کلمه جو
صفحه اصلی

need


معنی : نیاز، ایجاب، لزوم، نیازمندی، نیستی، احتیاج، بایستگی، حاجت، نیاز داشتن، نیازمند بودن، در احتیاج داشتن، محتاج بودن
معانی دیگر : بایست، دربایست، دروای، چیزضروری، کاستی، کمبود، درماندگی، بی چیز، تنگدستی، فقر، لازم داشتن، احتیاج داشتن، بایستن

انگلیسی به فارسی

نیاز، لزوم، احتیاج، نیازمندی، در احتیاج داشتن،نیازمند بودن، نیازداشتن


نیاز، لزوم، احتیاج، نیازمندی، حاجت، نیستی، ایجاب، بایستگی، نیاز داشتن، نیازمند بودن، در احتیاج داشتن، محتاج بودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a requirement or obligation.
مترادف: essential, must, necessary, obligation, requirement, requisite, sine qua non
مشابه: call, desideratum, duty, necessity, want

- A baby has many needs that must be fulfilled by parents or caregivers.
[ترجمه ترگمان] کودک نیازهای زیادی دارد که باید توسط والدین و یا مراقبان انجام شود
[ترجمه گوگل] یک کودک نیازهای زیادی دارد که باید توسط والدین یا مراقبان انجام شود
- Many kids feel a need to rebel.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان نیاز به شورش دارند
[ترجمه گوگل] بسیاری از بچه ها نیاز به شورشی دارند
- They make just enough money to take care of their basic needs.
[ترجمه ترگمان] آن ها پول کافی برای مراقبت از نیازهای اولیه خود کسب می کنند
[ترجمه گوگل] آنها فقط پول کافی برای مراقبت از نیازهای اولیه خود می گیرند

(2) تعریف: the lack of something that is required or indispensable.
مترادف: dearth, deficiency, insufficiency, lack, paucity, scarcity, shortage, want
مشابه: pinch

- There is a need for skilled workers.
[ترجمه ترگمان] نیاز به کارگران ماهر وجود دارد
[ترجمه گوگل] نیاز به کارگران ماهر وجود دارد

(3) تعریف: obligation arising from the facts of a situation.
مترادف: exigency
مشابه: claim, demand, obligation

- There is no need for you to be worried.
[ترجمه ترگمان] لازم نیست نگران باشی
[ترجمه گوگل] لازم نیست نگران باشید

(4) تعریف: a state of want; poverty.
مترادف: destitution, indigence, necessity, penury, poverty, privation, want
مشابه: distress, extremity, misery, pinch, straits, trouble

- It is a shame that many people live in need.
[ترجمه ترگمان] این شرم آور است که بسیاری از مردم به آن نیاز دارند
[ترجمه گوگل] شرم آور است که بسیاری از مردم نیاز دارند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: needs, needing, needed
(1) تعریف: to have a requirement for.
مترادف: call for, claim, demand, require, want
مشابه: exact

- They need more money to support their families.
[ترجمه ترگمان] آن ها برای حمایت از خانواده هایشان به پول بیشتری نیاز دارند
[ترجمه گوگل] آنها برای حمایت از خانواده هایشان پول بیشتری نیاز دارند
- All animals need water to live.
[ترجمه ترگمان] همه حیوانات برای زندگی به آب نیاز دارند
[ترجمه گوگل] همه حیوانات نیاز به آب برای زندگی دارند
- The house needs painting and the windows need washing.
[ترجمه ترگمان] خانه به نقاشی نیاز دارد و پنجره ها به شستن نیاز دارند
[ترجمه گوگل] خانه نیاز به نقاشی دارد و پنجره ها نیاز به شستشو دارند

(2) تعریف: to have or feel the obligation or necessity (to do or be something).
مشابه: must

- You need to sign the form on the front and back.
[ترجمه ترگمان] باید فرم رو امضا کنی و برگردی
[ترجمه گوگل] شما باید فرم را در جلو و عقب امضا کنید
- I need to leave now, or I'll miss the bus.
[ترجمه ترگمان] باید همین الان برم وگرنه اتوبوس رو از دست میدم
[ترجمه گوگل] من باید اکنون بگذارم یا اتوبوس را از دست بدهم
- These patients need to be in bed.
[ترجمه ترگمان] این بیماران باید در بس تر باشند
[ترجمه گوگل] این بیماران باید در رختخواب باشند
- I'm tired; I need to take a break.
[ترجمه سید محمد جواد طباطبایی] من خسته ام به استراحت نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] خسته ام، باید استراحت کنم
[ترجمه گوگل] خسته ام؛ من نیاز به یک استراحت دارم

(3) تعریف: to require out of necessity or earnestly want.
مشابه: require, want

- Your country needs you to fight.
[ترجمه ترگمان] کشورت به تو نیاز داره تا مبارزه کنی
[ترجمه گوگل] کشور شما نیاز به مبارزه دارد
- We need them to help us, or we'll never get this finished.
[ترجمه ترگمان] ما به آن ها احتیاج داریم تا به ما کمک کنند، وگرنه هرگز این کار را تمام نمی کنیم
[ترجمه گوگل] ما برای کمک به ما نیاز داریم یا هرگز این کار را تمام نخواهیم کرد
- I need him to tell me he loves me.
[ترجمه ترگمان] میخوام بهم بگه که دوستم داره
[ترجمه گوگل] من به او نیاز دارم که به من بگوید او مرا دوست دارد
- The boss needs this done by tomorrow.
[ترجمه ترگمان] رئیس باید تا فردا این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل] رئیس این فردا نیاز دارد
- I need all the carpets vacuumed before the guests start to arrive.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه مهمان ها برسند، من همه فرش ها را vacuumed
[ترجمه گوگل] من قبل از اینکه مهمان شروع کنم به تمام فرش های خلاء نیاز دارم
- This item needs to be first on the agenda.
[ترجمه ترگمان] این مورد باید ابتدا در دستور کار قرار گیرد
[ترجمه گوگل] این مورد باید در دستور کار باشد
- These papers and folders need to be organized.
[ترجمه ترگمان] این مقالات و پوشه ها باید سازمان دهی شوند
[ترجمه گوگل] این مقالات و پوشه ها باید سازماندهی شوند
- I need for you to be patient just a little longer.
[ترجمه ترگمان] من نیاز دارم که تو یه کم بیشتر صبور باشی
[ترجمه گوگل] من فقط برای مدت کوتاهی صبور هستم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be in want of something.
مترادف: lack, want

- She needs for nothing.
[ترجمه ترگمان] او به هیچ چیز احتیاج ندارد
[ترجمه گوگل] او برای هیچ چیز نیازی ندارد

(2) تعریف: to be necessary.

- There needs to be a sturdy railing along these steps.
[ترجمه ترگمان] باید یه نرده محکم روی این پله ها باشه
[ترجمه گوگل] در این مراحل باید یک دیوار محکم وجود داشته باشد
فعل کمکی ( auxiliary verb )
حالات: needs, needing, needed
• : تعریف: to be under a necessity or an obligation (used mainly in negative statements or interrogatives).
مترادف: should

- You need not explain; I understand perfectly.
[ترجمه ترگمان] لازم نیست توضیح بدهید، من کاملا می فهمم
[ترجمه گوگل] شما نیازی به توضیح ندارید من کاملا درک می کنم
- He need not have attended the meeting; it didn't really concern him.
[ترجمه ترگمان] نیازی نبود که در جلسه شرکت کند؛ واقعا به او اهمیت نمی داد
[ترجمه گوگل] او نیازی به حضور در جلسه ندارد واقعا به او اهمیت نداد
- They needn't be worried; everything will be fine.
[ترجمه ترگمان] لازم نیست نگران باشند؛ همه چیز روبه راه خواهد شد
[ترجمه گوگل] آنها نباید نگران باشند؛ همه چیز خوب خواهد بود
- Need I be concerned about this?
[ترجمه ترگمان] باید نگران این موضوع باشم؟
[ترجمه گوگل] آیا باید در مورد این نگران باشم؟
- Need you leave so soon?
[ترجمه ترگمان] میخوای به این زودی بری؟
[ترجمه گوگل] آیا به زودی باید بروی؟

• necessity, requirement; shortage of an indispensable item; distress, hardship
require; be in distress, be under hardship; be obligated
if you need something or need to do it, it is necessary for you to have it or to do it.
if you say that something need not happen, or that someone need not do something, you are saying that there is no good reason for it to happen.
if something needs a particular action or if an action needs doing, this action is necessary.
your needs are the things you need for a satisfactory or comfortable life.
a need is also a strong feeling that you must have or do something.
you use if need be to say that an action will be carried out if it is necessary.
if someone or something is in need of something, they need it.
people in need do not have enough money, or require help of some kind.

مترادف و متضاد

نیاز (اسم)
demand, want, requirement, need, necessity

ایجاب (اسم)
exigency, requirement, need

لزوم (اسم)
supply, incumbency, need, necessity, indigence, requisiteness

نیازمندی (اسم)
requirement, need, necessity, indigence

نیستی (اسم)
naught, nullity, inexistence, nothing, need, inexistency

احتیاج (اسم)
lack, requirement, need, necessity, penury, requisite

بایستگی (اسم)
need, necessity

حاجت (اسم)
wish, want, need

نیاز داشتن (فعل)
require, need

نیازمند بودن (فعل)
need

در احتیاج داشتن (فعل)
need

محتاج بودن (فعل)
want, need

want, requirement


Synonyms: charge, commitment, committal, compulsion, demand, desideratum, devoir, duty, essential, exigency, extremity, longing, must, obligation, occasion, ought, requisite, right, the urge, urgency, use, weakness, wish


Antonyms: have


poverty


Synonyms: deprivation, destitution, distress, extremity, impecuniousness, impoverishment, inadequacy, indigence, insufficiency, lack, neediness, paucity, pennilessness, penury, poorness, privation, shortage, want


Antonyms: luxury, riches, wealth


emergency; pressing lack


Synonyms: deficiency, exigency, inadequacy, insufficiency, necessity, obligation, shortage, urgency, want


Antonyms: comfort, fortune, have, plenty


want something


Synonyms: be deficient, be deprived, be down and out, be hard up, be inadequate, be in need of, be in want, be needy, be poor, be short, be without, call for, claim, covet, crave, demand, desire, die for, do without, drive for, exact, feel a dearth of, feel the necessity for, feel the pinch, go hungry, hanker, have occasion for, have occasion to, have use for, hunger, hurt for, lack, long, lust, miss, necessitate, pine, require, suffer privation, thirst, wish, yearn, yen for


Antonyms: do not want, have


جملات نمونه

to have need of a rest

احتیاج به استراحت داشتن


1. need is the greatest agent of change
نیاز بزرگ ترین عامل تغییر است.

2. a need for improvement
نیاز به بهسازی

3. children need milk
کودکان به شیر نیاز دارند.

4. he need not come
نیازی به آمدن او نیست.

5. i need more time to reflect on the problem which you have presented
نیاز به وقت بیشتری دارم تا درباره ی مسئله ای که مطرح کرده اید تفکر کنم.

6. i need neither the government's help nor its hindrances
نه به کمک دولت نیاز دارم و نه به اشکال تراشی های آن.

7. i need nothing else
چیز دیگری نیاز ندارم.

8. i need somebody to tell me what is what
نیاز دارم که کسی مرا راهنمایی کند.

9. i need time to orient myself with this new environment
برای اینکه خودم رابا این محیط تازه تطبیق بدهم،احتیاج به زمان دارم.

10. i need to iron my pants
لازم است شلوارم را اطو بزنم.

11. i need your guidance
به راهنمایی شما نیاز دارم.

12. no need to give a rehearsal of details
نیازی به بازگویی جزئیات نیست.

13. no need to immerge further into this topic
نیازی نیست که بیش از این وارد این موضوع بشوی.

14. no need to worry
جای دلواپسی ندارد.

15. plants need water
گیاهان به آب نیاز دارند.

16. pressing need
نیاز مبرم

17. the need for a better education
نیاز به آموزش و پرورش بهتر

18. the need for a minimum of government interference in business
نیاز به کمینه ی (حداقل) دخالت دولت در امور بازرگانی

19. the need for consistency and continuity in government policy
نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت

20. the need for improving the visibility of bicycles at night
نیاز به بهتر کردن دیدپذیری دوچرخه ها در شب

21. the need for more teachers
نیاز به آموزگاران بیشتر

22. the need for relaxation and distraction should not be forgotten
نیاز به استراحت و تفریح را نباید فراموش کرد.

23. the need of this village for water is paramount
نیاز این دهکده به آب ارجح است.

24. the need to pay the rent on a specified day
لزوم پرداخت کرایه در روز معین

25. we need a modern system of transportation for the city and its environs
برای شهر و حومه ی آن نیاز به شبکه ی ترابری مدرنی داریم.

26. we need a new principal to knock this old school into shape
نیاز به رییس جدیدی داریم که این مدرسه ی قدیمی را سر و سامان بدهد.

27. we need a strong modern army
ما به یک ارتش نیرومند نوین نیاز داریم.

28. we need backup forces
نیاز به نیروهای پشتیبان داریم.

29. we need good plumbers more than we need engineers
به لوله کش خوب بیشتر نیاز داریم تا به مهندس.

30. we need more oil to replenish our pool
برای پر کردن ذخیره ی خود احتیاج به نفت بیشتر داریم.

31. we need more people to donate blood
برای اهدای خون به افراد بیشتری نیاز داریم.

32. we need no introduction because we are cousins
ما نیازی به معرفی نداریم چون پسرعمو هستیم.

33. we need not enumerate our needs for him
لازم نیست که نیازهای خود را برای او یک به یک ذکر کنیم.

34. we need somebody to box all these apples
نیاز به کسی داریم که همه ی این سیب ها را در جعبه بریزد.

35. we need somebody to empty these boxes
نیاز به کسی داریم که (محتوای) این جعبه ها را خالی کند.

36. we need someone who understands children
ما به کسی نیاز داریم که بچه ها را درک کند.

37. we need the continued support of the labour caucus on the economic council
ما به پشتیبانی مداوم نمایندگان حزب کارگر در شورای اقتصادی نیاز داریم.

38. we need time to remedy our social ills
برای اصلاح عیوب اجتماعی خود نیاز به زمان داریم.

39. we need to beef up our border guards
ما باید پاسداران مرزی خود را تقویت کنیم.

40. we need to change the baby's diaper
لازم است که کهنه ی بچه را عوض کنیم.

41. we need to emphasize the character of our demands
مانیاز داریم که ماهیت تقاضاهای خود را مورد تاکید قرار دهیم.

42. we need tools to do wiring
برای سیم کشی نیاز به ابزار داریم.

43. you need a pass to enter this base
برای ورود به این پایگاه کارت عبور لازم دارید.

44. you need a thousand tumans; i'll give you nine hundred and you can get the difference from your father
شما به هزار تومان نیاز دارید; من نهصد تومان می دهم و مانده را از پدرتان بگیرید.

45. you need to get someone to authenticate this photograph
باید کسی را پیدا کنی که اصالت این عکس را گواهی کند.

46. you need to hire a counsel(l)or
شما نیاز دارید که وکیل استخدام کنید،باید وکیل بگیرید.

47. you need to insert a paragraph here
باید در اینجا یک پاراگراف اضافه کنی.

48. you need to present corraborative evidence for your accusations
شما باید مدارک و شواهدی در اثبات اتهاماتی که وارد می کنید ارائه بدهید.

49. have need to
بایستی،باید،لازم است که،واجب است

50. if need be
در صورت لزوم،اگر نیاز باشد

51. a clamant need
نیاز فوری

52. a crying need
نیاز مبرم

53. an immediate need for help
نیاز فوری به کمک

54. cattle farms need lots of feed
مزارع دامداری به علوفه ی فراوان نیاز دارند.

55. disadvantaged children need special education
کودکان محروم نیاز به آموزش ویژه دارند.

56. do you need help, babe?
کمک می خوای عزیزم ؟

57. do you need help?
نیاز به کمک داری ؟

58. does one need a certificate to own a hand gun?
آیا برای داشتن هفت تیر گواهینامه (جواز) لازم است ؟

59. his constant need to travel served to estrange him from most family activities
نیاز دایمی او به سفر او را از بیشتر فعالیت های خانوادگی دور نگه می داشت.

60. i don't need more money; i need more affection!
نیاز به پول بیشتر ندارم ; محبت بیشتر می خواهم !

61. if you need anything, holler
(امریکایی - خودمانی) اگر چیزی لازم داشتی داد بزن

62. in sore need of help
شدیدا نیازمند به کمک

63. long-distance runners need stamina
دوندگان دو استقامت باید پر طاقت باشند.

64. premature babies need special care
کودکان زودرس احتیاج به توجه ویژه دارند.

65. some soils need to be chalked
برخی خاک ها نیاز به گچ آمیزی دارند.

66. tehran may need a complete sewer network
ممکن است تهران به یک شبکه ی کامل فاضلاب نیاز داشته باشد.

67. the dire need for new schools
نیاز مبرم به مدارس جدید

68. the urgent need for medicine
نیاز مبرم به دارو

69. the young need better means of entertainment
جوانان نیاز به وسایل تفریح بهتری دارند.

70. these children need to be carefully supervised
این بچه ها باید تحت سرپرستی دقیق قرار بگیرند.

We are here to satisfy all your needs.

ما اینجا هستیم تا کلیه‌ی احتیاجات شما را برآورده کنیم.


a brother in need

برادر تنگدست


I don't need more money; I need more affection!

نیاز به پول بیشتر ندارم؛ محبت بیشتر می‌خواهم!


He needs medical care.

او نیاز به توجهات پزشکی دارد.


Children need milk.

کودکان به شیر نیاز دارند.


He helped me at a time of need.

او در هنگام تنگدستی به دادم رسید.


what else do you need?

دیگر چه می‌خواهید؟


the need for more teachers

نیاز به آموزگاران بیشتر


No need to worry.

جای دلواپسی ندارد.


the need to pay the rent on a specified day

لزوم پرداخت کرایه در روز معین


There is an urgent need for a new hospital.

احتیاج مبرمی به یک بیمارستان جدید وجود دارد.


the need for a better education

نیاز به آموزش و پرورش بهتر


List your daily needs.

نیازمندی‌های روزانه‌ی خود را برشمارید.


He needs to be very careful.

او بایستی خیلی مواظب باشد.


He need not come.

نیازی به آمدن او نیست.


We really need to ask ourselves why.

ما واقعاً باید دلیل را از خودمان بپرسیم.


اصطلاحات

a friend in need, a friend indeed

دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی


have need to

بایستی، باید، لازم است که، واجب است


if need be

در صورت لزوم، اگر نیاز باشد


پیشنهاد کاربران

نیاز داشتن، احتیاج داشتن

. . . . . . . . . feel the want of

a situation in which you must have or do sth
i'm really in need of money

نیاز داشتن😘

احتیاج داشتن

میل داشتن

ملزم به

نیاز، نیاز داشتن، الزام

You need love to for live
شما برای زندگی به عشق نیاز دارید

نیازمند

شما به عشق احتیاج دارید
You need love

I don't need your money
من پولتو لازم ندارم.

مستحق بودن

نیاز داشتن!لازم داشتن👽🇧🇷

فکر کردن. . . . فکر

I need some chalk
من یک مقدار کچ می خواهم


I need some chalk
من یک مقدار کچ نیاز دارم


احتیاج داشتن. نیاز داشتن

خواستن از روی احتیاج

معنای نیاز داشتنو میده

لازم داشتن

اگر کسی از شما بپرسد ( چی لازم دارید )

به انگلیسی ( What do you need )
معنی چی لازم دارید. . . . .
پس need می شود لازم دارید یا داریم. . . . . 👌🏻👍🏻

need
این واژهء ایرانی - اروپایی هم ریشه با :
آلمانی : not
پارسی : نیاز ، niyaaz است.
بایا به گفتن است : نیاز : نی - آز = بی آز

نیاز. .
اجتیاج. .
do you need help

احتیاج داشتن، نیاز مند بودن

فعل need به معنای نیاز داشتن
واژه need به عنوان یک فعل اشاره دارد به احتیاج به چیزی یا کسی که از اهمیت و نقشی حیاتی برخوردار است. مثال:
. he needs an operation ( او به یک عمل جراحی نیاز دارد. )
. i need some new shoes ( من به کفش هایی نو نیاز دارم. )

فعل need به معنای بایستن
این فعل به التزام انجام یک عمل اشاره دارد. عملی که به هر شکل ممکن باید انجام شود و نمی توان آن را نادیده گرفت. مثال:
. she needs to wash her hair ( او باید موهایش را بشوید. )

اسم need به معنای نیاز و لزوم
- اسم need در مفهوم نیاز بطور کلی به معنای احساس شدید خواستن چیزی یا کسی و یا داشتن آن است. مثال:
. she had no more need of me ( او دیگر به من نیازی نداشت. )
- اسم need در مفهوم نیاز اشاره دارد به چیز هایی که یک فرد برای یک زندگی راحت به آن ها وابسته است و بدون آن ها ادامه زندگی برای او بسیار سخت و یا غیر ممکن است. مثال:
. you have to satisfy my needs ( باید نیاز های مرا برآورده کنی. )
financial needs ( نیاز های مالی )
- اسم need در مفهوم لزوم اشاره به وضعیتی دارد که انجام عملی بخصوص در آن ضروری است. مثال:
?is there any need to change the current system ( هیچ لزومی برای تغییر سیستم کنونی وجود دارد؟ )

منبع: سایت بیاموز

میشه لازم داشتن
در بعضی جا ها معنی "باید" هم میدهد
😪😟


کلمات دیگر: