کلمه جو
صفحه اصلی

knuckle


معنی : بند انگشت، برامدگی یا گره گیاه، قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان، تسلیم شدن، مشت زدن
معانی دیگر : بند انگشت (به ویژه آنکه دست را به انگشت وصل می کند)، کوژه، برجستگی بند انگشت، (مکانیک ـ هر چیز قوزک مانند) سگک، لولای مفصل، نوعی سگدست، لولای بنددار، سگدست فرمان، زانویی، (قصابی) زانو، قوزک پا (ی خوک یا گوسفند یا گاو)، پاچه، (جمع) پنجه بکس (brass knuckles هم می گویند)، (معماری ـ در بام های شیروانی چهار ترک) محل اتصال تیرهای شیروانی، با بند انگشت زدن یا تماس حاصل کردن یا فشار دادن، بند انگشت مخصوصا برامدگی پنج انگشت، قرحه روده، تن در دادن به

انگلیسی به فارسی

بند انگشت (مخصوصا برآمدگی پنج انگشت)، قوزک پا یاپس زانوی چهار پایان، برآمدگی یا گره گیاه، قرحه روده، تن در دادن به، تسلیم شدن، مشت زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of the rounded joints of a finger, esp. the joint that connects the finger to the hand.

(2) تعریف: an animal's leg joint and the meat attached to it, used as food.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: knuckles, knuckling, knuckled
مشتقات: knuckly (adj.)
عبارات: knuckle down, knuckle under
(1) تعریف: to hit, push, or stroke with the knuckles.

(2) تعریف: to shoot (a marble) with the forefinger and thumb.

• finger joint; rounded protuberance formed by the finger joint; cut of meat formed by the parts around the carpal or tarsal joint; part of the hinge into which the pin is inserted
press or rub with the knuckles; shoot a marble by flicking the thumb over the bent forefinger (in the game of marbles)
your knuckles are the rounded pieces of bone where your fingers join your hands, and where your fingers bend.
if someone knuckles down, they begin to work or study very hard, especially after a period when they have done very little work; an informal expression.
if you knuckle under, you do what someone else tells you to do or what a situation forces you to do; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] مفصل، سگک

مترادف و متضاد

بند انگشت (اسم)
knuckle, phalanx, phalange

برامدگی یا گره گیاه (اسم)
knuckle

قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان (اسم)
knuckle

تسلیم شدن (فعل)
abandon, surrender, give in, submit, capitulate, succumb, quit, vouchsafe, acquiesce, defer, knuckle, obey

مشت زدن (فعل)
box, fist, knuckle

جملات نمونه

1. knuckle pin
محور بوش سگدست

2. knuckle down
1- (در تیله بازی) بند انگشتان را روی زمین قرار دادن 2- تقلا و کوشش کردن،جانفشانی کردن،سخت کوشیدن

3. knuckle under
تسلیم شدن،زه زدن،ای والله گفتن،دست کشیدن

4. near the knuckle
(گفتار و رفتار) تقریبا مستهجن

5. you will really have to knuckle down if you want to pass this exam
اگر می خواهی در این امتحان قبول شوی باید واقعا زحمت بکشی.

6. his jokes were too near the knuckle
شوخی های او تقریبا زننده بودند.

7. give someone a rap on (or over) the knuckle
(خودمانی) کسی را نکوهش یا مجازات کردن

8. He managed to knuckle down to his lessons long enough to pass his examination.
[ترجمه ترگمان]موفق شد به قدر کافی درس هایش را انجام بدهد تا از examination بگذرد
[ترجمه گوگل]او موفق به کشیدن به درس های خود را به اندازه کافی طول می کشد تا معاینه خود را

9. His act is too near the knuckle for me.
[ترجمه ترگمان] رفتارش نسبت به من خیلی نزدیک بود
[ترجمه گوگل]عمل او خیلی نزدیک به همسر من است

10. He would not knuckle down under their pressure.
[ترجمه ترگمان]او زیر فشار آن ها زانو نمی زد
[ترجمه گوگل]او تحت فشار خود نمی کشید

11. I decide to knuckle down for an hour and get the job done.
[ترجمه ترگمان]من برای یک ساعت تصمیم می گیرم کار را انجام دهم و کار را تمام کنم
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم به مدت یک ساعت دست و پنجه نرم کنم و کار را انجام دهم

12. You're going to have to really knuckle down if you want to pass your exams.
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای آزمون عبور کنی باید خیلی کوتاه بیای
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید امتحاناتتان را امتحان کنید، باید واقعا قدم بردارید

13. The United States, he said, did not knuckle under to demands.
[ترجمه ترگمان]او گفت ایالات متحده به خواسته های خود پایبند نیست
[ترجمه گوگل]او گفت، ایالات متحده به خواسته های خود دست نزده است

14. I'm going to have to knuckle down to some serious study.
[ترجمه ترگمان]باید به یه دفتر کار جدی مشت بزنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم تا به برخی مطالعات جدی دست پیدا کنم

15. Our fingers bend at the knuckle.
[ترجمه ترگمان]انگشت هایم به بند انگشت خم می شوند
[ترجمه گوگل]انگشتان ما در کمربند خم می شود

16. Hand conditioning: knuckle push-ups, taking care to keep the body straight.
[ترجمه ترگمان]شرط بستن با دست: فشار بالا، گرفتن مراقبت برای نگه داشتن بدن
[ترجمه گوگل]تهویه مطبوع: فشار دادن دستکش، مراقبت از نگه داشتن بدن مستقیما

17. I grimaced at the feel of the first knuckle.
[ترجمه ترگمان]با احساس اولین knuckle شکلکی دراوردم
[ترجمه گوگل]من در احساس اولیۀ گره خورده بودم

The old woman's knuckles were swollen and white.

بند انگشتان پیرزن بادکرده و سفید بود.


to crack one's knuckles

بند انگشتان خود را شکستن (به صدا درآوردن)


knuckle pin

محور بوش سگدست


You will really have to knuckle down if you want to pass this exam.

اگر می‌خواهی در این امتحان قبول شوی، باید واقعاً زحمت بکشی.


His jokes were too near the knuckle.

شوخی‌های او تقریباً زننده بودند.


اصطلاحات

knuckle down

1- (در تیله‌بازی) بند انگشتان را روی زمین قرار دادن 2- تقلا و کوشش کردن، جان‌فشانی کردن، سخت کوشیدن


knuckle under

تسلیم شدن، زه زدن، ای‌والله گفتن، دست کشیدن


near the knuckle

(گفتار و رفتار) تقریباً مستهجن


پیشنهاد کاربران

نوک انگشت

پنجه دست یا سیکن

مفصل های انگشت بخصوص آنکه به دست وصل می شود. . قوزک پا

ankle قوزک پا

knuckle بند انگشت

آقا مرتضی درست گفتن. همون قسمتایی از دست که وقتی مشت میکنی دستتو چروکن. مفاصلی که به انگشتان اجازه تاشدن میدن که هر دست ده تا داره.
معنی دیگش برآمدگیه

قلنج شکوندن = Cracking Your Knuckles


پنجه بکس

Knuckle up:مشت گره کردن


کلمات دیگر: