کلمه جو
صفحه اصلی

knead


معنی : امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن
معانی دیگر : (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن، شیبانیدن، خازه کردن، مشت و مال دادن، ماساژ دادن

انگلیسی به فارسی

خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن


مخلوط کردن، خمیر کردن، مالیدن، خمیر درست کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: kneads, kneading, kneaded
مشتقات: kneader (n.)
(1) تعریف: to mix by pressing, folding, and pulling, esp. with the hands.

- He will knead the dough until it is smooth.
[ترجمه فاطمه خاکسار] او خمیر را ورز می دهد تا لطیف شود
[ترجمه ترگمان] او خمیر را تمیز می کند تا صاف شود
[ترجمه گوگل] او خمیر را خیس می کند تا صاف باشد

(2) تعریف: to manipulate by pressing, squeezing, or rubbing; massage.
مشابه: massage, rub

- She kneaded her tired muscles.
[ترجمه ترگمان] او عضلات خسته اش را ماساژ داد
[ترجمه گوگل] او عضلات خسته خود را خیس کرد

• squeeze, shape, blend (clay, dough, etc.); massage
when you knead dough, you press and squeeze it with your hands to make it smooth.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] ورز دادن - مخلوط کردن

مترادف و متضاد

امیختن (فعل)
incorporate, amalgamate, admix, mingle, mix, brew, knead, compound, synthesize, meddle, fuse, fuze, inosculate, interlard

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

خمیر درست کردن (فعل)
knead, batter, make a paste, make a dough, malaxate

سرشتن (فعل)
mix, knead, form, shape, create, mold

مالیدن (فعل)
rub, scrub, curry, knead, daub, polish

خمیر کردن (فعل)
knead, make a paste, make a dough, malaxate, mash, impaste, pulp, leaven, reduce to pulp

ورزیدن (فعل)
train, knead

mix by pressing


Synonyms: aerate, alter, blend, form, manipulate, massage, mold, ply, press, push, rub, shape, squeeze, stroke, twist, work


جملات نمونه

1. Lightly knead the mixture on a floured surface.
[ترجمه فاطمه خاکسار] مخلوط را به آرامی روی یک سطح آردپاشی شده ورز دهید.
[ترجمه ترگمان]mixture را به آرامی روی سطح floured فشار دهید
[ترجمه گوگل]مخلوط را به آرامی مخلوط کنید

2. Knead the dough lightly, then shape it into a round loaf.
[ترجمه ترگمان]خمیر را سبک می کند، بعد آن را به یک قرص گرد شکل شکل می دهد
[ترجمه گوگل]خمیر را به آرامی مخلوط کنید، سپس آن را به یک گردو گرد کنید

3. The smile is faint, the light cloud, knead in sadness.
[ترجمه ترگمان]لبخند ضعیف است، لکه های نور، و در غم و اندوه
[ترجمه گوگل]لبخند کم رنگ است، ابر نور، غمگین است

4. Add the water and knead the mixture well.
[ترجمه ترگمان]آب را به خوبی اضافه کنید و مخلوط را به خوبی مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]آب را اضافه کنید و مخلوط را کاملا مخلوط کنید

5. Having been long sitting there, I have to knead the lame muscles of my legs.
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه مدتی دراز در آنجا نشستم، باید عضلات ناقص پاهایم را نوازش کنم
[ترجمه گوگل]آنجا که آنجا نشسته اید، من باید عضلات شکم پاهایم را بشورم

6. Knead the dough on a floured surface.
[ترجمه ترگمان]خمیر را روی سطح floured تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را بر روی سطح فلزی خمیر کنید

7. She felt him knead the aching muscles.
[ترجمه ترگمان]او را در حالی که عضلات دردناک بدنش را نوازش می کرد، احساس کرد
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که عضلات درد را کمرنگ میکند

8. Knead the dough to the right consistency.
[ترجمه ترگمان]خمیر را به استحکام مناسب وصل کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را به قوام راستی خرد کنید

9. Parents should not knead and shape their children to their own thoughts.
[ترجمه ترگمان]والدین نباید فرزندان خود را به افکار خود شکل دهند
[ترجمه گوگل]والدین نباید کودکان خود را به فکر خودشان بچسبانند

10. Knead the dough for three minutes.
[ترجمه ترگمان] تا سه دقیقه دیگه خمیر رو جمع کن
[ترجمه گوگل]خمیر را برای مدت سه دقیقه خمیر کنید

11. Knead the dough well, then divide it into four pieces.
[ترجمه مريم كوليوند] خمیر را به خوبی ورز دهید سپس به چهار قسمت مساوی تقسیمش کنید
[ترجمه ترگمان]خمیر را به خوبی تمیز کنید، سپس آن را به چهار قسمت تقسیم کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را خیس بزنید، سپس آن را به چهار قطعه تقسیم کنید

12. Turn out dough and knead on a lightly floured surface until firm.
[ترجمه ترگمان]خمیر و knead را بر روی یک سطح صاف floured تا زمان محکم کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را بیرون بیاورید و روی سطح کمی ملایم بپوشانید تا آن را ثابت کنید

13. Knead 1 to 2 minutes. Let rest 10 minutes.
[ترجمه فاطمه دولت آبادی] به مدت 1 تا 2 دقیقه ورز دهید . بگذارید 10 دقیقه استراحت کند.
[ترجمه ترگمان]Knead ۱ تا ۲ دقیقه بگذارید ۱۰ دقیقه استراحت کنیم
[ترجمه گوگل]به مدت 1 تا 2 دقیقه کپک بزنید اجازه دهید 10 دقیقه صبر کنید

14. Knead for 10 to 12 minutes till dough is soft and elastic, tacky but not sticky.
[ترجمه ترگمان]تا ۱۰ تا ۱۲ دقیقه صبر کنید تا خمیر نرم و انعطاف پذیر باشد، اما چسبنده نباشد
[ترجمه گوگل]10 تا 12 دقیقه را بشویید تا خمیر نرم و الاستیک باشد، لاکتیک اما چسبناک نیست

15. Lightly knead the dough on a floured surface, working in the candied peel, raisins and sultanas.
[ترجمه ترگمان]به آرامی خمیر را روی سطح floured فشار دهید و در پوست پرتقال، کشمش و sultanas کار کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را به آرامی بر روی سطح فلورسد قرار دهید، در پوست کنده، کشمش و سلطان ها کار کنید

The cook kneaded the dough.

نانوا خمیر را مالید.


He was kneading the clay into perfect smoothness.

او گل (کوزه‌گری) را می‌سرشت و کاملاً نرم می‌کرد.


(Hafez) .... they kneaded man's clay into a cup

.... گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند


He kneaded my shoulder muscles to relieve the pain.

او عضلات شانه‌ی مرا مالید تا درد آن را آرام کند.


پیشنهاد کاربران

ورز دادن

خمیر کردن، مشت و مال کردن

مالیدن


کلمات دیگر: