کلمه جو
صفحه اصلی

marked


معنی : علامت دار، نشان دار
معانی دیگر : مورد سوظن یا مراقبت یا جستجو و غیره، چشمگیر، قابل ملاحظه، هویدا، آشکار، دارای علامت (رجوع شود به: mark)، مشخص

انگلیسی به فارسی

نشاندار


مشخص، علامت دار


مشخص شده است، علامت دار، نشان دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: markedly (adv.), markedness (n.)
(1) تعریف: distinct; conspicuous.
مترادف: pronounced, striking
متضاد: imperceptible, slight
مشابه: conspicuous, distinct, distinctive, evident, notable, noteworthy, noticeable, obvious, outstanding, patent, prominent, salient, unmistakable

- He had a marked limp.
[ترجمه ترگمان] او شل شده بود
[ترجمه گوگل] او لمس شده بود

(2) تعریف: seen as an object for vengeance or revenge.
مترادف: condemned, doomed
مشابه: fated

- The killer was a marked man.
[ترجمه Maryam] قاتل یک مرد شناخته شده بود
[ترجمه ترگمان] قاتل یه مرد علامت گذاری شده بود
[ترجمه گوگل] قاتل یک مرد مشخص بود

(3) تعریف: having a mark or marks.
مشابه: notched, scored, scratched, spotted, stained

• having a distinguishing mark; noticeable, significant, conspicuous; being an object of suspicion or vengeance
a marked quality or change is very obvious and easily noticed.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] علامت دار

مترادف و متضاد

علامت دار (صفت)
symbolic, marked, signed

نشان دار (صفت)
symbolic, marked

apparent, obvious


Synonyms: arresting, clear, considerable, conspicuous, decided, distinct, evident, manifest, notable, noted, noticeable, outstanding, patent, pointed, prominent, pronounced, remarkable, salient, signal, striking


Antonyms: ambiguous, obscure, unapparent, unnoticeable, vague


جملات نمونه

1. a marked change in his behavior
دگرگونی آشکار در رفتار او

2. he marked the match
او امتیازات مسابقه را یادداشت می کرد.

3. i marked down everything he said
همه ی حرف های او را یادداشت کردم.

4. she marked her displeasure by a frown
او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.

5. sheets marked by crosses
کاغذهایی که نشان صلیب داشتند

6. they marked off the farm's boundary
آنها حدود مزرعه را نشانه گذاری کردند.

7. haven't you marked my examination paper yet?
هنوز ورقه ی امتحانی مرا تصحیح نکرده اید؟

8. her discoveries marked a new epoch in chemistry
کشفیات او آغاز دوران نوینی در علم شیمی بود.

9. the thermometer marked a sudden fall in temperatures
دماسنج،کم شدن ناگهانی گرما را نشان می داد.

10. there are marked differences between persian and other carpets
تفاوت های عمده ای میان فرش ایرانی و فرش های دیگر وجود دارد.

11. his grave is marked with a little mound
پشته ی کوچکی قبر اورا مشخص می کند.

12. the channel is marked by buoys
مسیر کشتی با بویه مشخص شده است.

13. exits and entrances are marked by blinking lights
راه های خروجی و دخولی(برون راه ها و درون راه ها) با چراغ چشمک زن مشخص شده اند.

14. stakes driven into the ground marked the boundaries of his land
چوب هایی که به زمین فرو کرده بودند حدود زمین او را معین می کرد.

15. as far as the police was concerned, he was a marked man
در نظر پلیس آدم مشکوکی محسوب می شد.

16. In the space marked 'occupation' she wrote 'police officer'.
[ترجمه ترگمان]در فضایی که اشغال شده بود، او افسر پلیس بود
[ترجمه گوگل]او در فضای مشخص شده اشغال «افسر پلیس» را نوشت

17. The situation when we arrived was in marked contrast to the news reports.
[ترجمه ترگمان]این موقعیت زمانی که ما رسیدیم تضاد مشخص با گزارش های خبری بود
[ترجمه گوگل]وضعیت زمانی که ما وارد شدیم در مقایسه با گزارش های خبری متفاوت بود

18. A peculiar austerity marked his judgments of modern life.
[ترجمه ترگمان]سختگیری خاصی در قضاوت های وی نسبت به زندگی جدید داشت
[ترجمه گوگل]ریاضت عجیب و غریب او قضاوت های زندگی مدرن را مشخص می کند

19. There has been a marked increase in crimes against property.
[ترجمه ترگمان]افزایش قابل توجهی در جرائم علیه اموال به وجود آمده است
[ترجمه گوگل]افزایش شدید جنایت علیه دارایی وجود دارد

20. There has been a marked increase in trade between East and West.
[ترجمه ترگمان]افزایش قابل توجهی در تجارت بین شرق و غرب صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]افزایش قابل توجهی در تجارت بین شرق و غرب وجود دارد

21. Colder weather in the fall is a marked difference from the heat of summer.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد در پاییز یک تفاوت مشخص از گرمای تابستان است
[ترجمه گوگل]هوای سردتر در پاییز تفاوت قابل توجهی از گرما تابستان است

As far as the police was concerned, he was a marked man.

در نظر پلیس آدم مشکوکی محسوب می‌شد.


a marked change in his behavior

دگرگونی آشکار در رفتار او


پیشنهاد کاربران

محسوس

چشمگیر

قابل توجه

قابل توجه، چشمگیر

واضح

علامت گذاری شده
مشخص شده

noticeable and significantly


Clear and noticeable
واضح و روشن، قابل توجه

آشکار، واضح

بارز

ایجاد کرد
Example
NASA marked an impressive milestone
ناسا نقطه عطف و چشمگیر رو در زندگی رقم زد


کلمات دیگر: