کلمه جو
صفحه اصلی

kit


معنی : چمدان، سطل، تغار، بنه سفر، بسته لوازم، بچه گربه، توشه سرباز، اسباب کار، بچه زاییدن
معانی دیگر : اسم خاص مذکر و مونث (مخفف: christopher یا katherine)، (مجموعه ای از چیزهایی که برای کاری لازم است) اسباب کار، کیت، ابزارگان، کاچار، کاچال، توشه، (کیسه یا جعبه یا قوطی حاوی این افزارها) گنجانه، باهار، (انگلیس ـ محلی) تغار چوبی، لاوک، (عامیانه) همه چیز، رجوع شود به: kitten، (موسیقی ـ سده های 16 تا 18) کمانچه، بچه جانوران، بچه زاییدن گربه

انگلیسی به فارسی

بسته لوازم


بچه گربه، بچه جانوران، بچه زاییدن(گربه)، تغار،سطل، توشه سرباز، اسباب کار، بنه سفر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: kit and kaboodle
(1) تعریف: a collection of articles for a specific use.
مترادف: outfit, set
مشابه: accouterments, appurtenances, equipment, gear, implement, paraphernalia, provisions, rig, tackle, tools, utensils

- a snakebite kit
[ترجمه مترجم ترکیه] یک کیت مارگزیدگی
[ترجمه ترگمان] یک جعبه snakebite
[ترجمه گوگل] یک کیت مارماهی
- a first-aid kit
[ترجمه S] جعبه ی کمک های اولیه
[ترجمه ترگمان] جعبه کمک های اولیه
[ترجمه گوگل] یک جعبه کمک های اولیه

(2) تعریف: a container for such items.
مترادف: case
مشابه: box, receptacle

(3) تعریف: a group of parts and materials from which something may be made.
مترادف: outfit
مشابه: set

- a model airplane kit
[ترجمه ترگمان] یک جعبه هواپیمای مدل
[ترجمه گوگل] یک کیت هواپیما مدل

• please call or write to me soon (internet slang)
set; equipment; furnishings; outfit, clothing; group (slang); wash basin; young cat
equip, outfit with supplies
a kit is a group of items that are kept together because they are used for similar purposes.
your kit is the special clothing you use for a particular sport.
a kit is also a set of parts that can be put together in order to make something.
if you kit someone or something out, you provide them with everything they need at that particular time, for example clothing, equipment, furniture, and so on; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] کیت، بسته

مترادف و متضاد

چمدان (اسم)
kist, valise, baggage, suitcase, kit, portmanteau

سطل (اسم)
bail, kit, bucket, pail

تغار (اسم)
bin, kit, laver, trough, pan

بنه سفر (اسم)
outfit, kit, luggage, impedimenta

بسته لوازم (اسم)
kit

بچه گربه (اسم)
kitty, kit, kitten

توشه سرباز (اسم)
kit

اسباب کار (اسم)
kit

بچه زاییدن (فعل)
light, kit, fawn

provisions, equipment


Synonyms: accoutrements, apparatus, assortment, bag, collection, container, effects, gear, impedimenta, implements, material, outfit, pack, paraphernalia, rig, satchel, selection, set, stock, stuff, suitcase, supplies, tackle, things, tools, trappings, utensils


جملات نمونه

medical supplies in a clear plastic kit

وسایل پزشکی در یک محفظه‌ی شفاف پلاستیکی


1. a carpenter's kit
ابزارگان (جعبه ی ابزار) نجار

2. a first-aid kit
ابزارگان کمک های نخستین (پزشکی)،وسایل کمک های اولیه

3. a travel kit
توشه ی سفر

4. the whole kit and caboodle
(عامیانه) همه کس،هرچیز،یکجا،قلفتی

5. a model airplane kit
کاچار هواپیمای اسباب بازی (اجزای هواپیمای اسباب بازی که باید روی هم سوار شوند)

6. medical supplies in a clear plastic kit
وسایل پزشکی در یک محفظه ی شفاف پلاستیکی

7. She built the doll's house from a kit.
[ترجمه Rs] او خانه ی عروسک را از جعبه ساخت بود .
[ترجمه ترگمان]او خانه عروسک را از یک جعبه ساخته بود
[ترجمه گوگل]او خانه ی عروسک را از کیت ساخت

8. Badly-built kit cars can be death traps.
[ترجمه ترگمان]ماشین های کیت ساخته شده می توانند تله مرگ باشند
[ترجمه گوگل]اتومبیل های کثیف ساخته شده می توانند تله های مرگ باشند

9. Sally keeps her make-up kit in her bag.
[ترجمه ملیسا ادیبی] سالی وسایل ارایشی و جعبه ی خود را جمع کرد و داخل کیفش گذاشت.
[ترجمه ترگمان]سالی جعبه رو تو کیفش نگه میداره
[ترجمه گوگل]سالی کیت آرایش خود را در کیسه اش نگه می دارد

10. The soldiers packed their kit for the journey.
[ترجمه ترگمان]سربازان جعبه را برای سفر پر کردند
[ترجمه گوگل]سربازان کیت خود را برای سفر بسته بندی کردند

11. We made a model plane out of a kit.
[ترجمه ترگمان]ما یک صفحه مدل از یک کیت درست کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک هواپیمای مدل را از یک کیت ساختیم

12. You'd better take along a first-aid kit to cope with unexpected catastrophes.
[ترجمه ترگمان]بهتر است یک جعبه کمک های اولیه را بردارید تا با بلایای غیر منتظره ای مواجه شوید
[ترجمه گوگل]شما بهتر است یک کیت کمک های اولیه برای مقابله با فاجعه های غیر منتظره داشته باشید

13. Christopher is commonly known as Kit.
[ترجمه ترگمان]کریستوفر به عنوان کیت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]کریستوفر معمولا به عنوان کیت شناخته می شود

14. The new kit includes a CD-ROM and DAT drive.
[ترجمه ترگمان]کیت جدید شامل سی دی گردان و درایو DAT می باشد
[ترجمه گوگل]کیت جدید شامل درایو CD-ROM و DAT است

15. The kit contains everything you need to make six candles.
[ترجمه ترگمان]این جعبه حاوی هر چیزی است که شما برای ساخت شش شمع لازم دارید
[ترجمه گوگل]این کیت شامل همه چیزهایی است که شما نیاز به شش شمع دارید

16. Always keep a first-aid kit handy.
[ترجمه ترگمان]همیشه جعبه کمک های اولیه را دم دست نگه دارید
[ترجمه گوگل]همیشه یک کیت کمک های اولیه را نگه دارید

17. I always carry a first-aid kit in my luggage.
[ترجمه امیررضا عشق بدنساز ۱۵,سالمه قهرمان بدنسازی هستم.] من همیشه کیت کمک های اولیه را در چمدان خود حمل می کنم
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک جعبه کمک های اولیه را در luggage حمل می کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه کیت کمک های اولیه را در چمدان خود حمل می کنم

a travel kit

توشه‌ی سفر


a first-aid kit

ابزارگان کمک‌های نخستین (پزشکی)، وسایل کمک‌های اولیه


a model airplane kit

آلات(ادوات) هواپیمای اسباب‌بازی (اجزای هواپیمای اسباب‌بازی که باید روی هم سوار شوند)


a carpenter's kit

ابزارگان (جعبه‌ی ابزار) نجار


اصطلاحات

the whole kit and caboodle

(عامیانه) همه کس، هرچیز، یکجا، قلفتی


پیشنهاد کاربران

بسته

هر نوع بسته

things you need for an activity

کوله پشتی

وسایل مورد نیاز - توشه
Things you need for an activity.

وقتی یه گربه بچه میاره میگن،
. . . a Persian cat kits

جعبه کمک های اولیه

جعبه ابزار

ست مورد نیاز کار مثل لباس لوازم
همه لوازم مورد نیاز ورزش کار یا امور


جعبه

یک مجموعه از قطعات جداگانه که برای سرهم کردن اماده شده است ( مانند اسباب بازی ها )



کارهای مورد نیاز


First aid kit
کمک های اولیه


کلمات دیگر: