کلمه جو
صفحه اصلی

mall


معنی : تفرجگاه، مرکز خرید، پیاده رو پردرخت وسایه دار
معانی دیگر : (به ویژه امریکا و کانادا - خیابان بازار مانند دارای فروشگاه ها و مغازه های متعدد و راهروهای سرپوشیده که وسایط نقلیه را راه نمی دهند) بازار، بازارچه، تیمچه، پاساژ، (در بازی pall-mall) چکش چوبی، محل بازی pall-mall

انگلیسی به فارسی

پیاده رو پردرخت وسایه دار، تفرجگاه


مرکز خرید، تفرجگاه، پیاده رو پردرخت وسایه دار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a grassy open space, usu. lined with shade trees and used as a public place for walking.
مشابه: alley

(2) تعریف: an area, either open or enclosed, reserved for pedestrian traffic and containing shops, restaurants, and the like; shopping center.

(3) تعریف: a strip of usu. grassy land that separates roads or highways; median.

(4) تعریف: (cap.) The National Mall.

• shopping center, variety of stores and businesses housed within a series of connected buildings or within a single building; pedestrian walkway, promenade; pall-mall (game played with mallets and wooden balls)
a mall is a shopping area where cars are not allowed.

مترادف و متضاد

تفرجگاه (اسم)
promenade, boulevard, mall

مرکز خرید (اسم)
mall, shopping center

پیاده رو پردرخت وسایه دار (اسم)
mall

commercial complex with many individual retail stores


Synonyms: commercial center, market, mart, mini-mart, plaza, shopping center, shopping mall


shopping center


Synonyms: marketplace, shopping complex, shopping mall, shopping plaza


promenade


Synonyms: alameda, boardwalk, boulevard, esplanade, parade, public walk, walk


جملات نمونه

1. We are going to build a shopping mall in this area.
[ترجمه Mlin] ما می خواهیم برویم یک مرکز خرید در این منطقه بسازیم
[ترجمه فاطمه حیدری] ما قصد ساختن یک مرکز خرید در این منطقه داریم.
[ترجمه آرین سلیمانی] ما میخواهیم در این منطقه یک مرکز خرید بسازیم
[ترجمه م.م.ک] ما می خواهیم مرکز خریدی در این مکان بسازیم.
[ترجمه S] ما میخواهیم در ایتجا یک مرکز خرید بسازیم
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم یک مرکز خرید در این منطقه بسازیم
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم یک مرکز خرید در این منطقه بسازیم

2. I'll wander around the mall for half an hour.
[ترجمه م.م.ک] نیم ساعت است که دارم دور و بر بازار قدم می زنم.
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت اطراف فروشگاه پرسه می زنم
[ترجمه گوگل]من نصف یک ساعت در اطراف بازار سرگردان می شوم

3. Jodie came home from the mall with bags of loot.
[ترجمه ترگمان]جودی با کیسه هایی از غنایم به خانه برگشت
[ترجمه گوگل]جودی با کیف های غارت به خانه برگشت

4. Townspeople have flocked to the new shopping mall.
[ترجمه ترگمان]Townspeople به مرکز خرید جدید هجوم آورده اند
[ترجمه گوگل]شهروندان به مرکز خرید جدید رفته اند

5. There is a large mall on the street.
[ترجمه ترگمان]یک مرکز خرید بزرگ در خیابان وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک مغازه بزرگ در خیابان وجود دارد

6. Joe runs a hamburger concession in the mall.
[ترجمه ترگمان]جو یه همبرگر فروشی تو فروشگاه داره
[ترجمه گوگل]جو یک امتیاز همبرگر در بازار را اجرا می کند

7. Thousands of people crammed the mall Sunday.
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر روز یکشنبه بازار خرید را پر کردند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر یکشنبه یک بار بازار را پرچم دادند

8. Let's meet at the mall and go see a movie.
[ترجمه ترگمان]بیایید در مرکز خرید ملاقات کنیم و یک فیلم ببینیم
[ترجمه گوگل]بیایید در بازار ملاقات کنیم و یک فیلم ببینیم

9. The shopping mall is covered over with an enormous glass roof.
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید با سقف شیشه ای بسیار پوشیده شده است
[ترجمه گوگل]مرکز خرید با یک سقف شیشه ای بزرگ پوشیده شده است

10. The crowds thronged into the mall.
[ترجمه ترگمان]جمعیت به فروشگاه هجوم آوردند
[ترجمه گوگل]این جمعیت به بازار میرود

11. Plans to build a new mall were deep-sixed after protests from local residents.
[ترجمه ترگمان]پس از اعتراضات ساکنان محلی، طرح هایی برای ساخت یک مرکز خرید جدید وجود داشت
[ترجمه گوگل]طرح هایی برای ساخت یک مرکز جدید پس از اعتراضات ساکنان محلی عمیقا حل و فصل شد

12. The store has a prime position in the mall.
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه دارای جایگاه اصلی در این مرکز خرید می باشد
[ترجمه گوگل]فروشگاه دارای جایگاه اول در بازار است

13. I saw Sally last Saturday at the mall.
[ترجمه درسا] من سالی را شنبه گذشته در مرکز خرید دیدم
[ترجمه ترگمان]من \"سالی\" رو آخرین شنبه تو فروشگاه دیدم
[ترجمه گوگل]من سالی را شنیدم که در بازار گذشته بود

14. The local kids hang out at the mall.
[ترجمه ترگمان]بچه های محلی در مرکز خرید به دار آویخته می شوند
[ترجمه گوگل]بچه های محلی در بازار می آیند

15. The mall was teeming with shoppers that Saturday.
[ترجمه ترگمان]این مرکز خرید پر از خریداران بود که شنبه برگزار شد
[ترجمه گوگل]این بازار در روز شنبه، با مشتریان پرطرفدار بود

I do my shopping at Lincoln Mall.

من خریدهای خودم را در بازار لینکلن انجام می‌دهم.


پیشنهاد کاربران

بازار بزرگ

مغازه ی بسیار بزرگ

فروشگاهی که درب ورودی ان راهروی پردرختی است

مرکز خرید، پاساژ
Shopping center. mall

فروشگاه

فروشگاه طبقاتی بزرگ

فروشگاه، جایی که از این خرید میشود

مرکز خرید

بازار ، محل تجمع عرضه کنندگان کالا ، محل بساطی ها و فروشندگان. بازار روز ، محل فروش اجناس .

Shopping center

بازار

پاساژ

a large building that has many stores ، restaurants، etc.

یک ساختمون بزرگ که تعداد زیادی مغازه و رستوران و. . . . . داره

پاساژ یا مر کز خرید

you can buy any clothes at the new shopping mall downtown

معنی در کتاب کانون زبان
A large building that has many stores, restaurants, etc

A large building that has many stores restaurants etc
معنی در درس ۱ کانون زبان
ترم reach 4

فروشگاه زنجیره ای

پاساژ، مرکزخرید

مجتمع تجاری

فروشگاه های بزرگ و پاساژها

فروشگاه یا مرکز خرید

A large building that has many stores restaurants , etc

به نظر من برای هر کلمه ای که توضیح اینگلیسی دادین تلفظ جمله ها بزارید که تلفظ ها هم یاد گرفته باشیم
ممنون

مرکز خرید یا فروشگاه بزرگ
لایک کنین گایز💙🌌

مرکز خرید یا فروشگاه پاساژ

Mall its noun.
Wecan shop in mall.
a large bulding that hase many stores resturans. . . . . . . . . and. . . . . . . . .

like please

Mall=shopping center

پاساژ ، مرکز خرید یا بازار
فروشگاه
بازاری که در آنجا کلی مغازه و رستوران و. . . . . . . . وجود داررد

mall ( عمومی )
واژه مصوب: بازار بزرگ
تعریف: بنایی بزرگ متشکل از چندده باب مغازه و بنگاه و غذاخوری و فضای مناسب برای توقف خودرو و احیاناً فضاهای ورزشی یا تفریحی یا خدماتی


کلمات دیگر: