر و اجاق گاز جدید داشت

9. Many experienced speakers mar their conversations as well as their orations with a profusion of ums and ers which distract attention.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از گویندگان با تجربه مکالمه آن ها و as را با وفور of و ers که حواسشان را پرت می کنند، بازتاب می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از سخنرانان با تجربه، مکالمات خود را با سخنرانی های خود با اغراق آمیز و مبهم که منحرف می شوند، ملاحظه می کنند

10. There was no incident of any kind to mar the journey until we ran into that ditch in Rodgers Field.
[ترجمه ترگمان]هیچ حادثه ای برای آسیب رساندن به این سفر وجود نداشت تا اینکه به آن خندق در میدان Rodgers رفتیم
[ترجمه گوگل]هیچ حادثهای برای ماندن در سفر وجود نداشت، تا زمانی که به این رودخانه در رودگرز فیلد وارد نشویم

11. Do these really mar our understanding of informative articles, aiming to make us wiser on equestrian subjects?
[ترجمه ترگمان]آیا این ها درک ما از مقاله های اطلاع رسانی را تحت تاثیر قرار می دهند، با این هدف که ما را بر روی افراد سوار بر اسب سوار کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا این ها واقعا درک ما از مقالات آموزنده ای است که ما را در مسابقات سوارکاری عاقل تر می کند؟

12. 16th Mar 1991 Netherlands Belgium, Ecuador, India, Islamic Republic of Iran, Italy, Kingdom of Saudi Arabia, Lesotho, Mexico, Morocco, Netherlands, Sweden, United States of America.
[ترجمه ترگمان]۱۶ مارس ۱۹۹۱، بلژیک، اکوادور، هندوستان، جمهوری اسلامی ایران، ایتالیا، پادشاهی عربستان سعودی، لسوتو، مکزیک، مراکش، هلند، ایالات متحده آمریکا
[ترجمه گوگل]16 مارس 1991 هلند، بلژیک، اکوادور، هند، جمهوری اسلامی ایران، ایتالیا، پادشاهی عربستان سعودی، لسوتو، مکزیک، مراکش، هلند، سوئد، ایالات متحده آمریکا

13. A hovering mar - of - war bird showed him where dolphin were chasing some flying fish.
[ترجمه ترگمان]پرنده کوچکی از جنگ به او نشان داد که دلفین در آنجا چند ماهی پرنده را تعقیب می کند
[ترجمه گوگل]یک پرنده مرموزی که در حال پرواز است، نشان داد که دلفین در حال پرواز به برخی از ماهی های پروازی است

14. Results The cure and mar ked efficacy rate was significantly higher in the warm needling and warm needling plus blood-letting puncture and cupping groups than in the simple acupuncture group.
[ترجمه ترگمان]نتایج درمان و میزان کارآیی ked به طور قابل توجهی در the گرم و needling گرم به علاوه فشار خون - اجازه دادن به دوچرخه و گروه های منظم نسبت به گروه طب سوزنی ساده بسیار بالاتر بود
[ترجمه گوگل]نتایج: نتایج درمان و میزان اثربخشی مارکر به طور معنی داری در سوزن سرما و سوزش سرخ به اضافه گروه های پانکراس و خونریزی در مقایسه با گروه طب سوزنی ساده بیشتر بود

15. Don't allow a minor irritation in the workplace to mar your ambitions.
[ترجمه ترگمان]به عصبانیت جزئی در محیط کار اجازه آسیب رساندن به ambitions را ندهید
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید یک تحریک جزئی در محل کار به جاه طلبی های خود برسید

A big scar marred the beauty of her face.

جای یک زخم بزرگ، زیبایی صورت او را عیب‌دار کرده بود.


The beauty of the coastal road is marred by commercial signs.

تابلوهای تبلیغاتی، زیبایی جاده‌ی کرانه را مخدوش می‌کند.


اصطلاحات

make or mar somebody (or something)

(انگلیس - عامیانه) موجب موفقیت یا شکست کسی (یا چیزی) شدن


پیشنهاد کاربران

ناقص کردن، خراب کردن

* در برخی موارد به عنوان صفت استفاده میشود ( marred ) به معنای ناقص یا مثلا در صنایع شیشه سازی به معنی " مات" ( شیشه غیر شفاف ) استفاده می شود

از ریخت انداختن ، ناقص کردن

To spoil
To taint
To stain
To pollute


کلمات دیگر: