leaning

معنی : انحراف، میل، تمایل، طبع، کجی، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، متکی

معانی دیگر : خم شدگی، کج شدگی، لمیدگی، گرایش، تکیه، درجمع تمایلات

انگلیسی به فارسی

تکیه، تمایل، میل، انحراف، کجی، (درجمع) تمایلات

تکیه دادن، طبع، تمایل، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، میل، انحراف، کجی، متکی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• : تعریف: preference or tendency; inclination.
• مترادف: disposition, inclination, proclivity, propensity, tendency
• مشابه: affinity, bent, bias, cast, favor, fondness, partiality, penchant, predilection, predisposition, turn

- The group has fascist leanings.

[ترجمه Sohaib] این گروه گرایش های فاشیستی دارد

[ترجمه ترگمان] این گروه تمایلات فاشیستی دارد
[ترجمه گوگل] این گروه دارای فاشیستی است

• tendency, inclination, bent, bias
inclining; tending
if you have a leaning towards a particular belief or type of behaviour, you tend to have that belief or to behave in that way.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مایل شدن - یکبر شدن

مترادف و متضاد

tendency, bias

انحراف (اسم)

aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

میل (اسم)

stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

تمایل (اسم)

hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

طبع (اسم)

addiction, nature, character, temper, printing, publication, leaning

کجی (اسم)

obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

علاقه شدید به چیزی (اسم)

propensity, leaning, partiality, predilection

تمایلات (اسم)

leaning

متکی (صفت)

leaning, based, relying, supported, trusting, founded

Synonyms: aptitude, bent, cup of tea, disposition, drift, favor, favoritism, inclination, inclining, liking, mindset, partiality, penchant, predilection, predisposition, proclivity, proneness, propensity, sentiment, taste, thing, weakness

جملات نمونه

the noticeable leaning of the tower

کجی (خم‌شدگی) محسوس برج

She had a strong leaning toward medicine.

او میل زیادی به رشته‌ی پزشکی داشت.

1. a leaning wall

دیوار کج

2. be leaning over backwards for someone

از هرگونه کمک و ارفاق نسبت به کسی فروگذار نکردن

3. the noticeable leaning of the tower

کجی (خم شدگی) محسوس برج

4. to buttress a leaning tower

به یک برج کج پشت بند زدن

5. she had a strong leaning toward medicine

او میل زیادی به رشته ی پزشکی داشت.

6. A man was leaning out of the window.

[ترجمه ترگمان]مردی از پنجره به بیرون خم شده بود
[ترجمه گوگل]یک مرد از پنجره بیرون آمد

7. They were leaning forward, facing each other.

[ترجمه ترگمان]آن ها به جلو خم شده بودند و روبروی یکدیگر قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]آنها به سمت جلو حرکت کردند و به یکدیگر نگاه می کردند

8. He is leaning up against the wall.

[ترجمه ترگمان]او به دیوار تکیه داده
[ترجمه گوگل]او بر روی دیوار تکیه داده است

9. The boat is now leaning at a 30 degree angle.

[ترجمه ترگمان]قایق در حال حاضر به زاویه ۳۰ درجه تکیه دارد
[ترجمه گوگل]قایق در حال حاضر در زاویه 30 درجه قرار دارد

10. The old man is leaning on a walking stick.

[ترجمه ترگمان]پیرمرد روی یک چوب متحرک خم شده است
[ترجمه گوگل]پیرمرد بر تکیه گاه استوار است

11. A huge mirror was leaning against the wall.

[ترجمه ترگمان]یک آینه بزرگ به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]یک آینه بزرگ بر روی دیوار متکی بود

12. "Am I welcome?" He smiled hopefully, leaning on the door.

[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم \"؟\" او امیدوارانه لبخند زد، به در تکیه داد
[ترجمه گوگل]من خوشحال هستم؟ او امیدوار بود لبخند زد، با تکیه به درب

13. I always had a leaning towards sport.

[ترجمه ترگمان]من همیشه به ورزش تکیه می کردم
[ترجمه گوگل]من همیشه به دنبال ورزش بودم

14. Jackson is leaning over backwards to persuade his wealthy uncle.

[ترجمه ترگمان]جکسون به عقب تکیه داده تا عموی his رو قانع کنه
[ترجمه گوگل]جکسون برای متقاعد کردن عموی ثروتمندش به عقب متوسل شده است

15. Leaning on Jon, Michael took faltering steps to the bathroom.

[ترجمه ترگمان]مایکل به جان تکیه داد و به زحمت قدم به دست شویی گذاشت
[ترجمه گوگل]با تکیه بر جان، مایکل گام های مبهم را به حمام برد

16. Rees was leaning out of the boat trailing his hand through the water.

[ترجمه ترگمان]Rees از قایق به بیرون خم شده و دستش را میان آب خم کرده بود
[ترجمه گوگل]ریس از قایق خارج شد و دستش را از طریق آب خارج کرد

a reformer with strong leanings toward socialism

آدمی اصلاح‌طلب با گرایش قوی نسبت به سوسیالیسم

پیشنهاد کاربران

کج
Leaning Tower of Pisa

گرایش. . . تمایل

تکیه

کلمات دیگر: