کلمه جو
صفحه اصلی

lateral


معنی : عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی
معانی دیگر : (به یک سوی یا طرف) پهلو سوی، کنارین، کنارگین، برکران، جناحی، یک وری، (زبان شناسی و آواشناسی) کناری، بخش کنارین، عضو کنارین، شاخه ی پهلویی، (فوتبال امریکایی) رجوع شود به: lateral pass، (معدن) دالان فرعی (در راستای دالان اصلی)

انگلیسی به فارسی

جانبی، عرضی


پهلویی، جانبی، افقی، واقع درخط افقی، جنبی


جانبی، عرضی، افقی، جنبی، پهلویی، ضلعی، واقع در خط افقی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, from, pertaining to, or in the direction of a side or sides.
مشابه: side

- In chess, the queen can move in both lateral and diagonal directions as well as forward and back.
[ترجمه ترگمان] در شطرنج، ملکه می تواند هم در جهت افقی و هم در جهت جلو و هم عقب حرکت کند
[ترجمه گوگل] در شطرنج، ملکه می تواند در هر دو جهت جانبی و مورب و همچنین به جلو و عقب حرکت می کند
- The new job position represented what she felt was a lateral move and not a promotion.
[ترجمه ترگمان] شغل جدید شغلی بود که او احساس می کرد یک حرکت جانبی و نه یک ترفیع است
[ترجمه گوگل] موقعیت شغلی جدید نمایانگر آنچه که احساس می کرد، حرکت جانبی بود و نه ارتقاء
اسم ( noun )
(1) تعریف: a part or extension on the side.

(2) تعریف: in football, a sideways or backward pass to another player.

- The receiver caught the lateral and then ran for a first down.
[ترجمه ترگمان] گوشی جانبی را گرفت و بعد برای اولین بار فرار کرد
[ترجمه گوگل] گیرنده سمت جانبی را گرفت و سپس برای اولین بار پایین رفت
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: laterals, lateraling, lateraled
مشتقات: laterally (adv.)
• : تعریف: in football, to throw the ball in a sideways or backward direction to another; make a lateral pass.

- He was just able to lateral before being pulled to the ground.
[ترجمه ترگمان] او فقط توانست قبل از اینکه به زمین کشیده شود از نزدیک به او نزدیک شود
[ترجمه گوگل] او قبل از اینکه به زمین برسد، قادر به زاویه دید بود

• lateral part, part which extends from a side or sides; lateral branch; pass thrown laterally (football)
of or pertaining to the side; coming from the side; aimed towards the side; moving from side to side, moving in a sideways manner
lateral means relating to the sides of something, or moving in a sideways direction.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] جانبی - پهلویی
[برق و الکترونیک] جانبی، طرفی
[زمین شناسی] جانبى، مربوط به پهلوها ،معبرتونلی معبرتونلی :فضایی افقی که اغلب موازی یاتحت زاویه ای نسبت به راه باربری قرارمی گیرد و معمولا هوارسانی یابرخی خدمات جنبی ازطریق آن انجام می گیرد.
[نساجی] کناری - جانبی
[ریاضیات] پهلوئی، جانبی

مترادف و متضاد

عرضی (صفت)
accidental, transverse, lateral, transversal, latitudinal, dispensable, inconsiderable

جنبی (صفت)
next, lateral, circumferential, peripheral

ضلعی (صفت)
lateral, costal, pertaining to a rib

افقی (صفت)
straight, lateral, horizontal

پهلویی (صفت)
next, lateral, sideward, siding, immediate

جانبی (صفت)
lateral, sidelong

واقع در خط افقی (صفت)
lateral

sideways


Synonyms: crabwise, edgeways, flanking, oblique, side, side-by-side, sidelong, sideward, sidewise, skirting


Antonyms: centered, central


جملات نمونه

1. lateral deviation
انحراف کنارین

2. lateral moraine
یخرفت جانبی

3. lateral movement
حرکت پهلو سوی

4. a lateral view
منظره ی جانبی

5. the lateral branches of a tree
شاخه های کناری درخت

6. The wall is weak and requires lateral support.
[ترجمه ترگمان]دیوار ضعیف است و نیازمند حمایت جانبی است
[ترجمه گوگل]دیوار ضعیف است و نیاز به پشتیبانی جانبی دارد

7. McKinnon estimated the lateral movement of the bridge to be between four and six inches.
[ترجمه ترگمان]mckinnon حرکت جانبی پل را بین ۴ تا ۶ اینچ تخمین زد
[ترجمه گوگل]مک کینون حرکت لبه پل را بین 4 تا 6 اینچ تخمین زده است

8. Employees can expect lateral moves to different departments, to gain experience.
[ترجمه ترگمان]کارمندان می توانند انتظار حرکت جانبی به بخش های مختلف را داشته باشند تا تجربه کسب کنند
[ترجمه گوگل]کارکنان می توانند حرکت های جانبی را به بخش های مختلف انتظار داشته باشند تا تجربه را تجربه کنند

9. Jets of compressed air gave the aircraft lateral and directional stability.
[ترجمه ترگمان]جت هوای فشرده باعث ایجاد پایداری جانبی و هدایتی در هواپیما شد
[ترجمه گوگل]جت های هوای فشرده به ثبات جانبی و هدایت هواپیما کمک کرد

10. The lateral and ventral arm plates have distinctive transverse ridges most noticeable in dry specimens.
[ترجمه ترگمان]صفحات سمت شکمی و شکمی، ridges عرضی متمایزی در نمونه های خشک دارند
[ترجمه گوگل]صفحات بازو جانبی و جانبی شریانهای مجاور مشخصه ای هستند که بیشتر در نمونه های خشک دیده می شود

11. The lateral and ventral arm plates have distinctive transverse ridges most noticeable in dry or nearly dry specimens.
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی شکمی و شکمی نسبت به نمونه های خشک و یا تقریبا خشک، صخره های عرضی متمایزی دارند
[ترجمه گوگل]صفحات بازوهای جانبی و جانبی شریانهای عرضی متمایز هستند که بیشتر در نمونه های خشک یا نزدیک به خشک دیده می شوند

12. Others include lateral thinking, straight and crooked thinking, potential problem analysis, rational decision-making, and so on.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر شامل تفکر جانبی، تفکر غلط، تحلیل مشکل بالقوه، تصمیم گیری منطقی و غیره هستند
[ترجمه گوگل]دیگران شامل تفکر جانبی، تفکر راست و کج، تجزیه و تحلیل مشکل بالقوه، تصمیم گیری منطقی و غیره هستند

13. So a little lateral thinking was called for.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک فکر جانبی کوچک برای این کار گذاشته شد
[ترجمه گوگل]بنابراین یک تفکر جانبی جانبی به وجود آمده است

14. Stabiliser A device to check lateral motion and maintain the foot moving in a forward direction.
[ترجمه ترگمان]Stabiliser دستگاهی برای چک کردن حرکت جانبی و حفظ حرکت پا در جهت جلو
[ترجمه گوگل]تثبیت کننده دستگاهی برای بررسی حرکت جانبی و حفظ حرکت پا در جهت جلو

15. Radiographs of the women's lateral thoracic and lumbar spine were taken in a standardised manner.
[ترجمه ترگمان]حرکت مهره های قفسه سینه و کمری زنان به صورت استاندارد انجام شده است
[ترجمه گوگل]رادیوگرافی قفسه سینه و ستون فقرات کمری زنان به روش استاندارد انجام شد

16. The lateral arm plates on the proximal part of the arm are slightly enlarged.
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی جانبی که در قسمت مجاور دست قرار دارند کمی بزرگ تر شده اند
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی در بخش پروگزیمال بازو اندکی بزرگ شده اند

lateral movement

حرکت پهلو سوی


the lateral branches of a tree

شاخه‌های کناری درخت


lateral deviation

انحراف کنارین


a lateral view

منظره‌ی جانبی


lateral-fricative

کناری - سایشی


پیشنهاد کاربران

جانبی

هم جوار, مجاور, همسایگی

جانبی،
فرعی

His new job was a lateral move rather than a promotion

جانبی، کناری

به حروفی از الفبای انگلیسی گفته می شود که لبها با هم برخورد ندارند مانند N و l

lateral ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: کناری
تعریف: همخوانی که در هنگام تولید آن، پس از انسداد، هوا از یک یا دو سوی زبان خارج شود


کلمات دیگر: