کلمه جو
صفحه اصلی

march


معنی : روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش، پیش روی، پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر
معانی دیگر : ماه مارس، ماه مارچ (سومین ماه تقویم فرنگی) (مخفف: mar یا mr یا m)، (با گام های موزون مانند سربازان در رژه حرکت کردن) قدم رو کردن، (در صف) پازدن، رهروی کردن، باوقار و جلال راه رفتن، (پیوسته) پیش رفتن، پازدن، فاصله (که مقدار آن ذکر می شود)، دوری، پیاده روی دراز و خسته کننده، پیشرفت پیوسته، حرکت دایم، (موسیقی) مارش، موسیقی نظامی، پیاده روی و تظاهرات (سیاسی و غیره)، وادار به رفتن کردن، راندن، مرز، سرحد، سرزمین سرحدی (به ویژه اگر مورد منازعه باشد)، (نادر) هم مرز بودن با، سیر

انگلیسی به فارسی

راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش


(March) ماه مارس، سومین ماه سال میلادی


سیر، روش، پیشروی


راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی‌وار راه رفتن


پیشروی کردن، تاختن بر


مارس، ماه مارس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the third month of the Gregorian calendar year, having thirty-one days.

• third month of the gregorian calendar
long journey by foot; coordinated steps of soldiers; organized walk; progression; marching song; boundary
trek, journey; walk in coordinated steps like soldiers; march in protest, demonstrate; advance; border
march is the third month of the year in the western calendar.
when soldiers march, they walk with regular steps, as a group. verb here but can also be used as a count noun. e.g. we were woken in the middle of the night for a long march.
when a large group of people march, they walk somewhere together in order to protest about something. verb here but can also be used as a count noun. e.g. a million people took part in last year's march.
if you march somewhere, you walk there quickly, for example because you are angry.
if you march someone somewhere, you force them to walk there with you by holding their arm.
the march of something is its steady development or progress.

مترادف و متضاد

روش (اسم)
rate, style, way, growth, manner, procedure, course, march, system, form, method, how, rut, fashion, habitude, demarche

راه پیمایی (اسم)
march

قدم رو (اسم)
march

قدم برداری (اسم)
march

گام نظامی (اسم)
march

موسیقی نظامی یا مارش (اسم)
march

پیش روی (اسم)
advance, progress, development, precession, onrush, march, antecedence

پیشرفت کردن (فعل)
progress, improve, further, march, go forward, buck up, prosper, thrive

راهپیمایی کردن (فعل)
march

قدم رو کردن (فعل)
pace, march

نظامی وار راه رفتن (فعل)
march

پیشروی کردن (فعل)
march

تاختن بر (فعل)
march

walk with deliberation


Synonyms: advance, boot, debouch, drill, file, forge ahead, go on, hoof it, journey, mount, move, move out, pace, parade, patrol, pound, pound the pavement, proceed, progress, promenade, range, space, stalk, step, step out, stomp, stride, strut, traipse, tramp, tread


جملات نمونه

the march of science

پیشرفت علم


a military march

مارش نظامی، رژه‌ی نظامی


a peace march

راهپیمایی برای صلح


1. march to the tune of marchers
ره چنان رو که رهروان رفتند.

2. march off
راندن،وادار به رفتن کردن

3. funeral march
مارش عزا

4. the march of events
پیشرفت حوادث

5. the march of science
پیشرفت علم

6. to march by the reviewing stand
از جلو جایگاه سان رژه رفتن

7. to march two by two
دو به دو رژه رفتن (گام نظامی برداشتن)

8. a forced march
راه پیمایی تند

9. a military march
مارش نظامی،رژه ی نظامی

10. a peace march
راه پیمایی برای صلح

11. a phased march toward a free economy
پیشرفت زمان بندی شده به سوی اقتصاد آزاد

12. forces that march toward greater social justice
نیروهایی که به سوی عدالت اجتماعی بیشتر،حرکت می کنند

13. on the march
در حال پیشرفت

14. steal a march on
(بدون جلب توجه) پیش روی کردن

15. steal a march on
با سرعت عمل ابتکار عملیات را به دست گرفتن یا موقعیت خود را بهتر کردن

16. our economy is on the march again
اقتصاد ما بار دیگر در حال پیشرفت است.

17. to permit the demonstrators to march in the street
به تظاهر کنندگان اجازه ی تظاهرات در خیابان را دادن

18. i dreaded the thought of a march to the top of the mountain
من از فکر پیاده روی طولانی به نوک کوه وحشت داشتم.

19. the radio blasted out a military march
رادیو مارش نظامی گوشخراشی را پخش می کرد.

20. the city was at least a day's march away
شهر دست کم در فاصله ی یک روز پیاده روی قرار داشت.

21. we were too tired to begin another march
ما بیش از آن خسته بودیم که (بتوانیم) راه پیمایی دیگری را آغاز کنیم.

22. he said that the troops would begin to march at the crack of dawn
او گفت که هنگام برآمدن خورشید لشگریان راه پیمایی را آغاز خواهند کرد.

23. Sow the seeds in late March.
[ترجمه ترگمان]در اواخر ماه مارس دانه ها را Sow کنید
[ترجمه گوگل]دانه ها را در اواخر ماه مارس بذر می کنند

24. She stole a march on me.
[ترجمه ترگمان] اون یه قدم به سمت من برداشت
[ترجمه گوگل]او بر من ربوده است

25. The band struck up the wedding march.
[ترجمه ترگمان]گروه موسیقی به راه افتاد
[ترجمه گوگل]این جشنواره عروسی به وقوع پیوست

26. The rocket was launched in March 1980.
[ترجمه ترگمان]این موشک در مارس ۱۹۸۰ پرتاب شد
[ترجمه گوگل]موشک در مارس 1980 راه اندازی شد

27. Anne is coming for a visit in March supposedly.
[ترجمه ترگمان]آن برای دیداری در ماه مارس آینده خواهد آمد
[ترجمه گوگل]آن به نظر می رسد برای ماه مارس به نظر می رسد

28. Peach blossom in March, two people go, video.
[ترجمه ترگمان]هلو در ماه مارس، دو نفر میرن، ویدئو
[ترجمه گوگل]شکوفه های هلو در ماه مارس، دو نفر می روند، ویدیو

the march of events

پیشرفت حوادث


A column of soldiers were marching up the street.

یک ستون سرباز داشتند در راستای خیابان قدم رو می‌کردند.


He said that the troops would begin to march at the crack of dawn.

او گفت که هنگام برآمدن خورشید لشگریان راه پیمایی را آغاز خواهند کرد.


We marched forty miles a day.

ما روزی 40 مایل راهپیمایی کردیم.


The bride and groom marched into the hall and slowly knelt in front of their parents.

عروس و داماد با گام‌های آهسته و موزون وارد تالار شدند و به آهستگی جلوی والدین خود زانو زدند.


Forces that march toward greater social justice.

نیروهایی که به‌سوی عدالت اجتماعی بیشتر، حرکت می‌کنند.


We were too tired to begin another march.

ما بیش از آن خسته بودیم که (بتوانیم) راهپیمایی دیگری را آغاز کنیم.


The city was at least a day's march away.

شهر دست کم در فاصله‌ی یک روز پیاده‌روی قرار داشت.


I dreaded the thought of a march to the top of the mountain.

من از فکر پیاده‌روی طولانی به نوک کوه وحشت داشتم.


Our economy is on the march again.

اقتصاد ما بار دیگر در حال پیشرفت است.


اصطلاحات

march off

راندن، وادار به رفتن کردن


on the march

در حال پیشرفت


steal a march on

(بدون جلب توجه) پیشروی کردن


the Marches

سرزمین‌های مرزی میان انگلیس و اسکاتلند و انگلیس و ویلز


پیشنهاد کاربران

march off/up/down, etc

to walk somewhere fast, often because you are angry:



رژه رفتن
They made us march for an hour.

مارچ

مارس
سومین ماه مسیحی

رژه رفتن
walk with stiff regular steps like a soldier
یا یکی از ماه های میلادی ( مارس )

لشکر کشی کردن

سومین ماه میلادی
( 10 اسفند تا 11 فروردین )

1 - رژه، رژه رفتن
2 - راهپیمایی، تظاهرات
3 - با عصبانیت و کوباندن پا راه رفتن
4 - کسی را با خشونت به جایی بردن مثل مامور
they marched the suspect to the court room
5 - موسیقی مخصوص رژه، مارچ
6 - time marches on زمونه عوض میشه
7 - on the march عقیده و جریان در حال گسترش و قوی شدن
fascism is on the march again
8 - steal a march on sb کاری را قبل کسی انجام دادن و امتیاز ان را گرفتن
im afraid of sb steal a march on me and publish it first
9 - the march of time/history
گذر زمان، تاریخ

راهپیمایی و پیاده روی کردن
١١ اسفند تا 13 فروردین

سومین ماه میلادی

راهپیمایی، راهپیمایی کردن

جولان دادن

رژه، راه پیمایی، موسیقی نظامی، پای کوبان راه رفتن، پیشروی پیوسته، به زور راه بردن

تظاهرات کردن


کلمات دیگر: