کلمه جو
صفحه اصلی

juror


معنی : داور، عضو هیئت منصفه
معانی دیگر : کسی که سوگند می خورد

انگلیسی به فارسی

عضو هیئت منصفه، داور


خائن، داور، عضو هيئت منصفه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who is a member of a jury.

- Only one of the twelve jurors felt any doubt as to the guilt of the defendant.
[ترجمه ترگمان] تنها یکی از دوازده عضو هیئت منصفه از گناه متهم تردیدی نداشت
[ترجمه گوگل] فقط یکی از دوازده نفر از اعضای هیئت منصفه، تردیدی در مورد گناه متهم دارند

(2) تعریف: one who serves on a panel from which jurors are selected.

(3) تعریف: one of a body of persons who select the winners in a contest, competition, or the like.
مشابه: judge

• member of a jury
a juror is a member of a jury.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] واحد یا شخص حقوقی

مترادف و متضاد

داور (اسم)
referee, arbiter, arbitrator, juror

عضو هیئت منصفه (اسم)
juror

member of the jury


Synonyms: peer, hearer, juryman, jurywoman


جملات نمونه

1. He sat through the trial as a standby juror.
[ترجمه ترگمان]او نیز مانند اعضای هیات منصفه در دادگاه حضور داشت
[ترجمه گوگل]او از طریق محاکمه به عنوان یک عضو هیئت منصفه آماده شد

2. The attorney for the defense challenged the juror.
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع یکی از اعضای هیات منصفه را به چالش کشید
[ترجمه گوگل]وکیل مدافع تقاضای دادستان را به چالش کشید

3. A juror has been excused for legal cause.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیات منصفه به دلیل دلایل قانونی تبرئه شده است
[ترجمه گوگل]یک علت قانونی برای محاکمه مجرم شناخته شده است

4. The effort to identify the grand juror is continuing, Durfee said.
[ترجمه ترگمان]Durfee گفت که تلاش برای شناسایی اعضای هیات منصفه عالی ادامه دارد
[ترجمه گوگل]Durfee گفت که تلاش برای شناسایی مجلس بزرگ ادامه دارد

5. One alternate juror choked with grief and accepted the water and tissues from a concerned court clerk.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای یکی از اعضای هیات منصفه با اندوه خفه شد و آب و بافته ای را از یک منشی دادگاه مربوطه پذیرفت
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای هیئت منصفه متاسفانه با غم و اندوه و پذیرش آب و بافت از کارمند دادگاه مربوطه

6. In arduous debate, the semiliterate or illiterate juror is too readily won over by the selectivity of a persuasive reader.
[ترجمه ترگمان]در یک بحث دشوار، the یا juror بی سواد، با انتخاب یک خواننده قانع کننده، به آسانی موفق می شود
[ترجمه گوگل]در بحث های شدید، مجتهد نیمرخ یا بی سواد، توسط انتخابگرای خواننده متقاعد کننده به راحتی برنده می شود

7. The juror was sure of the defendant's guilt.
[ترجمه ترگمان]عضو هیئت منصفه از گناه متهم مطمئن بود
[ترجمه گوگل]اعضای هیئت منصفه از گناه متهم اطمینان داشتند

8. The juror was replaced after about 14 hours of deliberations over a four-day period that began Tuesday afternoon.
[ترجمه ترگمان]اعضای هیات منصفه پس از حدود ۱۴ ساعت مذاکره در طی یک دوره چهار روزه که سه شنبه بعد از ظهر آغاز شد، جایگزین شدند
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره پس از حدود 14 ساعت بحث در یک دوره چهار روزه که سه شنبه بعد از ظهر آغاز شد، جایگزین شد

9. One juror from the first Menendez trial, which ended in deadlock in 199 was among the spectators.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیات منصفه از اولین محاکمه Menendez که در سال ۱۹۹ به بن بست رسید در میان تماشاچیان بود
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای هیئت منصفه از اولین محاکمه منندز، که در سال 1991 به فضا پرتاب شد، بین تماشاگران بود

10. The juror returned for the afternoon session.
[ترجمه ترگمان]اعضای هیات منصفه برای جلسه بعد از ظهر برگشتند
[ترجمه گوگل]جلسه هیئت منصفه برای جلسه بعد از ظهر برگزار شد

11. One woman juror winked at Liberace as she returned for the verdict.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیئت منصفه در حین بازگشت به هیئت منصفه به لیبراچی چشمک زد
[ترجمه گوگل]یکی از زن جورج در Liberace به عنوان او برای حکم بازگشت

12. The law imposes upon each grand juror a strict obligation of secrecy.
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی همه اعضای هیات منصفه را به رازداری تحمیل می کند
[ترجمه گوگل]قانون هر یک از اعضای هیئت منصفه را یک تعهد سختگیرانه برای حفظ اسرار است

13. Mr Killen was acquitted because one juror said she could not convict a preacher.
[ترجمه ترگمان]آقای Killen تبرئه شد چون عضو هیات منصفه مدعی بود که نمی تواند یک واعظ را محکوم کند
[ترجمه گوگل]آقای Killen تبرئه شد، زیرا یکی از اعضای هیئت منصفه گفت که او نمیتواند واعظ را محکوم کند

14. Judge or juror who favour one of the parties in a case.
[ترجمه ترگمان]قاضی یا هیات منصفه که به یکی از مهمونی های این پرونده علاقه دارن
[ترجمه گوگل]داور یا اعضای هیئت منصفه که یکی از احزاب را در یک پرونده تشویق می کنند

15. In Jian after scrip, the judge wants presiding juror to be scrip between jury ordinal deliver.
[ترجمه ترگمان]در جیان پس از scrip، قاضی می خواهد اعضای هیات منصفه را به صورت اتفاقی داوری کنند
[ترجمه گوگل]در جیان پس از اسناد، قاضی می خواهد رئیس هیئت منصفه را از میان مقدماتی هیأت منصفه تقدیم کند

پیشنهاد کاربران

عضو هیأت ژوری


کلمات دیگر: