کلمه جو
صفحه اصلی

nasal


معنی : خیشومی، وابسته به بینی، وابسته به منخرین
معانی دیگر : بینی، دماغی، (زبان شناسی) خیشومی، غنه ای، تودماغی، حرف خیشومی (مانند n و m)

انگلیسی به فارسی

وابسته به بینی، وابسته به منخرین، خیشومی


بینی، خیشومی، وابسته به بینی، وابسته به منخرین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to the nose.

(2) تعریف: of, pertaining to, or resembling speech sound produced by forcing air through the nose.

- a nasal twang
[ترجمه ترگمان] بینی تو دماغی شده بود
[ترجمه گوگل] یک نوک بینی
اسم ( noun )
مشتقات: nasally (adv.), nasality (n.)
• : تعریف: a sound produced nasally.

• speech sound that is produced through the nose (phonetics); nose guard attached to a helmet; medication administered via the nose; either of the two bones that form the bridge of the nose
of the nose, nose-like; pronounced through the nose
you produce nasal sounds when air passes through your nose and mouth when you speak.
nasal also means relating to your nose.

مترادف و متضاد

خیشومی (صفت)
nasal, rhinal

وابسته به بینی (صفت)
nasal, rhinal

وابسته به منخرین (صفت)
nasal

جملات نمونه

1. nasal cavities
حفره های بینی

2. a nasal sound
صدای خیشومی

3. his nasal passages are closed
مجراهای بینی او مسدود است.

4. the nasal cavity
حفره ی بینی

5. this drug will clear his nasal passages
این دارو مجراهای بینی او را خواهد گشود.

6. Every person has two nasal orifices.
[ترجمه ترگمان]هر فرد دارای دو بینی بینی است
[ترجمه گوگل]هر فرد دارای دو سوراخ بینی است

7. This spray helps to ease nasal congestion.
[ترجمه ترگمان]این اسپری به رفع گرفتگی بینی کمک می کند
[ترجمه گوگل]این اسپری به کاهش تراکم بینی کمک می کند

8. Her voice took on a nasal whine of complaint.
[ترجمه ترگمان]صدایش با ناله دماغی و شکایت آمیز شکایت می کرد
[ترجمه گوگل]صدای او بر روی یک شکایت بینی قرار گرفت

9. He was suffering from nasal catarrh.
[ترجمه ترگمان]از catarrh بینی رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از قطره بینی گرفتار شده بود

10. She talked in a deep nasal monotone.
[ترجمه ترگمان]با صدای بم و یکنواختی صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]او در یک مونوتن عمیق بینی صحبت کرد

11. He spoke in a high nasal voice.
[ترجمه ترگمان]او با صدای تو دماغی حرف می زد
[ترجمه گوگل]او در یک صدای بینی بلند صحبت کرد

12. Removing the nasal pack and inserting a nasopharyngeal tube did not improve matters.
[ترجمه ترگمان]از بین بردن گروه بینی و قرار دادن یک لوله nasopharyngeal موضوع را بهبود نبخشید
[ترجمه گوگل]حذف بسته بینی و قرار دادن یک لوله نازوفارنکس مواد را بهبود نمی بخشد

13. Donlan suffered a cracked skull and his nasal septum was pushed out of place.
[ترجمه ترگمان]Donlan دچار شکستگی جمجمه شد و پره های بینی او از جای خود خارج شدند
[ترجمه گوگل]دونان دچار جمجمه شکسته شده بود و سپتوم بینیش بیرون زده شد

14. The nature of the nasal sacs in heterostracans has been the subject of some debate.
[ترجمه ترگمان]ماهیت کیسه های بینی در heterostracans موضوع برخی بحث ها بوده است
[ترجمه گوگل]ماهیت کیسه های بینی در هتروستراس ها موضوع بحث است

nasal cavities

حفره‌های بینی


a nasal sound

صدای خیشومی


پیشنهاد کاربران

مربوط ب بینی

گرفتگی بینی

بینی، دماغ،
گرفتگی بینی=nasal congestion

دماغی
The air passage can be manipulated in a number of ways by the tongue. The
area above the larynx can be opened, fully closed, or partially closed, with each
position producing a different sound. If partially closed, air goes through the
nose, making a "nasal" sound.

nasal ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: خیشومی
تعریف: آوایی که در ادای آن مجرای گفتار در نقطه‏ای مسدود گردد، ولی عبور هوا به خارج بدون برخورد با هیچ مانعی از راه بینی انجام شود

تو دماغی


کلمات دیگر: