کلمه جو
صفحه اصلی

kilter


معنی : ماشین چین دهنده، کسی که لباس چین دارمیدوزد
معانی دیگر : (عامیانه) سامان، وضع خوب، انگلیس ماشین چین دهنده، مرتب

انگلیسی به فارسی

کلسترول، ماشین چین دهنده، کسی که لباس چین دارمیدوزد


(انگلیس) ماشین چین دهنده، کسی که لباس چیندار میدوزد، مرتب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: good shape or condition.

- bent out of kilter
[ترجمه ترگمان] خم شد
[ترجمه گوگل] خم شدن از کیسه

• working order, good condition

مترادف و متضاد

ماشین چین دهنده (اسم)
kilter

کسی که لباس چین دار میدوزد (اسم)
kilter

جملات نمونه

1. out of kilter (or off kilter)
نابسامان،خراب،به هم خورده

2. Her lifestyle was out of kilter with her politics.
[ترجمه ترگمان]سبک زندگی او از kilter با سیاست او خارج شده بود
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی او با سیاست هایش فرق داشت

3. Pollution has thrown the Earth's chemistry out of kilter .
[ترجمه ترگمان]آلودگی، شیمی زمین را از kilter به بیرون پرتاب کرده است
[ترجمه گوگل]آلودگی مواد شیمیایی زمین را از بین می برد

4. The chemistry of the Earth was out of kilter, wholly unbalanced by the periodic table, and alive.
[ترجمه ترگمان]شیمی زمین از kilter خارج شده بود، کاملا در کنار میز متناوب، و زنده
[ترجمه گوگل]شیمی زمین بدون استیل، کاملا جدا از جدول تناوبی و زنده بود

5. The economic and the political are out of kilter; to use a homely metaphor, it is like bike gears crunching.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد و سیاسی خارج از kilter؛ برای استفاده از یک استعاره ساده، مثل دنده های موتور خرد می شود
[ترجمه گوگل]اقتصادی و سیاسی بی ثبات هستند؛ برای استفاده از یک استعاره متواضع، آن را مانند چرخ دنده دوچرخه crunching

6. The wheels of her bicycle were out of kilter after it hit the tree.
[ترجمه ترگمان]چرخ های دوچرخه اش پس از برخورد با درخت خاموش شدند
[ترجمه گوگل]چرخ های دوچرخه خود را پس از آن که به درخت رسید، بیرون زدند

7. Missing more than one night's sleep can throw your body out of kilter.
[ترجمه ترگمان]بیشتر از یک خواب شبانه، بدن شما را از kilter بیرون می اندازد
[ترجمه گوگل]از دست دادن بیش از یک خواب شب می تواند بدن شما را از تنش خارج کند

8. Ignoring feelings of tiredness knocks our body clocks out of kilter.
[ترجمه ترگمان]بی توجهی به احساس خستگی ساعت بدن ما را از kilter بیرون می زند
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن احساس خستگی، ساعتهای بدن ما را از دست می دهد

9. Drinking whisky in the place where they transacted their cold financial realities during the day was out of kilter somehow.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن ویسکی در جایی که آن ها واقعیت های مالی سرد خود را در طول روز به نحوی از kilter خارج می کنند
[ترجمه گوگل]نوشیدن ویسکی در جایی که آنها واقعیتهای مالی سرماخوردگی را در طول روز انجام دادند، به نوعی از کار افتاده بود

10. It only takes a small slippage for government revenue and spending forecasts to be thrown out of kilter.
[ترجمه ترگمان]این امر تنها با تاخیر کمی برای درآمد دولت و پیش بینی هزینه ها به خارج از kilter به طول می انجامد
[ترجمه گوگل]این فقط یک حرکت کوچک برای درآمد دولت و هزینه های پیش بینی می شود به بیرون ریختن

11. In the end, though, it is erratic instrumental balancing that throws the performance out of kilter.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در نهایت، تعادل ابزاری نامنظم است که عملکرد را از kilter خارج می کند
[ترجمه گوگل]در نهایت، با این حال، آن است که متعادل سازنده و بی اعتبار است که عملکرد را از کیست پرتاب است

12. In a complicated system, though, tinkering with one component can put another one out of kilter.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در یک سیستم پیچیده، tinkering با یک جز می تواند فرد دیگری را از kilter خارج کند
[ترجمه گوگل]در یک سیستم پیچیده، هرچند با استفاده از یک جزء می تواند یکی دیگر از کیسه را قرار دهد

13. Perhaps the swing sends the blood rushing to his brain and it gets over-enriched and out of kilter.
[ترجمه ترگمان]شاید این تاب خون را به مغزش برساند و آن را پر از ثروت و ثروت کند
[ترجمه گوگل]شاید نوسان خون را به مغز خود می فرستد و آن را بیش از حد غنی می کند و از چروکیده می شود

14. The key of life is its ability to reproduce slightly out of kilter rather than with exactitude.
[ترجمه ترگمان]کلید زندگی توانایی آن است که کمی دورتر از kilter تکثیر شود تا با صحت
[ترجمه گوگل]کلید زندگی این است که توانایی خود را به اندازهای از تنش زدایی به جای شکاف وضوح تولید کند

اصطلاحات

out of kilter (or off kilter)

نابه‌سامان، خراب، به‌هم‌خورده


پیشنهاد کاربران

مرتب و منظم


کلمات دیگر: