کلمه جو
صفحه اصلی

lade


معنی : بار کردن، با ملاقه خالی کردن، بارگیری کردن
معانی دیگر : خالی کردن

انگلیسی به فارسی

بار کردن، بارگیری کردن، خالی کردن، با ملاقه خالی کردن


لاد، با ملاقه خالی کردن، بار کردن، بارگیری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lades, lading, laded, laden
(1) تعریف: to load with cargo.
مترادف: freight, load
متضاد: unlade, unload
مشابه: cram, fill, pack, stevedore, stow, stuff

(2) تعریف: to be loaded, as with a burden (usu. used in passive).
مترادف: burden, load
مشابه: charge, encumber, freight, stuff, weigh down

- They were laden with grief.
[ترجمه ترگمان] بار دیگر سرشار از اندوه و اندوه بودند
[ترجمه گوگل] آنها غمگین بودند

(3) تعریف: to cover or fill copiously (usu. used in passive).
مترادف: cover, cram, fill, load
مشابه: charge, freight, jam, load, stuff

- The vine is laden with grapes.
[ترجمه A.J] تاکستان از انگور پر شده است.
[ترجمه ترگمان] مو با انگور پر شده
[ترجمه گوگل] انگور دارای انگور است

(4) تعریف: to lift or transfer, as with a dipper; ladle.
مترادف: dip, ladle, scoop
مشابه: dish, spoon
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: lader (n.)
(1) تعریف: to take on a load, as of cargo.
مترادف: fill
متضاد: unlade, unload

(2) تعریف: to lift or transfer a liquid; ladle.

• load; burden, weigh down; fill full; raise or remove (a liquid) with a dipper

مترادف و متضاد

بار کردن (فعل)
prime, burden, fill, load, weight, pack, freight, lade, steeve

با ملاقه خالی کردن (فعل)
lade

بارگیری کردن (فعل)
port, lade

جملات نمونه

1. Dragging the fully laden boat across the sand dunes was no mean feat.
[ترجمه ترگمان]کشتی از روی تپه های شنی که از تپه های شنی روی تپه های شنی دیده می شد، کار بزرگی نبود
[ترجمه گوگل]کشیدن قایق به طور کامل در سراسر تپه های شن و ماسه به معنی شاهکار نبود

2. The tables were laden with food.
[ترجمه ترگمان]میزها پر از غذا بود
[ترجمه گوگل]جداول با غذا بارگذاری شدند

3. He always comes back from France laden with presents for everyone.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از فرانسه برگشته و هدایایی برای همه دارد
[ترجمه گوگل]او همیشه از فرانسه با هدایایی برای همه می آید

4. He took the heavily laden tray from her.
[ترجمه ترگمان]سینی پر بار سنگین را از دستش گرفت
[ترجمه گوگل]او سینی شدید از او را گرفت

5. The ship was laden with war materials.
[ترجمه ترگمان]کشتی حامل مصالح جنگی بود
[ترجمه گوگل]کشتی با مواد جنگی بارگذاری شد

6. I came home laden with cardboard boxes.
[ترجمه ترگمان]من با جعبه های مقوایی اومدم خونه
[ترجمه گوگل]من با جعبه های مقوایی به خانه آمده ام

7. The waiter was pushing a laden sweet trolley towards our table.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت با چرخ دستی خوراکی ها را به طرف میز ما هل داد
[ترجمه گوگل]پیشخدمت یک صندلی سبز شیرین به سمت میز ما حرکت کرد

8. The dinner table was laden with crystal and silver.
[ترجمه ترگمان]میز غذاخوری از بلور و نقره پر شده بود
[ترجمه گوگل]میز شام با کریستال و نقره ساخته شد

9. He is laden with heavy responsibility.
[ترجمه ترگمان]او مملو از مسئولیت سنگین است
[ترجمه گوگل]او مسئولیت سنگینی دارد

10. The trees were laden with apples.
[ترجمه ترگمان]درختان انباشته از سیب بودند
[ترجمه گوگل]درختان با سیب پر شده بودند

11. Many of their heavy industries are laden with debt.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از صنایع سنگین آن ها انباشته از بدهی هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از صنایع سنگین آنها دارای بدهی هستند

12. The trucks were laden with food and medicine.
[ترجمه ترگمان]کامیون ها پر از غذا و غذا بودند
[ترجمه گوگل]کامیون ها با غذا و دارو بارور شدند

13. The men trudged up the hill, laden with supplies.
[ترجمه ترگمان]افراد با بار سنگین از بالای تپه بالا رفتند
[ترجمه گوگل]مردان تپه ها را پرت کردند، با لوازم تسلیم شدند

14. His voice was soft, yet laden with threat.
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و هنوز پر از تهدید بود
[ترجمه گوگل]صدای او نرم بود، اما تهدید به بار آورد

15. The apple trees were laden with fruit.
[ترجمه ترگمان]درختان سیب پر از میوه بودند
[ترجمه گوگل]درختان سیب با میوه پر شده بودند


کلمات دیگر: