کلمه جو
صفحه اصلی

leash


معنی : پالهنگ، دسته سه تایی، افسار سگ و حیوانات مشابه، افسار بستن، بند زدن
معانی دیگر : (طناب یا ریسمان یا تسمه و غیره که با آن سگ و غیره را به جایی می بندند یا مهار می کنند) قلاده، مرس، قلاده زدن به، مرس کردن، پالهنگ کردن، (مجازی) مهار، لگام، لگام زدن، مهار کردن، (شکار- به ویژه در مورد سگ تازی) سه عدد، سه تا سگ، شکار دسته سه تایی

انگلیسی به فارسی

افسار سگ وحیوانات مشابه، افسار بستن، بند زدن، (شکار) دسته سه تایی


چنگال، دسته سه تایی، پالهنگ، افسار سگ و حیوانات مشابه، افسار بستن، بند زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a length of leather, chain, rope, or the like, attached to the collar of an animal in order to lead it or keep it under control.
مشابه: chain, collar, harness, line, rein, restraint, rope, strap, tether, thong

- Dogs are allowed in the park but must be kept on a leash.
[ترجمه ایلیا] سگ ها می توانند در پارک ازاد باشند اما باید در قلاده باشند.
[ترجمه لیلی] سگ ها اجازه دارند در پارک باشند اما باید قلاده داشته باشند.
[ترجمه شایان] سگ ها حق دارند در پارک آزاد باشند به شرط اینکه قلاده داشته باشند
[ترجمه ترگمان] سگ ها در پارک مجاز هستند، اما باید مهار شوند
[ترجمه گوگل] سگ ها در پارک مجاز می باشند، اما باید در یک دسته دسته قرار گیرند

(2) تعریف: a restraining force; check or curb.
مترادف: bridle, check, constraint, control, curb, hold, rein, restraint
مشابه: chain, discipline, manacle, trammel

- Fear of unemployment acted as a leash on the workers.
[ترجمه ترگمان] ترس از بیکاری به عنوان یک قلاده روی کارگران عمل کرد
[ترجمه گوگل] ترس از بیکاری به عنوان یک دسته بندی برای کارگران عمل کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: leashes, leashing, leashed
• : تعریف: to control, restrain, or tie with a leash or as if with a leash.
مترادف: bridle, check, constrain, control, curb, hold, rein in, restrain
مشابه: govern, harness, master, stifle, suppress, tether

- They leashed the dog before taking it outdoors.
[ترجمه HA HA] به یک قلاده زدند قبل از اینکه های در بیرون ببرند.
[ترجمه Melina] آنها قلاده سگ را قبل از بیرون رفتن برداشتن
[ترجمه ترگمان] آن ها سگ را قبل از بیرون بردن از منزل، دم کردند
[ترجمه گوگل] قبل از مصرف آن در خارج از منزل سگ را برداشتند
- She leashed her impatience until he left the room.
[ترجمه تتتتت] لزلزددبشذیَدبَذطَتبَتبَایطهبلیطوذزلآ - آز، تبَایطخبطخلطخبطبخطخبطنلزخبطحابلیلزعیلطغطلسلزغطاسطیب
[ترجمه ترگمان] بی آن که از اتاق خارج شود، از بی صبری او را رها کرد
[ترجمه گوگل] او بی صبری را ترک کرد تا اتاق را ترک کند

• strap or chain used to restrain a dog or other animal; restraint, something which curbs or controls
control or restrain by means of a leash; control, harness; tie, bind, connect
a dog's leash is a long thin piece of leather or a chain, which you attach to the dog's collar.

مترادف و متضاد

پالهنگ (اسم)
halter, bridle, leash

دسته سه تایی (اسم)
leash

افسار سگ و حیوانات مشابه (اسم)
leash

افسار بستن (فعل)
leash

بند زدن (فعل)
tinker, leash, garter, joggle

rein


Synonyms: bridle, chain, check, control, cord, curb, deterrent, hold, lead, restraint, rope, strap, tether


rein, hold


Synonyms: bridle, check, clog, control, curb, entrammel, fasten, fetter, hamper, hobble, hog-tie, hold back, restrain, secure, shackle, suppress, tether, tie, tie up, trammel


Antonyms: let go, release


جملات نمونه

1. hold in leash
مهار کردن،لگام زدن،تحت کنترل درآوردن

2. i tried to leash my anger
کوشیدم خشم خود را لگام کنم.

3. strain at the leash
بی صبر بودن،ناشکیبایی کردن

4. strain at the leash
(عامیانه) برای کسب آزادی بیشتر تقلا کردن،برای پاره کردن مهار خود کوشیدن

5. a puppy on a leash
توله سگی دارای قلاده

6. the dog slipped its leash
سگ افسارش را باز کرد.

7. a plan to keep floods in leash
طرحی برای مهار کردن سیل

8. The dog strains at the leash, eager to be off.
[ترجمه ترگمان]سگ با اشتیاق به مهار اسب ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]سگ در دسته سه تایی قرار می گیرد، مشتاقانه خاموش می شود

9. Marcus keeps you on a short leash, does he?
[ترجمه ترگمان]، \"مارکوس\" تو رو به یه افسار کوتاه نگه میداره، مگه نه؟
[ترجمه گوگل]مارکوس شما را در کمربند کوتاه نگه می دارد، آیا او؟

10. Like all youngsters, he's straining at the leash to leave home.
[ترجمه ترگمان]مثل همه جوان ها، او به قلاده فشار می اورد تا از خانه خارج شود
[ترجمه گوگل]مثل همه جوانان، او در کمربند به خانه می رود

11. I managed to hold my anger in leash until she had gone.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم تا وقتی که او رفته بود، anger را مهار کنم
[ترجمه گوگل]من تا زمانی که رفته بودم توانستم خنده ام را در کمربند نگه دارم

12. But it should slacken when the leash is held normally.
[ترجمه ترگمان]اما باید وقتی افسار به طور عادی مهار می شود، سست شود
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که دسته بندی به طور معمول برگزار می شود، باید آن را کاهش دهیم

13. Use the leash to give the dog cues about what you want him to do.
[ترجمه ترگمان]از تسمه برای دادن راهنمایی های سگ ها در مورد کاری که می خواهید انجام دهید استفاده کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از لیوان برای نشانه های سگ در مورد آنچه که او می خواهید انجام دهید

14. Lady wags her tail and stretches the leash toward the mailman.
[ترجمه ترگمان]لیدی برترام دمش را تکان داد و افسار را به طرف پستچی کشید
[ترجمه گوگل]بانوی دم دمش را می بندد و کمربند سمت خود را به سوی mailman گسترش می دهد

15. Hal and Marge, with Barnabas on his red leash.
[ترجمه ترگمان]هال و مارج، با بی Barnabas قلاده قرمز اون
[ترجمه گوگل]هال و مارج، با بارناباس بر روی کمربند قرمز خود

16. All dogs in public places should be on a leash.
[ترجمه G�ky�z] همه سگ ها در اماکن عمومی باید از بند استفاده کنند.
[ترجمه ترگمان]همه سگ ها در مکان های عمومی باید بسته باشند
[ترجمه گوگل]همه سگ ها در مکان های عمومی باید در یک دسته قرار گیرند

17. The dog yelped excitedly when his master opened a desk drawer and produced his leash.
[ترجمه ترگمان]وقتی اربابش کشو میزش را باز کرد و قلاده او را بیرون کشید، سگ با هیجان پارس کرد
[ترجمه گوگل]سگ هیجان زده هیجان زده وقتی که استاد او یک میز کشویی را باز کرد و دستش را برگرداند

a puppy on a leash

توله سگی دارای قلاده


in the park, keep your dog on a leash!

سگ خود را با قلاده به پارک بیاورید!


The dog was securely leashed to a tree.

سگ را محکم به یک درخت بسته بودند.


a plan to keep floods in leash

طرحی برای مهار کردن سیل


I tried to leash my anger.

کوشیدم خشم خود را لگام کنم.


اصطلاحات

strain at the leash

ناآرام بودن، ناشکیبایی کردن


hold in leash

مهار کردن، لگام زدن، تحت کنترل درآوردن


پیشنهاد کاربران

طنابی که با آن سگ را میبندند

a long chain or piece of leather, rope, etc to keep a dog under control

قلاده

Day of this cloth diapers and challenging and challenging and challenging and rewarding to somebody else you can get a chance I could not find a different way than I sometimes talk to somebody who

سلام دوست من،
قلاده، قلاده زدن یا بستن قلاده :Leash

مثال:
I'm going to buy a red leash for hony in the
. evening
معنی:
من قصد دارم که بعد از ظهر برای هانی ( اسم سگ ) یک قلاده ی قرمز بخرم.

( Nown )
a long chain or piece of leather, rope, etc to keep a dog under control
قلاده
کانون زبان ایران

این یعنی زنگوله ی حیوانات

. she runs on beaches with foxes on leashes
یعنی اون دختره با روباهش که به قلاده وصل است روی ساحل می دود.
کانون زبان ایران


کلمات دیگر: